عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تنهاترین تنهاها و آدرس loverose.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1106
:: کل نظرات : 37

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 110
:: باردید دیروز : 1
:: بازدید هفته : 114
:: بازدید ماه : 719
:: بازدید سال : 75181
:: بازدید کلی : 233402

RSS

Powered By
loxblog.Com

روح . چن . جن . ارواح . شیطان . خدا . ترسناک

شنبه 19 ارديبهشت 1394 ساعت 1:30 | بازدید : 332 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )
میـــــــــدونــــــــى!!!
 
كــــــــجـــــــاى شـــــــكــــــســــــت  
 
عـــــشـــــــــــقـــــى ســــــخــــــتــــــه؟
     
     ☆☆غــــــیــــــرتــــــــش☆☆
 
وقـــــــتــــــى مــــــیــــبـــــیــــنــــى
 
 تـــــن عــــــشـــــقـــــت
 
كــــه قـــــرار بــــــود 
 
تــــــوى آغـــــــوش تــــــو بـــــخــــــوابــــــه
 
شــــبا تــــــوى آغــــــــوش
 
یــــــــكى دیـــــــگــــه آرومـــــــــــه
 
خــــــــــــدایــــــــا !!!
 
یــــــا غـــــیــــــرتــــــم را بـــــــگـــــیــــــــر
 
یــــــافـــــــكـــــــرش را و یـــــا 
 
جـــــــــــــــــــــــــــــــــانـــــم را
 

آپلود عکس

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شنبه 19 ارديبهشت 1394 ساعت 1:26 | بازدید : 329 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

آپلود عکس

 

 

امشب از دست دلم سخت شکایت دارم

که چرا نیستی و من به تو عادت دارم

غم تو شب به شب از کوی دلم میگذرد

بی جهت نیست که با غصه رفاقت دارم


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شنبه 19 ارديبهشت 1394 ساعت 1:26 | بازدید : 335 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

64498384396706491359.jpg

 

 یـــه تـــیـــپی مــــیـــخوام بـــزنم خـــفـــن 

 

☚ از پــــارچــــه ای بــــنـــــام کــــــفـــــن ☛


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شنبه 19 ارديبهشت 1394 ساعت 1:25 | بازدید : 335 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

عشق...

 

مال کسی شو که قدرتوبدونه،قدرداشتنتو،قدر وجودتو

 

قدر ذره ذره باتوبودنو...

 

نه کسیکه وقتی توروداره میتونه به بقیه هم فک کنه!!!

 

مال کسی شو که وقتی باهاش قهری به خودش اجازه نده،

 

 حتی به یه نفردیگه هم فک کنه...

 

مال کسی شوکه معنای عشقودرک کرده باشه...

 

بهونه عشق،به رفتاروعمل آدماست نه به حرف زدنشون...

 

تنهابایه کادونمیشه عاشقانه بودن رو ثابت کرد!

 

وبا یه کادو گرفتن نمیشه ضمانتی روموندن کسی کرد!

 

عشق حریم وحرمت داره.

 

اینوبفهمین...!! کسی رو واسه سرگرمی نبایدخواست.

 

میخوای سرگرم شی بروشهربازی،دل آدما بازیچه نیست...!!


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شنبه 19 ارديبهشت 1394 ساعت 1:25 | بازدید : 323 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )


آپلود عکس

 

بــبــیــن داداشِ و ابــجــی گـــلــم

هــروقــت تـونــســی بــه کــســی ارامـــش بــدی

 

یــنــی عـاشـقــــی

 

و اِلـا عـشـقـی کـه ارامـش مـعــشـوقـشــو بــگــیــره

 

عشــق نــیــست

 

خــودخــواهــیــه ، خــودخـــواهــی...


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شنبه 19 ارديبهشت 1394 ساعت 1:24 | بازدید : 307 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

هرگز برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه

 
 نباش. گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای
 
 می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند.
 
 
عشق مانند جنگ است...آسان شروع می شود
 
سخت پایان می یابد...و فراموش کردنش محال است.

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شنبه 19 ارديبهشت 1394 ساعت 1:22 | بازدید : 312 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )


آپلود عکس

دلـم بهـانـه نبـودنـت را میـگیـرد . . .

صـدایـت در گـوشـم مـیـپـیـچـد

و مـن میـگویـم 

جـانـم مـــادر . . . صـدایـم کــردی . . .


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 16 ارديبهشت 1394 ساعت 17:25 | بازدید : 344 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

برزخ
حيات پس از مرگ


برزخ در لغت به معناي زمين و يا مكاني است كه بين دو چيز فاصله انداخته است. اما برزخ در اصطلاح قرآن، روايات و مجموعه تعاليم اسلامي به معناي عالم پس از مرگ و حدفاصل بين دنيا و آخرت است. شايد بتوان ادعا كرد كه برزخ بدين معنا نخستين بار در تعاليم اسلامي و قرآن كريم استعمال گرديده است. اين واژه تنها يك بار در قرآن آمده و در آن، حال انسان هاي تبهكار و مجرم، هنگام فرا رسيدن مرگ و درخواست غيرقابل قبول آنان مبني بر بازگشت به دنيا و پاسخ آنان به اينكه فرا روي ايشان برزخي است تا روزي كه برانگيخته شوند، گزارش شده است:?حتي اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون jلعلي اعمل صلحا فيما تركت كلا انها كلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الي يوم يبعثون?.

علاوه بر آيه مزبور، آيات ديگري را مي توان يافت كه به نوعي بر حقايق برزخي دلالت داشته و براي اثبات عالم پس از مرگ قابل استفاده است.

در اين آيات به موضوعات ذيل پرداخته شده است: ادامه حيات شهيدان پس از مرگ؛ احوال ارواح انسان ها هنگام انتقال از زندگي دنيوي به سراي ديگر؛ سرگذشت انسان ها پس از مرگ به همراه برخي خصوصيات و نحوه حيات آنها؛ تعدد حيات و مرگ.

برزخ در حقيقت ادامه وجود عالم دنيا و استمرار حيات انسان پس از مرگ است، هر چند برخي از خصوصيات عالم دنيا از جمله امكان كسب اختياري كمالات علمي در آنجا وجود ندارد. از اين رو برخي بر اين عقيده اند كه فلسفه خلقت عالم برزخ كه در ميان دنيا و آخرت قرار گرفته مانند: فلسفه هر مرحله متوسط ديگر است كه از يك سو زمينه اي براي آمادگي حضور در طرف ديگر ايجاد مي كند، و از سوي ديگر از آنجا كه قيامت براي همه انسان هاي طول اعصار، در يك روز تحقق مي يابد راهي جز آن نيست كه آنهايي كه مرده اند در عالمي به انتظار باشند تا به همراه انسان هاي ديگر به عرصه قيامت وارد شوند.

حقيقت برزخ 
حقيقت عالم برزخ همان چيزي است كه فيلسوفان در ميان عوالم وجود از آن به ?عالم مثال? تعبير مي كنند كه مجرد از ماده است و برخي از عوارض مادي چون شكل و مقدار را داراست از نظر مرتبه بين عالم ماده و عالم عقل قرار گرفته است. و انسان بعد از مرگ تا بر پايي قيامت در آن حيات خواهد داشت و هم اكنون نيز محيط به انسان هاست، چنان كه از برخي نقل شده كه از كلمه وراء در آيه ?و من ورائهم برزخ الي يوم يبعثون? معناي احاطه را استفاده نموده اند. 
با ملاحظه برخي آيات قرآن شواهدي مي توان يافت كه بدن برزخي به لحاظ خصوصيت شبيه بدن دنيايي است و نفس به آن تعلق پيدا مي كند. ?و خلقنا لهم من مثله ما يركبون? در روايتي از امام صادق آمده كه: روح پس از مرگ به بدني مانند بدن دنيوي منتقل مي شود... روايات ديگري نيز به همين مضمون وجود دارد كه برخي براي تطبيق آن ها با بدن مثالي تلاش نموده اند. بعضي نيز معتقدند كه روايات خاص و عام با هم تنافي دارند مبني بر اينكه روح بعد از مفارقت بدن به اجسامي كه در نهايت لطافت هستند تعلق مي گيرد. در پاسخ بايد گفت كه اين اجسام شبيه جسم جن و شبيه بدن عنصري هستند به نحوي كه اگر كسي او را ببيند مي گويد اين همان شخصي است كه در دنيا او را ديديم.

اثبات برزخ
برخي گفته اند اصولاً مسئله برزخ ماهيت نقلي دارد و عقل به آن راهي ندارد. با اين حال بعضي بر اين عقيده اند كه علاوه بر ادله نقلي، دلائل عقلي نيز مي تواند ثواب و عقاب برزخي را اثبات كند. البته تجزيه و تحليل ادله ياد شده نشان مي دهد كه اين ادله بيش از آنكه ضرورت برزخ را اثبات كند امكان آن را ثابت مي كند. در هر حال اين نكته درخور توجه است كه تبيين عقلي نوعي بقا براي انسان در قالب بقاي روح كه استمرار وجودي انسان را پس از مرگ تضمين كند، از پيش فرض هاي مسلم پذيرش عقلاني برزخ است، هر چند در اين بيان برخي احتمال پذيرش حقيقت حيات برزخي را بدون پذيرفتن حقيقتي به نام روح و نفس براي انسان را نيز مطرح كرده اند. 
افزون بر اين، براي اثبات برزخ ممكن است به ادله تجربي وحسي با استفاده از روش هايي كه مي توان با ارواح گذشتگان ارتباط برقرار كرد نيز بهره گرفت، اين روش ها كه در علمي به نام فراروانشناسي ارائه مي گردد، اثبات مي كند كه براي مردگان، نوعي حيات و زندگي تحقق دارد كه همان برزخ است. توجه به اين نكته نيز لازم است كه خواه دليل عقلي را در اثبات حيات برخي بپذيريم خواه آن را ناتمام بدانيم، در هر صورت، اصل اين مساله در مجموعه معارف اسلامي امري روشن است و از همين روي برخي از صاحب نظران احتمال ضروري بودن آن را بعيد ندانسته اند. به عقيده برخي از محققان، مساله حيات برزخي در اواسط عهد رسول خدا از ضروريات قرآني نبوده و حتي امروزه نيز برخي از مسلمانان كه نفس انسان را مجرد نمي دانند، به نوعي اين حقيقت را نمي پذيرند. به هر حال مهم ترين دلايل حيات برزخي، آيات و روايات است كه در ذيل به بررسي آيات الهي در اين باره مي پردازيم:

1- در پيش بودن برزخ 
برزخ، حقيقتي است كه وراي انسان ها قرار دارد. برخي وراء را به معناي پشت و ورائي بودن برزخ را به منزله مانعي از بازگشت به دنيا دانسته اند و برخي ديگر وراء را به معناي جلو دانسته و از آيه چنين استفاده كرده اند كه برزخ حقيقتي است كه انسان ها در پيش رو دارند. در اين ميان اكثر مفسران معناي دوم را ترجيح داده اند، در تاييد اين نظر گرفته شده كه قيد ?الي يوم يبعثون? به روشني دلالت بر اين نكته دارد كه كلمه ?وراء? به معناي پيش رو و جلو است؛ زيرا اگر آن را به معناي پشت بدانيم، قيد مذكور لغو خواهد بود.

2- پايان حيات دنيا, شروع حيات ديگر 
گذشته از مضمون آيه ?كل نفس دائقه الموت? كه گفته شده به روشني بر حيات برزخي دلالت دارد؛ زيرا اگر نفس داراي حيات نباشد چشيدن مرگ معنا ندارد. برخي از آيات بدون نام بردن از عالمي خاص به ادامه زندگي انسان پس از مرگ اشاره دارد؛ مانند آنچه درباره شهيدان آمده كه كساني را كه در راه خدا كشته شدند مرده مپنداريد، ايشان زندگانند و نزد خداوند روزي داده مي شوند، به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند و براي كساني كه از پي ايشانند و هنوز به آنان نپيوسته اند شادي مي كنند كه نه بيمي بر ايشان است و نه اندوهگين مي شوند. گفته شده آيه يادشده به روشني دلالت دارد كه حيات برزخي مقارن با حيات دنيوي كساني است كه هنوز به آن عالم ملحق نشده اند؟ اعتراف مجرمان در رستاخيز به اينكه ما جز ساعتي درنگ نكرديم؛ ?ما لبثوا غيرساعه ? با توجه به اينكه درنگ آنان تا قيامت استمرار داشته است دلالت بر بقاي حقيقت انساني در ظرفي خاص دارد كه همان حيات برزخي است.

3- لذت و رنج پس از مرگ
افزون بر آيات پيش گفته كه نوعي نعمت و روزي دادن به شهدا را يادآور شده است مضمون برخي ديگر از آيات نيز به روشني بر حيات برزخي و متنعم بودن بعضي از انسانها در قبر دلالت دارد. همچون گفته شهيدي كه داستان آن در سوره يس آمده كه چون به وي گفته شد: به بهشت در آي، گفت: اي كاش قوم من از اين همه رحمت الهي باخبر مي شدند. بديهي است كه اگر اينها مرده و فاقد حيات باشند، دركي ندارند تا لذت ببرند و متنعم باشند در حالي كه طبق آيات موجود، شهيدان از نعمت هاي بهشتي و تفضلات ربوبي متنعم مي گردند. برخي از متكلمان نيز در مباحث حيات برزخي از اين گروه آيات براي اثبات برزخ بهره گرفته اند و بعضي از آنان خواسته اند دلالت عام آيات يادشده بر حيات برزخ براي همه انسانها را انكار و آن را محدود به حيات شهيدان بدانند. كه البته دليلي بر اختصاص مفاد آيه به شهيدان وجود ندارد.

شمار ديگري از آيات نيز با حروف عطف كه نافي هرگونه فاصله و تراخي است حالاتي از حيات را براي انتقال يافتگان از زندگي دنيا ترسيم مي كنند كه از اين آيات نيز براي اثبات برزخ استفاده شده است مانند وارد شدن قوم نوح(ع) در آتش يا غرق شدن آنان در آب؛ ?مما خطيتهم اغرقوا فادخلوا نارالله?. كلمه ?ماء? در اين آيه دلالت بر تعقيب بدون فاصله دارد و روشن است كه ورود در آتش وجهي ندارد مگر براي عذاب. در برخي از آيات نيز هرچند نتوان عدم تراخي را از حرف عطف استفاده كرد، اما به مدد روايات مي توان از آنها براي اثبات برزخ بهره گرفت. از امام صادق(ع) ذيل آيه ?فاما ان كان من المقربين? ? فروح و ريحان و جنت نعيم? نقل شده است كه روح و ريحان در قبر است و نعيم در آخرت. در اين آيه نيز نعمتهاي بهشتي در برزخ بلافاصله براي انسانها ترسيم گرديده است. برخي آيه يادشده را با توجه به آيه ?فلولا اذا بلغت الحلقوم? ? و انتم حينيذ تنظرون? از دلائل اثبات برزخ برشمرده و گفته اند: روح و ريحان بدون فاصله پس از مرگ نصيب انسان مي شود و انسان روح و ريحان را پس از مرگ ملاقات مي كند و برخي معتقدند اين ملاقات در آخرت روي مي دهد. عده اي نيز آيات ?ياايتها النفس المطمئنه ? ارجعي الي ربك راضيه مرضيه? ? فادخلي في عبدي? و ادخلي جنتي? را به جهت بيان انتقال بدون فاصله (فادخلي) دليل بر حيات برزخي دانسته اند. كه البته دلالت انحصاري اين آيات بر حيات برزخي به روشني آيات پيشين نيست.

4- گفتگوي فرشتگان با ارواح انسانها هنگام مرگ
قرآن كريم بيان مي دارد كه فرشتگان با ارواح مؤمنان و انسانهاي صالح به هنگام مرگ و همزمان با ورود به عالم پس از مرگ سخن گفته و ايشان را به ورود در بهشت بشارت مي دهند و نيز از انسانهاي ظالم بازخواست مي كنند و به هنگام گرفتن جان كافران به روي و پشت آنان مي زنند و به آنها مي گويند عذاب سوزان را بچشيد و به ظالمان مي گويند جانهاي خود را برآريد. در برخي آثار به آيات يادشده براي اثبات برزخ استدلال شده است.

5- وجوب شب و روز بعد از مرگ
اثبات برخي ويژگي ها براي حيات پس از مرگ در آياتي از جمله وجود شب و روز در فراز قرآني ?النار يعرضون عليها غدوا و عشيا...? نشان مي دهد كه مراد از آن حيات برزخي است؛ زيرا براساس روايات اهل سنت(ع) كه متكلمين نيز از آنها استفاده كرده اند در قيامت شب و روزي وجود ندارد. از اين رو، بايد گفت عذاب مذكور در آيه مربوط به حيات برزخي است. البته برخي در تفسير اين فراز گفته اند كه اين تعبير بدين معنا نيست كه لزوماً در برزخ شب و روز وجود داشته باشد بلكه مي توان گفت عذاب فرعون و پيروان او پس از مرگ مقارن با شب و روز دنيوي است و عذاب آنها با ظرف زماني دنيا سنجيده شده است. گروهي نيز از عطف جمله ?و يوم تقوم الساعه ...? به قبل آن در آيه يادشده، استفاده كرده اند كه عذابي كه در جمله قبل از آن سخن به ميان آمده و شب و روز در آن مطرح گرديده، عذابي است كه قبل از هنگامه قيامت بر مجرمان وارد مي شود.
بعضي از محققان آيه ?ولهم رزقهم فيها بكره و عشيا? را نيز به دليل مطرح كردن صبح و شام مربوط به حيات برزخي دانسته اند. و برخي هم مراد از شب و روز در آيات يادشده را كنايه از دوام عذاب و پاداش دانسته اند.

6- تعدد حيات و مرگ
سخن از تعدد حيات و موت و بيان تعداد آنها در برخي آيات نيز از ديگر دلايل اثبات برزخ برشمرده شده است؛ ?كيف تكفرون بالله و كنتم اموتا فاحيكم ثم يميتكم ثم يحييكم ثم اليه ترجعون? از جمله ?ثم اليه ترجعون? مي توان برداشت كرد كه مرگ و حيات دوم مربوط به حيات برزخي است؛ زيرا عبارت مذكور به روشني دلالت بر برانگيخته شدن اخروي (قيامت) دارد. عده از نويسندگان نيز با پذيرفتن همين نظر، دليل آن را عطف با ?ثم? -كه فاصله و تراخي را مي رساند- دانسته اند.براي اين تفسير در جوامع روايي نيز مي توان شواهدي يافت نظير استدلال به آيه 11 سوره غافر كه فرموده : ?قالوا ربنا امتنا اثنتين و احبيتنا اثنتين فاعترفنا بذنوبنا فهل الي خروج من سبيل?. البته فرق بين دو آيه كاملاً مشهود است؛ زيرا در آيه نخست از مرگ اول به ?كنتم امواتاً? تعبير شده كه به راحتي يا با اندكي تأمل مي تواند بر دوره پيش از تعلق روح تطبيق كند، اما در آيه دوم موت در قالب لفظ ?اماته? طرح گرديده كه به معناي ميراندن است و تطبيق آن بر دوره پيش از حيات دنيوي دشوار است. از اين رو، بهتر آن مي نمايد كه ميراندن اول به مرگ بعد از حيات دنيوي و ميراندن دوم به مرگ پس از حيات برزخي برگردد. به گفته برخي، غالب علما بر همين اساس به اين آيه براي اثبات برزخ استدلال كرده اند.

در اين ميان منكران دلالت آيه و نيز منكران عذاب قبر گفته اند كه در اين دو آيه سخن از دو مرگ و دو حيات رفته است نه سه مرگ و سه حيات. ?ابن مسعود?، ?ابن عباس?، ?قتاده? و ?ضحاك? بر اين عقيده اند كه آيات مذكور تنها به حيات دنيوي و اخروي اشاره دارد و در ميان متقدمين تنها ?سدي? دلالت آيه را بر حيات برزخي تمام مي داند. كساني كه آيه را مربوط به حيات دنيوي و اخروي مي دانند و دلالت آن را بر حيات برزخي انكار مي كنند، براي حل مشكل لفظ ?اماته? كه با بي جان بودن در دوره قبل از تعلق روح سازگار نيست، به مجاز و كنايه روي آورده اند. ايشان بر اين عقيده اند كه همان طور كه در مثال گفته مي شود ?ضيق فم الركيه? با آن كه دهانه چاه وسيع نيست به چاه كن گفته مي شود كه دهانه آن را تنگ كن همين طور هم با آن كه شخص قبل از آمدن به دنيا چيزي نبوده لفظ اماته بر او صادق است.?

برخي از انديشمندان اين توجيهات را نوعي تكلف دانسته و گفته اند اين آيه در خصوص حيات برزخي و اخروي است و ارتباطي با حيات دنيوي ندارد. ايشان با توجه به قرينه كلامي موجود مي گويند اين آيه بيانگر سخن كافران در دوزخ اخروي است و آنها چون از انكار خود در طول زندگي دنيوي پشيمان شده اند، حال در قيامت به آنچه منكر شده اند با زبان عجز اقرار مي كنند. روشن است كه آنها در عالم دنيا حيات دنيوي خويش را منكر نبوده اند بلكه حيات برزخي و اخروي را منكر شده اند. اين تفسير از سوي برخي چنين مورد نقد قرار گرفته كه كافران در حيات دنيوي نيز احياء و خلق خويش را از هيچ و عدم توسط خداوند متعال منكر بوده اند و اقرار مذكور در قيامت مي تواند به همين نكته برگردد.

افزون بر آياتي كه تاكنون ذكر گرديد آيات ديگري نيز از سوي مفسران و متفكران به عنوان آيات مربوط به برزخ طرح گرديده كه دلالتشان بر حيات برزخي به وضوح آيات سابق نيست كه ذيلا به برخي از اين موارد اشاره مي شود از جمله: ?ولنذيقنهم من العذاب الادني دون العذاب الاكبر? گفته شده عذاب ادني مربوط به عذاب قبر و دنيا است و برخي آن را فقط عذاب دنيوي دانسته اند. در اين ميان برخي آيات مانند آيات 21 تا 25 سوره فرقان نيز با قرينه آياتي ديگر بر حالات برزخ دلالت دارد. اين آيات در مورد كساني است كه به پيامبر اعتراض مي كردند و به عنوان بهانه مي گفتند چرا ملائكه بر ما نازل نمي شود. خداوند در پاسخ ايشان مي فرمايد روزي كه ايشان ملائكه را ببيند، روز خوشي براي آنها نخواهد بود. اين آيات با توجه به آيات 93 و 193 سوره نساء كه برخورد شديد ملائكه را با مجرمان هنگام مرگ و در حيات برزخي مطرح مي كند مي تواند در دسته آيات دلالت كننده بر حيات برزخي قرار گيرد. در احاديث نبوي نيز برخي از آيات با وقايع برزخ تطبيق شده است؛ از رسول خدا (ص) ذيل آيه ?يثبت الله الذين ءامنوا بالقول الثابت?7 نقل شده كه آيه در مورد قبر است هنگامي كه شخص مرده مورد سؤال قرار مي گيرد، با توجه به همين روايت گفته شده در قرآن گاهي آخرت به معناي برزخ مي آيد.

به رغم اثبات برزخ با تمسك به آيات ياد شده، برخي با تمسك به ظاهر بعضي از آيات در وجود عالم برزخ تشكيك كرده اند، از جمله آيه ?لايذوقون فيها الموت الا الموته الاولي? كه دلالت بر مرگ واحد دارد. در جواب اين شبهه گفته شده كه اين آيه مربوط به بهشت آخرت است و مراد آن است كه ايشان در بهشت طعم مرگ را نخواهند چشيد.

آيه ديگري كه ممكن است مورد استدلال منكران قرار گيرد آيه ?قالوا يويلنا من بعثنا من مرقدنا? است كه بيان مي دارد در قيامت، شخص به يك باره از قبر زنده مي شود بدون اينكه حياتي را در قبر تجربه كرده باشد. در پاسخ اين شبهه نيز گفته شده كه آيه دلالتي بر نفي حيات برزخي ندارد؛ زيرا ممكن است عذاب قبر متصل به قيامت نباشد و يا اينكه به جهت عظمت واقعه قيامت گفته مي شود كه گويا از خواب بيدار شده ايم. برخي از معتزله نيز به آيه ?انما توفون اجوركم يوم القيمه ? استدلال كرده و گفته اند جايگاه عذاب و ثواب تنها قيامت است. در پاسخ به اين نظر آمده كه ?توفيه? در اين آيه به معناي تكميل است؛ پس قسمتي از عذاب در برزخ است و تكميل آن در قيامت صورت مي گيرد. اما منكران برزخ، به دليل جهان بيني مادي خود تمام حقائق موجودات عالم را در ماديات منحصر مي دانند و قدرت خداوند و حقيقت روحاني انسان را انكار مي كنند و به طور كلي منكر عالم پس از مرگ بوده و دليل آن را از بين رفتن بدن انسان مي دانند كه البته اولين قدم براي پاسخ به اين گروه و اثبات امكان زندگي پس از مرگ، ثابت نمودن حقيقت روح و تجرد نفس و بقاي آن است كه متفكران و مفسران نيز همين مسير را طي كرده اند.

ويژگي هاي برزخ

1- شباهت به عالم رويا
در برخي آيات، حالت پس از مرگ به حالت خواب رفتن انسانها تشبيه شده است؛ ?الله يتوفي الانفس حين موتها و التي لم تمت في منامها فيمسك التي قضي عليها الموت و يرسل الاخري الي اجل مسمي ان في ذلك لايت لقوم يتفكرون? در برخي روايات نيز آمده است: خواب برادر مرگ است. برخي گفته اند بعيد نيست روح انسان به هنگام خواب به جسم مثالي برگردد؛ زيرا در روايات، برزخ به حالت خواب تشبيه شده است.?

2- برزخ از سنخ دنيا
در قيامت سؤال مي شود به شمار سالها چه مدت در زمين درنگ كرديد؟ در پاسخ گفته مي شود: يك روز يا پاره اي از روز؛ ?قل كم لبثتم في الارض عدد سنين? قالوا لبثنا يوما او بعض يوم? از اين سؤال و پاسخ چنين برداشت شده كه مكث در برزخ از نظر قرآن مكث در زمين به شمار آمده است. برخي از محققان براي اثبات اين مدعا به آيه ?ولكم في الارض مستقر و متع الي حين? تمسك كرده و گفته اند از آنجا كه ?حين? در روايات به روز قيامت معنا شده مي توان فهميد مدت بقا در برزخ نيز جزوي از بقا در زمين دانسته شده است، همچنان كه ?ارض? در آيه ?ثم اذا دعاكم دعوه من الارض? به قبر تفسير شده و از جنت برزخي به جنت دنيا تعبير شده است. البته بايد توجه داشت كه مراد از قبر ياد شده محل دفن، انسان نيست بلكه حقيقت ديگري است كه متفكران اسلامي آن را به شيوه هاي گوناگون تبيين و تفسير كرده اند، با اين حال از مضامين روايات به روشني برمي آيد كه قبر به معناي محل دفن ارتباط مستقيم و غيرقابل انكاري با عالم قبر به معناي برزخ دارد كه گونه هايي از اين ارتباط را در همين كتاب ها مي توان يافت. همچنين در برخي روايات ارتباط خاصي بين برخي از مكان هايي در زمين با جايگاه ارواح پس از مرگ مطرح گرديده و گفته شده است كه مومن پس از مرگ، روحش در شرق و غرب عالم به محل وادي السلام وارد مي شود و در برخي روايات ديگر نيز جايگاه ارواح كافران وادي برهوت در حضرموت دانسته شده است.

3- كوتاه بودن برزخ در مقايسه با آخرت
از منظر آيات قرآن، مجموع حيات دنيوي و برزخي هنگامي كه انسان از جايگاهي بالاتر (آخرت) به آن نگاه مي كند، بسيار كوتاه است؛ ?قل ان لبثتم الا قليلا لو انكم كنتم تعلمون?. البته كوتاه بودن برزخ و دنيا از آن جهت است كه آنها متناهي هستند، برخلاف حيات اخروي كه اين گونه نيست، بعضي از مفسران آيه 55 سوره روم را مربوط به برزخ دانسته و برخي ديگر آيه ?وتظنون ان لبثتم الا قليلا? را در مورد بهشتيان دانسته و گفته اند ايشان به خاطر تنعم فراوان در بهشت برزخي توقف در آن را كوتاه تصور مي كنند. به هر حال از ديدگاه قرآن مسلم است كه مجموع حيات دنيا و برزخ، بخش بسيار ناچيزي از مجموعه حيات انسان را تشكيل مي دهد.

از ديگر ويژگي هاي برزخ مي توان به عموميت آن (مومنون/23، 100)، بروز و ظهور عقايد و اعمال و خلقيات دنيوي در آن، سؤال قبر (ابراهيم/14، 27)؛ فشار قبر و نيز ارتباط اهل برزخ با يكديگر و با عالم دنيا اشاره كرد كه در روايات به تفصيل از آنها سخني به ميان آمده است.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 16 ارديبهشت 1394 ساعت 17:25 | بازدید : 353 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

یک دانشجوی برنامه‌نویسی کامپیوتر در کاستاریکا پس از انجام یک عمل جراحی فوت کرد. وی زندگی پس از مرگ را تجربه کرد و سپس در سردخانه به زندگی دوباره بازگشت.

گراسیلا اچ داستان خود را در وب‌‌‏سایت بنیاد تحقیقاتی تجربیات پس از مرگ منتشر کرد. با این وجود این داستان تأیید نشده‌است.

تصویر پزشکان در حال انجام سی‌پی‌آر (شاتراستاک)

دیدم که پزشکان باشتاب روی من کار می‌کنند. آشفته بودند، به سرعت علائم حیاتی مرا گرفته و روی من سی‌پی‌آر انجام دادند. سپس به‌تدریج همگی اتاق را ترک کردند. نفهمیدم که چرا این‌‌‏گونه رفتار می‌کنند.

تصمیم گرفتم که بلند شوم. تنها پزشکم درحالی‌که به بدنم خیره نگاه می‌کرد، آن‌‌‏جا ایستاده بود. خواستم که به او نزدیک‌‌‏تر شوم و کنار او ایستادم. می‌توانستم غم و عذاب روحی او را احساس کنم. به یاد دارم که شانه او را لمس کردم و سپس او آن‌‌‏جا را ترک کرد.

بدن من شروع به بالا و بالاتر رفتن کرد. می‌توانم بگویم که یک نیروی خارجی در حال بالاکشیدن من بود.

احساس فوق‌العاده‌ای داشتم. بدنم سبک و سبک‌‌‏تر می‌‌‏شد. در حالی‌که از سقف اتاق جراحی رد می‌شدم فهمیدم که هرکجا اراده می‌‌‏کردم، می‌توانستم بروم.

به محلی کشیده شدم که پر از ابرهای روشن بود، نمی‌دانم یک اتاق بود یا یک فضای خالی، ولی هر چه در اطراف من قرار داشت بسیار نورانی و روشن بود که بدن مرا مملو از انرژی کرده و وجودم را لبریز از خرسندی می‌کرد.

به بازوهای خود نگاه کردم و دریافتم که به همان شکل بازوهای انسان‌‌‏ها هستند با این تفاوت که از مواد متفاوتی ساخته شده‌‌‏اند. شبیه بخار سفیدی بودند که با درخششی سفیدرنگ، نقره‌ای‌‌‏رنگ و مروارید ‌‌‏رنگ، اطراف بدن من درهم آمیخته بودند.

زیبا بودم. با اینکه هیچ آیینه‌ای نداشتم که در آن خود را ببینم می‌توانستم احساس کنم که صورت زیبایی دارم. بازوان و پاهای خود را دیدم که با لباس بلند، ساده و سفید رنگی از نور پوشانده شده بود. صدای من بیشتر شبیه صدای یک نوجوان بود که با صدای یک کودک آمیخته شده بود.

تصویر یک فرشته از شاتراستاک

ناگهان نوری درخشان‌‌‏تر از بدن من به من نزدیک شد. شدت نور آن، نزدیک بود که مرا کور کند.

با صدای دل‌‌‏نشینی به من گفت: «نمی‌توانی این‌‌‏طور ادامه بدهی.»

به خاطر دارم که ذهنی با من صحبت می‌کرد.

درحالی‌که گریه می‌کردم چون واقعاً نمی‌خواستم برگردم، مرا برداشت و نگه داشت. در تمام مدت ساکت بود و آغوشش به من قدرت می‌داد. عشق و انرژی را احساس می‌کردم. هیچ عشق و قدرتی نیست که بتوان در دنیا با آن مقایسه کرد.

به من گفت: «تو به اشتباه به اینجا فرستاده شده‌ای. به‌دلیل اشتباه یک نفر. باید برگردی. برای اینکه بتوانی اینجا بیایی باید کارهای بسیاری را به انجام برسانی. سعی کن در زندگی به دیگران کمک کنی.»

در سردخانه

چشمان خود را باز کردم. همه چیز با درهای فلزی احاطه شده بود. افراد روی میزهای فلزی قرار گرفته بودند و هر نفر روی فرد دیگر قرار داشت. سرانجام آن مکان را شناسایی کردم. من در سردخانه بودم.

احساس می‌کردم که مژگانم یخ بسته‌‌‏اند و تمام بدنم سرد است. بدن خود را احساس نمی‌کردم. حتی قادر نبودم که گردن خود را تکان بدهم و یا صحبت کنم.

احساس خواب‌آلودگی می‌کردم. دو یا سه ساعت بعد صداهایی شنیدم. دوباره چشمان خود را گشودم و دو پرستار مرد را دیدم. فهمیدم که باید با یکی از آنها تماس چشمی برقرار کنم. به سختی قدرت این را داشتم که چند بار چشمک بزنم. در نهایت این کار را کردم ولی این کار انرژی زیادی از من گرفت.

یکی از آنها به من نگاه کرد و در حالی‌که ترسیده بود، به همکار خود گفت: «نگاه کن! چشمان خود را تکان می‌دهد.» بعد در حالی‌که می‌خندید گفت: «بیا از اینجا برویم. اینجا ترسناک شده است.»

من از درون فریاد می‌کشیدم: «لطفاً مرا ترک نکنید.»

تا زمانی‌که پرستاران همراه با پزشکان برگشتند چشمان خود را نبستم. تمام آنچه شنیدم این بود که یک نفر می‌گفت: «چه کسی این بیمار را به سردخانه فرستاده است؟» پزشکان از خود بیخود شده بودند. زمانی‌که مطمئن شدم از آن مکان دور شده‌ام چشمان خود را بستم و تا سه یا چهار روز دیگر بیدار نشدم.

در بازه‌های زمانی طولانی به خواب رفتaه بودم و نمی‌توانستم صحبت کنم. در روز پنجم دوباره توانستم دستان و پاهای خود را حرکت دهم.

پزشکان به من توضیح دادند که من با اشتباه به آنجا فرستاده شده بودم. آنان از طریق درمان به من کمک کردند که دوباره راه بروم.

چیزی که از این تجربه آموختم این بود که نباید زمان خود را با انجام کارهای نادرست هدر بدهیم. به خاطر خودمان هم که شده باید کارهای خوب انجام دهیم. زیرا دنیای آن طرف همانند یک بانک است. هر اندازه که پس‌انداز کرده باشی در نهایت به همان میزان به دست می‌آوری.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 16 ارديبهشت 1394 ساعت 17:24 | بازدید : 338 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )
تجربه یک جراح آمریکایی از دنیای پس از مرگ + یادداشتی از حجت الاسلام جلیل محبی
 
از زندگي پس از مرگ يكي از چند محور اصلي و مهم آيات قرآني را به خود اختصاص مي دهد كه خصوصاً در سوره هاي مكي قرآن از كميت بالايي برخوردار است. زندگي بعد از مرگ تا روز قيامت حائل و فاصل اول و آخر عالم است. برخلاف تصور عمومي كه اين دنيا و آن دنيا مي كند، عالم واحد است و ابتدا (اول) و انتهايي (آخر-آخرت) دارد كه انتهاي آن نيز براي مومنين بهتر از ابتداي آن است (الآخرة خير لك من اولي). انتقال از اين ابتدا تا به آن انتها توسط پلي انجام مي شود كه در لسان قرآن و روايات به آن برزخ (فاصل) گفته مي شود. هرچند برزخ از نگاه اين دنيايي زماني است تا قيامت لكن بنظر مي رسد بعلت عدم وجود زمان در عالم برزخ به سرعت به قيامت متصل مي شود شايد بخاطر همين است كه در روايات گفته شده: من مات قام قيامة (هركس بميرد قيامتش بر پا مي شود...) در مورد اين واقعه و وقايع مشابه نكات و سوالاتي قابل طرح است: اول آنكه: چرا سوال و جواب پس از مرگ كه توسط فرشتگان الهي انجام مي شود رخ نداده است؟ دوم آنكه: مگر مرگ بازگشت به اين دنيا دارد؟ كه فردي بميرد و به اين دنيا بازگردد؟ مگر در آيات قرآن نيامده كه فرد طلب بازگشت به دنيا مي كند تا اعمال نيك انجام دهد كه به او گفته مي شود: كلا انها كلمة هو قائلها... بنظر مي رسد وقايعي از اين دست نه مرگ واقعي كه نمايشي از عالم غيب، توسط باري تعالي است به فردي كه قصد هدايت بيش از قبل وي را داشته است. همچنين واضح است كه فرد غير مؤمن به خداوند و غيب و عالم آخرت و برزخ و... چرا عذابي مشاهده نكرده است؟! بعلت همان اصل كلي الهي است : لا نكلف الله نفساً الا وسعها//نویسنده: حجه الاسلام جلیل محبی
 
تاریخ انتشار : سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۱ ساعت ۱۵:۱۴
مجله آمریکایی «نیوزویک» در شماره جدید خود مطلبی را به پزشک متخصص مغز و اعصاب اختصاص داده است که به گفته خودش، هفت روز «زندگی‌ای با هوش غیرانسان» را تجربه کرده است، تجربه ای که وی آن را حسی شیرین و «آن جهانی» می داند. وی از دنیایی سخن می گوید که اتحاد اساس آن است و آن قدر زیباست که «پنج ثانیه اش ارزش عمری انتظار را دارد.»

دکتر «ایبِن الکساندر» که تجربه خود از مرگ و نیستی را در مطلب ویژه مجله «نیوزویک» به رشته تحریر در آورده، می‌نویسد:
به عنوان یک جراح مغز هیچگاه به پدیده تجربه‌های جهان پس از مرگ و چنین مقولاتی باور نداشتم. پدرم هم مانند خود من جراح مغز و اعصاب بود و من نیز به تبعیت از او راه خود را در دنیای علم پی گرفتم و جراح مغز شدم و در دانشگاه های زیادی از جمله «دانشگاه هاروارد» به تدریس این شاخه از علم پزشکی پرداختم. بنابراین، ‌کاملاً می دانم در مغز آدم‌هایی که ادعا می کنند آن جهان را تجربه کرده‌اند چه می‌گذرد.

مغز آدمی از مکانیسم اعجاب آور و در عین حال فوق العاده ظریفی برخوردار است، کافیست اندکی از اکسیژن دریافتی مغز بکاهید تا واکنش نشان دهد. با چنین اوصافی، برایم جای تعجب چندانی نداشت که آدم‌هایی را ببینم که بعد از گذران دوره درمانی پس از آسیب‌های جدی و بازیابی هوشیاری خود، از تجربه‌های شگفتشان افسانه‌سرایی‌ها کنند. اما هرچه می‌گفتند هرگز بدان معنا نبود که چنین بیمارانی در دنیای واقعی به جایی سفر کرده باشند. مورد من نیز از دو جهت با تجربه همه این بیماران متفاوت بود؛ اول اینکه بخش کورتکس مغز من به طور کامل از کار افتاده بود و دوم اینکه در تمام مدت اغما نشانه‌های حیاتی من تحت نظارت دقیق پزشکان قرار داشت و پیوسته ثبت می‌شد.

این را هم بگویم که پیش از این‌ها، تعریفی که از خودم داشتم یک مسیحی معتقد بود که چندان هم عامل به فرائض دینی نیست. با این وجود از کسانی که علاقه‌مند بودند عیسی مسیح را موجودی فراتر از یک آدم خوب معمولی به حساب آورند هم کینه‌ای به دل نداشتم. حرف آنهایی را می‌فهمیدم که دوست داشتند باور کنند که بالاخره یک جایی در این دنیا خدایی هم هست و در دلم بهشان غبطه می‌خوردم که این ایمان بدون شبهه چه آرامشی را برایشان به ارمغان آورده. با این همه، به عنوان یک دانشمند می‌دانستم که خودم نباید چنین باورهایی داشته باشم.

اوضاع بدین منوال بود تا اینکه سال ۲۰۰۸ رسید و در حالی که بخش «نئوکورتکس» مغزم از کار افتاده بود، هفت روزی را در حالت اغما به سر بردم. در غیبت یک نئوکورتکس فعال، چیزی را تجربه کردم که موجب شد باور کنم که برای وجود هوشیاری پس از مرگ هم دلیل علمی وجود دارد. همینجا بگویم چون می‌دانم شکاکیون چه نظری راجع به چنین حرف‌هایی دارند، داستانم را با منطق و زبان علمی «یک دانشمند» بازگو خواهم کرد، یعنی همان چیزی که هستم.

اوایل صبح خیلی زود، حدود چهار سال پیش با یک سردرد شدید از خواب بیدار شدم. تنها به فاصله چند ساعت، کورتکس مغزم کاملا از کار افتاد. کورتکس بخشی است که کنترل اندیشه ها و احساسات ما را برعهده دارد و باعث تمایز ما از دیگر جانداران است. پزشکان بیمارستان عمومی «لینچبرگ» در ایالت ویرجینیا، که دست برقضا خودم هم آنجا به عنوان جراح مغز و اعصاب کار می‌کردم، به این نتیجه رسیدند که دچار نوعی مننژیت نادر شده‌ام که بیشتر در نوزادان دیده می‌شود. باکتری «ای کولی» افتاده بود به جان مایع مغزی نخاعم و ذره ذره مغزم را می‌خورد.

آن روز صبح، وقتی به اتاق اورژانس رفتم، اوضاعم آنقدر بد بود که امید چندانی به بهبود و ادامه زندگیم در قالب چیزی فراتر از یک گیاه وجود نداشت. مدتی زیادی نگذشت که همان روزنه امید هم از دست رفت. هفت روز در اغمای کامل بودم، بدنم به هیچ محرکی پاسخ نمی داد و فعالیت‌های عالی مغزم کلاً مختل شده بود.

در چنین شرایطی هیچ توجیه علمی‌ای برای این حقیقت وجود ندارد که در حالی که بدنم در اغما کامل به سر می‌برد، ذهنم، هوشیاریم، خود خویشتنم، حی و حاضر بود. نورون‌های کورتکس مغزم به واسطه حمله باکتریایی فلج شده بودند، اما نوعی هوشیاری و معرفت ورای ظرفیت‌های مغزی مرا به بُعد دیگری از این کائنات برد، بُعدی که حتی خوابش را هم هرگز ندیده بودم و هیچگاه در زمره باورمندانش نیز قرار نداشتم.

باری، ماه‌ها سپری شد تا بتوانم برای خودم هضم کنم که چه بر من گذشت. سوای غیرممکن بودن وجود هرگونه هوشیاری در شرایطی که داشتم، چیزهایی که آن موقع تجربه کرده بودم برای خودم هم به هیچ وجه توجیه پذیر نبود: اول، یک جایی در میان ابرها بودم. ابرهایی بزرگ و پُف کرده به رنگ صورتی و سفید که در مقابل آسمان «آبی تیره» تضاد مشهودی ساخته بود.

بالاتر از ابرها -بی نهایت بالاتر- دسته دسته موجوداتی شفاف و نورانی در آسمان این طرف و آن طرف می‌رفتند و خطوط ممتدی را دنبال خود در فضا بر جا می‌گذاشتند. پرنده بودند یا فرشته؟ نمی‌دانم. بعدها که برای توصیف این موجودات دنبال واژه مناسب می‌گشتم این دو کلمه به ذهنم رسید، اما هیچ یک از این دو حق مطلب را درباره این موجودات اثیری ادا نمی‌کند که اساساً از هر آنچه در این کره خاکی می‌شناسم تفاوت داشتند، چیزهایی بودند پیشرفته‌تر و متعالی‌تر.
در دنیایی که بودم، دیدن و شنیدن دو مقوله جدا از هم نبود. انگار که نمی‌شد چیزی را ببینی یا بشنوی و به بخشی از آن بدل نشوی. هرچه که بود متفاوت بود و در عین حال بخشی از چیزهای دیگر، مثل طرح های درهم تنیده فرش های ایرانی...یا نقوش بال یک پروانه.
اما از این همه شگفت‌آورتر، وجود «فردی« بود که مرا همراهی می کرد؛ یک زن.

جوان بود و جزئیات ظاهری او را به طور دقیق به یاد دارم. گونه‌هایی برجسته و چشمانی به رنگ آبی لاجوردی داشت و دو رشته گیسوان طلایی- قهوه‌ایش در دو طرف صورت، چهره زیبایش را قاب گرفته بود. بار اول که او را دیدم روی یک سطح ظریف و نقش دار حرکت می‌کردیم که بعد از لحظه ای فهمیدم بال یک پروانه بود. میلیون‌ها پروانه دورمان را گرفته بودند و در رقص هماهنگ امواجی که ساخته بودند به جنگلزارهای پایین سرازیر می‌شدند و مجدد به بالا و دور ما اوج می‌گرفتند. 

انگار که رودی از زندگی و رنگ در هوا جریان داشت. لباس زن ساده بود، مثل یک کشاورز. اما رنگ‌هایش همان ویژگی درخشان، تأثیرگذار و سرشار از زندگی‌ای را داشت که در دیگر چیزهای حاضر در آن مکان به چشم می‌خورد.
زن به من نگاهی انداخت، جوری که می گویم تنها پنج ثانیه از آن نگاه ارزش تمام زندگی تا آن لحظه را دارد و هر چه قبل از آن به سرتان آمده باشد، دیگر اهمیتی ندارد. نگاهش عاشقانه نبود. دوستانه هم نبود. نگاهی بود که ورای تمامی اینها بود و فرای همه مراحل عشقی که این پایین در زمین شناخته‌ایم. چیزی برتر بود که همه انواع دیگر عشق را درونش داشت ولیکن از همه آنها بزرگتر بود.

زن بدون اینکه واژه‌ای بر زبان آورد با من حرف زد. پیامش مثل نسیمی به درونم نفوذ کرد و همانجا در دم فهمیدم که همان است. فهمیدم دنیای دور و برمان نه رویا است و نه گذرا و بی‌اساس است، بلکه حقیقی است.
پیامی که از زن گرفتم سه بخش داشت، که اگر بنا باشد به زبان زمینی ترجمه‌اش کنم، چیزی شبیه به این خواهد شد:
«تو مورد محبت و لطف هستی و عزیز، تا همیشه.»
«موردی نیست که بترسی.»
«هیچ اشتباهی مرتکب نخواهی شد.»

فیزیک نوین می‌گوید که جهان پیرامون ما یکپارچه و غیرمنفک است. اگرچه به ظاهر در دنیایی از تفاوت ها زندگی می کنیم، برپایه قوانین فیزیک، زیر این ظاهر متفاوت هر شیء و هر رویدادی در هستی در پیوند کامل با اشیا و رویدادهای دیگر است و به بیان دیگر «فرق باطن» وجود ندارد.

تا پیش از تجربه‌ام، همه این نظرات برایم جنبه انتزاعی داشتند و درک‌ناپذیر، اما امروز حقیقت‌های زندگیم را تشکیل می‌دهند. به این باور رسیده‌ام که کائنات بر اساس وحدت ایجاد شده است. اکنون می‌دانم که عشق را هم باید به این معادله افزود. دنیایی که من در اغمای بدون مغز انسانیم تجربه کردم همانی بود که آلبرت انیشتین و عیسی مسیح، هر دو، از آن سخن گفته‌اند و صد البته که هر کدام با روش بسیار متفاوت خودشان.

من سال‌های سال به عنوان جراح مغز و اعصاب در معتبرترین مؤسسات جهانی خدمت کرده‌ام. می‌دانم که بسیاری از همکارانم بر این باور پافشاری می‌کنند که مغز، و به ويژه کورتکس، این عضو کلیدی، سر منشأ هوشیاری خاص نوع آدمی است. خود من هم همین طور فکر می‌کردم. اما این باور، این نظریه امروز در برابر من رنگ باخته و آنچه بر من گذشت در پهنه باورهایم جایی برای آن باقی نگذاشت. از همین رو قصد دارم باقیمانده عمرم را به بررسی ذات راستین هوشیاری بپردازم و به همکارانم در عرصه علم و نیز به جهانیان نشان بدهم که ما پدیده‌هایی بسیار بسیار فراتر از مغزهای فیزیکی خود هستیم.

در دنیای امروز بسیاری بر این عقیده‌اند که واقعیت معنوی دین در دنیای مدرن قدرت خود را از دست داده و علم، در برابر ایمان، راه رسیدن بشر به واقعیت وجود است. پیش از این تجربه، من نیز تا حد زیادی در صف طرفداران این مکتب بودم، اما امروز متوجه شده‌ام که این دیدگاه به شدت ساده‌انگارانه است. تصویر مادی‌گرا از کالبد و مغز به عنوان مولدان هوشیاری، و نه ظرف آن، محکوم به شکست است. در مقابل، تلقی نوینی از کالبد و ذهن ظهور خواهد کرد که هم اکنون هم نشانه‌هایش را می‌توان مشاهده کرد. این دیدگاه نو به همان میزان مبتنی بر دین است که بر دانش استوار و غایتش را چیزی قرار خواهد داد که بزرگترین دانشمندان بیش و پیش از هر چیزی در طول تاریخ بشری همواره در جستجوی آن بوده اند؛ چیزی به نام حقیقت.

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0