عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تنهاترین تنهاها و آدرس loverose.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1106
:: کل نظرات : 37

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 16
:: باردید دیروز : 10
:: بازدید هفته : 2068
:: بازدید ماه : 5878
:: بازدید سال : 74467
:: بازدید کلی : 232688

RSS

Powered By
loxblog.Com

روح . چن . جن . ارواح . شیطان . خدا . ترسناک

پنج شنبه 6 فروردين 1394 ساعت 16:8 | بازدید : 354 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

بيانات قرآن كريم در باره انسانهاي غول پيكر قوم عاد


چند آیه آز قرآن کریم که مرتبط با این عنوان هستند:
و به آن قوم عاد تمکین و قوتی دادیم که شما را چنان ندادیم و با آنکه بر آنها چشم و گوش و قلب درک کننده قرار دادیم هیچ یک از آنها را از عذاب نرهانید... سوره احقاف ۲۶
ندیدی که خدای تو با قوم عاد چه کرد؟ قومی که دارای قامتهای ستون آسا بودند و نظیر آنها از لحاظ قدرت بدنی در هیچ جای دنیا خلق نشده بود. سوره فجر۶-۷-۸
ای پیامبر بگو در روی زمین گردش کنید و در عاقبت شوم آنان که آیات الهی را تکذیب کردند به دقت بنگرید... سوره انعام 11    


كشف مهم باستانشناسي سال 2004 در صحراي عربستان

در ۲۲ آوریل ۲۰۰۴ میلادی استخوانهای عظیم الجثه ی انسانهایی مربوط به هزاران سال پیش از زیر خاک بیرون آورده شد.  


این حادثه در صحرای ربع الخالی در کشور عربستان اتفاق افتاد.اطلاعات مربوط به آن توسط سازمان جاسوسی آمریکا C.I.A کاملا پاک شد و بعدها عکسهای گرفته شده را جعلی اعلام کردند.از خودتان بپرسید که چه لزومی دارد کشور عربستان به زور ناگهانی این اطلاعات را بیرون دهد و بعد آمریکا صحت آنها را انکار کند؟ این خودش دلیل بر واقعی بودن ماجراست. 

 


 

خوشبختانه هیچ محقق و باستانشناسی خریدار این دروغ نشد و چندین کتاب در این باره نوشته شد.وجود این مخلوفات در تمام اسطوره های ملل به چشم می خورد و مجسمه ها و کتیبه های بسیاری از آنها وجود دارد. 


  از تاریخ ژاپن گرفته تا اسطوره ی گرشاسب و رستم و از موجودات غول پیکر آمریکای لاتین گرفته تا قوم عاد که در قرآن یادآوری شده اند همگی یک داستان را حکایت می کنند.  

 


 

يكي از این اسکلتها توسط باستانشناسی به نام سلام الوی اهل ریاض یافت شد و سپس گروههای حفاری کل ناجیه را کندند و این عکسها از داخل هلیکوپتری از بالا گرفته شده است. 

 


صحرای ربع الخالی صحرایی بی آب و علف است که هیچ چیز در آن نمی روید و این کاملا با گفته ی قرآن تطابق می کند که قوم عاد توسط صیحه ای آسمانی (بر زمین افتادند و مردند)
آیه نظیر آنها از لحاظ قدرت بدنی در هیچ جای دنیا خلق نشده بود.] سوره فجر۶-۷- ۸
 


استخوان فسيل انسان غول پيكر به طول حدود 150 سانتيمتر كه در اكتشافات در منطقه زيستگاه قوم عاد بدست آمده است با قامت يك انسان امروزي 180 سانتيمتري مقايسه ميشود . اين تصوير و تصوير زيرين مربوط به انسان 47 اينچي ميباشد.  


 

 

اما بدن قوی آنان که مثل تنه درخت خرمای کنده شده بوده از این ایه می فهمیم که منظره افتادن آنان بر زمین هنگام عذاب توصیف شده است  


کانهم اعجاز نخل منقعر =گویا تنه های نخلی بودند که ریشه کن شده اند
علامه مجلسی در حیوات القلوب ج 2 درشتی بدن قوم عاد را متذکر شده در ص 101
  که خیلی بیشتر از این که در عکس دیده می شود نقل کرده است. 


 

قوم عاد و كاخهاي سنگي عظيم  در منطقه اردن 

ساختمانهای انان در منطقه اردن پیدا شده که دل کوه را تراشیده اند و خانه هایی درست کرده اند که تا الان موجود است و چشمها را خیره می نماید. 

 


و ياد كنيد كه شما را پس از قوم عاد جانشين قرار داد و در اين سرزمين جاي داد كه در بخشهاي هموار و هامونش قصرهايي مي ساختيد و از كوهها خانه هايي مي تراشيديد پس نعمت هاي الهي را ياد كنيد و در اين سرزمين فتنه و فساد برپا نكنيد(اعراف)  



 

البته تراشیدن سنگها و ستونها در دل کوه مال قوم عاد است و ثمود هم خانه هایی از کوه ماهرانه و سرمستانه می تراشیدند. 



  ارم ذات العماد الذی لم یخلق مثلها فی البلاد = این مربوط به قوم عاد است 

قـوم عاد ونابودي آنها  باطوفان باد ( باد صَـرصَـر )

« و امّا عاد با باد سرکشی که از بالا می آمد نابود کرده شدند ـــ آنرا 7 شب و 8 روز بر آنها مسلط نمود که آنها را درمانده کند. مردم را در آن شب و روزها می ديدی که می افتاده و می مردند، گوئی بيخ و بن توخالی نخل می بودند». ( قرآن سوره حاقه 6-7 )

قوم عاد در منطقه ربع الخالی شبه جزیره عربستان زندگی می کرده اند و بنابر توصيفاتی که قرآن از آنها می کند، مردم تنومند و پر هيبت بوده اند، تخته سنگ را جابجا می کرده اند، ابر قدرت بوده اند، ثروتهای حيوانی و دامی و انسانی و کشاورزی برای اولين بار در تاريخ در بين اين قوم جمع شده بوده است. و در معماری شهرسازی و سد سازی نمونه نداشته اند. يکی از موارد منفی آنها اين بوده که ديگران را تحت تسلط خود در می آورده اند و هيچگونه رحمی به آنها نمی کرده اند.  شعراء 130: وَإِذَا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ = و وقتی متسلط می شويد به کسی رحمی نمی کنيد.  


پيامـبـرِ آنـهـا مجازات خدا را به آنها هشدار می داده، و آنها از جمله: دانش و هنر خود را به رخ وی می کشيده اند، و همينطور به او  می گفته اند: از ما قوی تر چه کسی است؟

نکته مورد نظر ما در آيه اين است که باد سرکشی که از بالا می آيد چطور در ظرف 7 شب و هشت روز مردم را می کشد؟

هوا در ارتفاعات بالای جوی خيلی از هوای زمين سردتر است. در ارتفاع 15 کيلومتری دمای هوا تقريبا 75 درجه زير صفر است. و سردترين دما در ارتفاع بين 50 تا 80 کيلومتری است که تقريباً 160 درجه زير صفر است.

 

وقتی چنين بادی 7 شب و 8 روز پی در پی و بطور سرکشی بوزد، روشن است که چه به روز مردم می آورد.

آثار قوم عاد

« ندیدی خدا با قوم عاد چه کرد؟ با ساختمان سنگی ستون دار ـــ ستونهائی که مانند آن در هیچ سرزمینی ساخته نشده بود»؟ ( قرآن سوره فجر 6-8 )   


قوم عاد در منطقه ربع الخالی در عربستان زندگی میکرده اند و دارای تمدن بزرگی بوده اند. بنابر توصيفاتی که قرآن از آنها می کند، مردم تنومند و پر هيبت بوده اند، تخته سنگ را جابجا می کرده اند، ابر قدرت بوده اند، ثروتهای حيوانی و دامی و انسانی و کشاورزی برای اولين بار در تاريخ در بين اين قوم جمع شده بوده است. و در معماری شهرسازی و سد سازی نمونه نداشته اند. يکی از موارد منفی آنها اين بوده که ديگران را تحت تسلط خود در می آورده اند و هيچگونه رحمی به آنها نمی کرده اند.شعراء130 : « وَإِذَا بَطَشْتُمْ بطَشْتُمْ جَبَّارِينَ = و وقتی متسلط می شويد به کسی رحمی نمی كنيد  

   


تا اینکه بالاخره در اوائل ده 90 میلادی به کمک ماهواره ابتدا تصویری از منطقه مزبور گرفته شد که شبه رودخانه را نشان میداد. یکی در غرب و دیگری در شرق منطقه. و در مرحله بعدی تصویر از عمق بیشتری گرفتند و دیدند که دوتا رودخانه در آنجا بوده و در دریاچه می ریخته و در کنار دریاچه بقایای شهر پیدا کردند. و همینطور در تصویر قلعه ستوندار دیده شد که از نظر ارتفاع سابقه نداشته است. یعنی همان چیزی که قرآن میگوید.  

 

محققین می گویند که طوفان شنی قوم عاد را نابود کرده است. و قرآن نیز می گوید: « وَأَمَّـا عَـادٌ فَـأُهـْلـِكـُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَـاتـِيـَةٍ =  و امّا عاد با باد سرکشی که از بالا میآمد نابود کرده شدند». (حاقه 6).  


مقايسه كنيد ابعاد دستگاه بيل مكانيكي و اسكلت غول پيكر 

 


بادی که از بالا میآید سرد است و طوفان شن نیز با خود بر میدارد، بنابر این با سرما و شن از بین رفته اند و آنچه قرآن در مورد عاد میگوید درست و دقیق است. هم در مورد نحوه از میان رفتن آنها و هم ساختمان آنها

وجود مخلوقات غول پيكر در اسطوره هاي ملل
خوشبختانه هیچ محقق و باستانشناسی خریدار این دروغ نشد و چندین کتاب در این باره نوشته شد.وجود این مخلوفات در تمام اسطوره های ملل به چشم می خورد و مجسمه ها و کتیبه های بسیاری از آنها وجود دارد. از تاریخ ژاپن گرفته تا اسطوره ی گرشاسب و رستم و از موجودات غول پیکر آمریکای لاتین گرفته تا قوم عاد که در قرآن یادآوری شده اند همگی یک داستان را حکایت می کنند. این اسکلت توسط باستانشناسی به نام سلام الوی اهل ریاض یافت شد و سپس گروههای حفاری کل ناجیه را کندند و این عکس از داخل هلیکوپتری از بالا گرفته شده است           


صحرای ربع الخالی صحرایی بی آب و علف است که هیچ چیز در آن نمی روید و این کاملا با گفته ی قرآن تطابق می کند که قوم عاد توسط صیحه ای آسمانی با به عبارت امروزی تر با بمباران اتمی با حتی بدتر از میان رفتند و بازماندگان قوم که پیامبر حضرت هود را پیروی کردند به جای امنی برده شدند توسط سفینه هایی که مامور بمباران قوم بودند ناپدید شدند.

 

آثار بدست آمده از اكتشافات زيستشناسان در سالهاي اخير

 

 A. 
Present day modern man which averages about 6-feet tall + or - several inches or more. حال انسان عصر مدرن است که میانگین حدود 6 فوت قد بلند + یا -- چند اینچ یا بیشتر. 
B. B. 
15-foot human skeleton found in southeast Turkey in late 1950's in the Euphrates valley during road construction. 15 - اسکلت پا بشر در جنوب شرقی ترکیه در سال 1950 اواخر در بر داشت در دره فرات در طول ساخت و ساز جاده ها است. Many tombs containing giants were uncovered here. مقبره ها حاوی بسیاری از غول های اینجا کشف شد. This pertains to the picture of the giant human femur and myself above. این اشاره را به تصویر عظیم از استخوان ران انسان و بالاتر از خودم. 
C. C. 
Maximinus Thrax Ceaser of Rome 235-238 AD This was an 8' 6" skeleton. Maximinus Thrax Ceaser رم 235-238 AD این 8 '6" اسکلت بود. 
D. D. جالوت بود حدود 9 فوت + یا -- چند اینچ. I Samuel 17:4 late 11th century. من ساموئل 17:4 اواخر قرن 11th. 
E. King Og spoken of in Deuteronomy 3:11 whose iron bedstead was approximately 14-feet by 6-feet wide. E. کینگ هشدارها و گفتاری در سفر تثنیه 3:11 آهن تختخواب که حدود 14 فوت توسط 6 فوت گسترده شد. King Og was at least 12-feet tall, yet some claim up to 18. کینگ هشدارها حداقل 12 فوت قد بلند بود ، با وجود این بعضی ادعا تا 18. 
F. A 19'6" human skeleton found in 1577 AD under an overturned oak tree in the Canton of Lucerne. F. 19'6 "اسکلت انسان در یدلایمخیرات 1577 AD زیر درخت بلوط لغو در کانتون از Lucerne یافت نشد. 
G. 23-foot tall skeleton found in 1456 AD beside a river in Valence, France. G.- 23 پا بلند در اسکلت یدلایمخیرات 1456 AD در کنار رودخانه در ظرفیت ، فرانسه یافت نشد. 
H. A 25' 6 " skeleton found in 1613 AD near the castle of Chaumont in France. This was claimed to be a nearly complete find. H. 25 '6" اسکلت یافت شده در یدلایمخیرات 1613 AD در نزدیکی قلعه از Chaumont در فرانسه. این را پیدا ادعا کرد تقریبا کامل شد. 
I. Almost beyond comprehension or believability was the find of the two separate 36-foot human remains uncovered by Carthaginians somewhere between 200-600 BC I. تقریبا فراتر از درک مطلب شد یا believability یافتن از این دو جدا 36 - Carthaginians توسط بشر پا باقی می ماند جایی میان 200-600 پیش از میلاد کشف شد.

        www.energeticforum.com

در تصويرفوق اسكلت 6 اينچ مربوط به انسان عصر حاضر و اسكلت 36 اينچ مربوط به انسان دوران قوم عاد ميباشد كه اسكلت آن در اكتشافات سال 2004 به درستي شناسائي گردي  

 

    

 

تصاوير واقعي از انسانهاي هم نسل غولها

 درسالهاي 1900 الي 2000 ميلادي

 


 

 


 


انگشتان دست مرد غول پيكر آمريكائي سال 1998



 

 

قوم عادسازندگان اهرام مصر  

 

نظريه باستانشناس مصري سمير عطا

اخيرا يك باستانشناس مصري به نام محمد سمير عطا به دنبال تحقيقات خود و بدست آوردن نتايجي 
مطالبي را ارائه كرده كه سر و صداي حتي هموطنان خود را هم در آورده است
وي با استفاده از عنوان فراعنه مصر دزدان تمدن مصر ، تحقيقي را ارائه داده است مبني براين كه مصريان نمي توانستند سازنده اهرام باشند و شواهدي براين مدعاي خويش ارائه مي كند.
از جمله اينكه: 
1. برخي از اهرام مصر اثري از مصرباستان وفراعنه در خود ندارد اين امر حاكي از آن است كه اهرام را فراعنه مصر كشف مي كرده و به نام خود ثبت مي كنند و مواردي را كه نتوانستند كشف كنند، اثري از فراعنه مصري برآن وجود ندارد.
2. سنگ هاي استفاده شده در اهرام مصر بسيار بزرگ بوده و اگر بخواهيم با محاسبه هم بررسي كنيم مدت بسيار مديدي طول مي كشيده تا هريك از آن ها را بسازند و ساختن آن ها تقريبا در حالت طبيعي غيرممكن مي نمايد. به همين خاطر است كه هنوز هم نحوه ساختن آن ها در هاله اي از ابهام قرار دارد 


 

  
وي معتقداست قبل از مصري ها تمدن ديگري در آن منطقه وجود داشته است كه مربوط به قوم عاد بوده است و شواهدي را ارائه مي كند كه حاكي ازآن است قوم عاد بسيار تنومند و قوي جثه بودند. بنابراين آن ها توانايي ساخت چنين بناهاي قول پيكري را مي توانستند داشته باشند   

برگرفته از :daryan.persiangig.com


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
پنج شنبه 6 فروردين 1394 ساعت 12:24 | بازدید : 388 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

Homosexuality in ancient Rome

From Wikipedia, the free encyclopedia
 
 
 
Male couple on an oil lamp

Same-sex attitudes and behaviors in ancient Rome often differ markedly from those of the contemporary WestLatinlacks words that would precisely translate "homosexual" and "heterosexual".[1] The primary dichotomy of ancient Roman sexuality was active/dominant/masculine and passive/submissive/"feminized". Roman society was patriarchal, and thefreeborn male citizen possessed political liberty (libertas) and the right to rule both himself and his household (familia). "Virtue" (virtus) was seen as an active quality through which a man (vir) defined himself. The conquest mentality and "cult of virility" shaped same-sex relations. Roman men were free to enjoy sex with other males without a perceived loss of masculinity or social status, as long as they took the dominant or penetrative role. Acceptable male partners were slaves,prostitutes, and entertainers, whose lifestyle placed them in the nebulous social realm of infamia, excluded from the normal protections accorded a citizen even if they were technically free. Although Roman men in general seem to have preferred youths between the ages of 12 and 20 as sexual partners, freeborn male minors were strictly off-limits, and professional prostitutes and entertainers might be considerably older.[2]

Same-sex relations among women are less documented. Although Roman women of the upperclasses were educated, and are known to have written poetry and corresponded with male relatives, very few fragments of anything that might have been written by women survive. Male writers took little interest in how women experienced sexuality in general; the Augustan poet Ovid takes an exceptionally keen interest, but advocates for a heterosexual lifestyle contrary to Roman sexual norms.[3]During the Republic and early Principate, little is recorded of sexual relations among women, but better and more varied evidence, though scattered, exists for the later Imperial period.

 

 

Background[edit]

During the Republic, a Roman citizen's political liberty (libertas) was defined in part by the right to preserve his body from physical compulsion, including both corporal punishment and sexual abuse.[4] Roman society was patriarchal (see paterfamilias), and masculinity was premised on a capacity for governing oneself and others of lower status.[5] Virtus, "valor" as that which made a man most fully a man, was among the active virtues.[6] Sexual conquest was a common metaphor forimperialism in Roman discourse,[7] and the "conquest mentality" was part of a "cult of virility" that particularly shaped Roman homosexual practices.[8] Roman ideals of masculinity were thus premised on taking an active role that was also, as Craig A. Williams has noted, "the prime directive of masculine sexual behavior for Romans."[9] In the late 20th and early 21st centuries, scholars have tended to view expressions of Roman male sexuality in terms of a "penetrator-penetrated"binary model; that is, the proper way for a Roman male to seek sexual gratification was to insert his penis in his partner.[10] Allowing himself to be penetrated threatened his liberty as a free citizen as well as his sexual integrity.[11]

It was expected and socially acceptable for a freeborn Roman man to want sex with both female and male partners, as long as he took the penetrative role.[12] The morality of the behavior depended on the social standing of the partner, not gender per se. Both women and young men were considered normal objects of desire, but outside marriage a man was supposed to act on his desires only with slaves, prostitutes (who were often slaves), and the infames. Gender did not determine whether a sexual partner was acceptable, as long as a man's enjoyment did not encroach on another man's integrity. It was immoral to have sex with another freeborn man's wife, his marriageable daughter, his underage son, or with the man himself; sexual use of another man's slave was subject to the owner's permission. Lack of self-control, including in managing one's sex life, indicated that a man was incapable of governing others; too much indulgence in "low sensual pleasure" threatened to erode the elite male's identity as a cultured person.[13]

In the Imperial era, anxieties about the loss of political liberty and the subordination of the citizen to the emperor were expressed by a perceived increase in voluntary passive homosexual behavior among free men, accompanied by a documentable increase in the execution and corporal punishment of citizens.[14] The dissolution of Republican ideals of physical integrity in relation to libertas contributes to and is reflected by the sexual license and decadence associated with the Empire.[15]

Homoerotic literature and art[edit]

Homoerotic themes are introduced to Latin literature during a period of increasing Greek influence on Roman culture in the 2nd century BC. The consul Quintus Lutatius Catulus was among a circle of poets who made short, light Hellenistic poems fashionable. One of his few surviving fragments is a poem of desire addressed to a male with a Greek name.[16] The elevation of Greek literature and art as models of expression promoted the celebration of homoeroticism as the mark of an urbane and sophisticated person.[17] No assumptions or generalizations should be made about any effect on sexual orientation or real-life behavior among the Romans.[18]

 
Heroic portrayal of Nisus and Euryalus (1827) by Jean-Baptiste Roman: Vergil described their love as pius in keeping with Roman morality

"Greek love" influences aesthetics or the means of expression, not the nature of Roman homosexuality as such. Greek homosexuality differed from Roman primarily in idealizing eros between freeborn male citizens of equal status, though usually with a difference of age (see "Pederasty in ancient Greece"). An attachment to a male outside the family, seen as a positive influence among the Greeks, within Roman society threatened the authority of the paterfamilias.[19] Since Roman women were active in educating their sons and mingled with men socially, and women of the governing classes often continued to advise and influence their sons and husbands in political life, homosociality was not as pervasive in Rome as it had been in Classical Athens, where it is thought to have contributed to the particulars of pederastic culture.[20]

The "new poetry" introduced at the end of the 2nd century came to fruition in the 50s BC with Gaius Valerius Catullus, whose poems include several expressing desire for a freeborn youth explicitly named "Youth" (Iuventius).[21] The Latin name and freeborn status of the beloved subvert Roman tradition.[22] Catullus's contemporary Lucretius also recognizes the attraction of "boys"[23] (pueri, which can designate an acceptable submissive partner and not specifically age[24]). Homoerotic themes occur throughout the works ofpoets writing during the reign of Augustus, including elegies by Tibullus[25] and Propertius,[26] the second Eclogue of Vergil, and several poems by Horace. In the Aeneid, Vergil draws on the Greek tradition of homosexuality in a military setting by portraying the love between Nisus and Euryalus,[27] whose military valor marks them as solidly Roman men (viri).[28] Vergil describes their love aspius, linking it to the supreme virtue of pietas as possessed by the hero Aeneas himself, and endorsing it as "honorable, dignified and connected to central Roman values."[29]

By the end of the Augustan period Ovid, Rome's leading literary figure, proposed a radically new heterosexual agenda: making love with a woman is more enjoyable, he says, because unlike the forms of same-sex behavior permissible within Roman culture, the pleasure is mutual.[30] Ovid does include mythological treatments of homoeroticism in the Metamorphoses,[31] but Thomas Habinek has pointed out that the significance of Ovid's rupture of human sexuality into categorical preferences has been obscured in the history of sexuality by a later heterosexual bias in Western culture.[32]

In literature of the Imperial period, the Satyricon of Petronius is so permeated with the culture of male-male sexuality that in 18th-century European literary circles, his name became "a byword for homosexuality."[33] The poet Martial often derides women as sexual partners, and celebrates the charms of pueri.

Sex art and everyday objects[edit]

Representations of male-male and female-female sexuality are less well represented in the erotic art of ancient Rome than are male-female sex acts. A frieze at theSuburban Baths in Pompeii shows a series of sixteen sex scenes, including a male-male and a female-female couple, and same-sex pairings within scenes of group sex.

 
Threesome from the Suburban Baths in Pompeii, depicting a sexual scenario as described also by Catullus,Carmen 56

Threesomes in Roman art typically show two men penetrating a woman, but one of the Suburban scenes has one man entering a woman from the rear while he in turn receives anal sex from a man standing behind him. This scenario is described also by Catullus,Carmen 56, who considers it humorous.[34] The man in the center may be a cinaedus, a male who liked to receive anal sex but who was also considered seductive to women.[35] Foursomes also appear in Roman art, typically with two women and two men, sometimes in same-sex pairings.[36]

Roman attitudes toward male nudity differ from those of the ancient Greeks, who regarded idealized portrayals of the nude male as an expression of masculine excellence. The wearing of the toga marked a Roman man as a free citizen.[37] Negative connotations of nudity include defeat in war, since captives were stripped, and slavery, since slaves for sale were often displayed naked.[38]

 
Gallo-Roman bronze examples of the fascinum, a phallic amulet or charm

At the same time, the phallus was displayed ubiquitously in the form of the fascinum, a magic charm thought to ward off malevolent forces; it became a customary decoration, found widely in the ruins ofPompeii, especially in the form of wind chimes (tintinnabula).[39] The outsized phallus of the godPriapus may originally have served an apotropaic purpose, but in art it is frequently laughter-provoking or grotesque.[40] Hellenization, however, influenced the depiction of male nudity in Roman art, leading to more complex signification of the male body shown nude, partially nude, or costumed in a muscle cuirass.[41]

Warren Cup[edit]

Main article: Warren Cup

The Warren Cup is a piece of convivial silver, usually dated to the time of the Julio-Claudian dynasty (1st century AD), that depicts two scenes of male-male sex.[42] It has been argued[43] that the two sides of this cup represent the duality of pederastic tradition at Rome, the Greek in contrast to the Roman. On the "Greek" side, a bearded, mature man is mounted by a young but muscularly developed male in a rear-entry position. The young man, probably meant to be 17 or 18, holds on to a sexual apparatus for maintaining an otherwise awkward or uncomfortable sexual position. A child-slave watches the scene furtively through a door ajar. The "Roman" side of the cup shows a puer delicatus, age 12 to 13, held for intercourse in the arms of an older male, clean-shaven and fit. The bearded pederast may be Greek, with a partner who participates more freely and with a look of pleasure. His counterpart, who has a more severe haircut, appears to be Roman, and thus uses a slave boy; the myrtle wreath he wears symbolizes his role as an "erotic conqueror".[44] The cup may have been designed as a conversation piece to provoke the kind of dialogue on ideals of love and sex that took place at a Greek symposium.[45] The antiquity of the Warren Cup has been challenged, and it may instead represent perceptions of Greco-Roman homosexuality at the time of its manufacture, possibly the turn of the 19th and 20th centuries.[46]

Male-male sexuality[edit]

Roles[edit]

 
The Warren Cup, portraying a mature bearded man and a youth on its "Greek" side

A man or boy who took the "receptive" role in sex was variously called cinaeduspathicusexoletusconcubinus (male concubine), spintria ("analist"), puer ("boy"), pullus ("chick"), pusiodelicatus (especially in the phrase puer delicatus, "exquisite" or "dainty boy"), mollis ("soft," used more generally as an aesthetic quality counter to aggressive masculinity),tener ("delicate"), debilis ("weak" or "disabled"), effeminatusdiscinctus ("loose-belted"), and morbosus ("sick"). As Amy Richlin has noted, "'gay' is not exact, 'penetrated' is not self-defined, 'passive' misleadingly connotes inaction" in translating this group of words into English.[47]

Some terms, such as exoletus, specifically refer to an adult; Romans who were socially marked as "masculine" did not confine their same-sex penetration of male prostitutes or slaves to those who were "boys" under the age of 20.[48] Some older men may have at times preferred the passive role. Martial describes, for example, the case of an older man who played the passive role and let a younger slave occupy the active role.[49] An adult male's desire to be penetrated was considered a sickness (morbus); the desire to penetrate a handsome youth was thought normal.[50]

Cinaedus[edit]

Cinaedus is a derogatory word denoting a male who was gender-deviant; his choice of sex acts, or preference in sexual partner, was secondary to his perceived deficiencies as a "man" (vir).[51] Catullus directs the slur cinaedus at his friend Furius in his notoriously obscene Carmen 16.[52] Although in some contexts cinaedusmay denote "passive homosexual"[53] and is the most frequent word for a male who allowed himself to be penetrated anally,[54] a man called cinaedus might also have sex with and be considered highly attractive to women.[55] Cinaedus is not necessarily equivalent to the English vulgarism "faggot,"[56] except that both words can be used to deride a male considered deficient in manhood or with androgynous characteristics whom women may find sexually alluring.[57]

The clothing, use of cosmetics, and mannerisms of a cinaedus marked him as effeminate,[58] but the same effeminacy that Roman men might find alluring in a puerbecame unattractive in the physically mature male.[59] The cinaedus thus represented the absence of what Romans considered true manhood, and the word is virtually untranslatable into English.[60]

Originally, a cinaedus (Greek kinaidos) was a professional dancer, characterized as non-Roman or "Eastern"; the word itself may come from a language of Asia Minor. His performance featured tambourine-playing and movements of the buttocks that suggested anal intercourse.[61]

Concubinus[edit]

Some Roman men kept a male concubine (concubinus, "one who lies with; a bed-mate") before they married a woman. Eva Cantarella has described this form of concubinage as "a stable sexual relationship, not exclusive but privileged."[62] Within the hierarchy of household slaves, the concubinus seems to have been regarded as holding a special or elevated status that was threatened by the introduction of a wife. In a wedding hymn, Catullus[63] portrays the groom's concubinusas anxious about his future and fearful of abandonment.[64] His long hair will be cut, and he will have to resort to the female slaves for sexual gratification—indicating that he is expected to transition from being a receptive sex object to one who performs penetrative sex.[65] The concubinus might father children with women of the household, not excluding the wife (at least in invective).[66] The feelings and situation of the concubinus are treated as significant enough to occupy five stanzas of Catullus's wedding poem. He plays an active role in the ceremonies, distributing the traditional nuts that boys threw (rather like rice or birdseed in the modern Western tradition).[67]

The relationship with a concubinus might be discreet or more open: male concubines sometimes attended dinner parties with the man whose companion they were.[68] Martial even suggests that a prized concubinus might pass from father to son as an especially coveted inheritance.[69] A military officer on campaign might be accompanied by a concubinus.[70] Like the catamite or puer delicatus, the role of the concubine was regularly compared to that of Ganymede, the Trojan prince abducted by Jove (Greek Zeus) to serve as his cupbearer.[71]

The concubina, a female concubine who might be free, held a protected legal status under Roman law, but the concubinus did not, since he was typically a slave.[72]

Pathicus[edit]

Pathicus was a "blunt" word for a male who was penetrated sexually. It derived from the unattested Greek adjective pathikos, from the verb paskhein, equivalent to the Latin deponent patior, pati, passus, "undergo, submit to, endure, suffer."[73] The English word "passive" derives from the Latin passus.[74]

Pathicus and cinaedus are often not distinguished in usage by Latin writers, but cinaedus may be a more general term for a male not in conformity with the role ofvir, a "real man", while pathicus specifically denotes an adult male who takes the sexually receptive role.[75] A pathicus was not a "homosexual" as such. His sexuality was not defined by the gender of the person using him as a receptacle for sex, but rather his desire to be so used. Because in Roman culture a man who penetrates another adult male almost always expresses contempt or revenge, the pathicus might be seen as more akin to the sexual masochist in his experience of pleasure. He might be penetrated orally or anally by a man or by a woman with a dildo, but showed no desire for penetrating nor having his own penis stimulated. He might also be dominated by a woman who compels him to perform cunnilingus.[76]

Puer[edit]

In the discourse of sexuality, puer ("boy") was a role as well as an age group.[77] Both puer and the feminine equivalent puella, "girl," could refer to a man's sexual partner, regardless of age.[78] As an age designation, the freeborn puer made the transition from childhood at around age 14, when he assumed the "toga of manhood", but he was 17 or 18 before he began to take part in public life.[79] A slave would never be considered a vir, a "real man"; he would be called puer, "boy," throughout his life.[80] Pueri might be "functionally interchangeable" with women as receptacles for sex,[81] but freeborn male minors were strictly off-limits.[82] To accuse a Roman man of being someone's "boy" was an insult that impugned his manhood, particularly in the political arena.[83] The aging cinaedus or a passive homosexual might wish to present himself as a puer.[84]

Puer delicatus[edit]
 
"Roman" side of the Warren Cup, with the wreathed "erotic conqueror" and his puer delicatus ("dainty boy")[85]

The puer delicatus was an "exquisite" or "dainty" child-slave chosen by his master for his beauty as a "boy toy",[86] also referred to as deliciae ("sweets" or "delights").[87] Unlike the freeborn Greek eromenos ("beloved"), who was protected by social custom, the Roman delicatus was in a physically and morally vulnerable position.[88] The "coercive and exploitative" relationship between the Roman master and the delicatus, who might be prepubescent, can be characterized as pedophilic, in contrast to Greekpaiderasteia.[89] The boy was sometimes castrated in an effort to preserve his youthful qualities; the emperor Nero had a puer delicatus named Sporus, whom he castrated and married.[90]

Pueri delicati might be idealized in poetry. In the erotic elegies of Tibullus, the delicatus Marathus wears lavish and expensive clothing.[91] The beauty of the delicatus was measured by Apollonian standards, especially in regard to his long hair, which was supposed to be wavy, fair, and scented with perfume.[92] The mythological type of the delicatus was represented by Ganymede, the Trojan youth abducted by Jove (Greek Zeus) to be his divine companion and cupbearer.[93] In the Satyricon, the tastelessly wealthy freedman Trimalchio says that as a child-slave he had been a puer delicatus servicing both the master and the mistress of the household.[94]

Pullus[edit]

Pullus was a term for a young animal, and particularly a chick. It was an affectionate word[95] traditionally used for a boy (puer)[96] who was loved by someone "in an obscene sense."

The lexicographer Festus provides a definition and illustrates with a comic anecdote. Quintus Fabius Maximus Eburnus, a consul in 116 BC and later a censorknown for his moral severity, earned his cognomen meaning "Ivory" (the modern equivalent might be "Porcelain") because of his fair good looks (candor). Eburnus was said to have been struck by lightning on his buttocks, perhaps a reference to a birthmark.[97] It was joked that he was marked as "Jove's chick" (pullus Iovis), since the characteristic instrument of the king of the gods was the lightning bolt[98] (see also the relation of Jove's cupbearer Ganymede to "catamite"). Although the sexual inviolability of underage male citizens is usually emphasized, this anecdote is among the evidence that even the most well-born youths might go through a phase in which they could be viewed as "sex objects."[99] Perhaps tellingly,[100] this same member of the illustrious Fabius family ended his life in exile, as punishment for killing his own son for impudicitia.[101]

The 4th-century Gallo-Roman poet Ausonius records the word pullipremo, "chick-squeezer," which he says was used by the early satirist Lucilius.[102]

Pusio[edit]

Pusio is etymologically related to puer, and means "boy, lad." It often had a distinctly sexual or sexually demeaning connotation.[103] Juvenal indicates the pusio was desirable because he was more compliant and undemanding to sleep with than a woman.[104] Pusio was also used as a personal name (cognomen).

Scultimidonus[edit]

Scultimidonus ("asshole-bestower")[105] was rare and "florid" slang[106] that appears in a fragment from the early Roman satirist Lucilius.[107] It is glossed[108] as "Those who bestow for free their scultima, that is, their anal orifice, which is called the scultima as if from the inner parts of whores" (scortorum intima).[109]

Impudicitia[edit]

The abstract noun impudicitia (adjective impudicus) was the negation of pudicitia, "sexual morality, chastity." As a characteristic of males, it often implies the willingness to be penetrated.[110] Dancing was an expression of male impudicitia.[111]

Impudicitia might be associated with behaviors in young men who retained a degree of boyish attractiveness but were old enough to be expected to behave according to masculine norms. Julius Caesar was accused of bringing the notoriety of infamia upon himself, both when he was about 19, for taking the passive role in an affair with King Nicomedes of Bithynia, and later for many adulterous affairs with women.[112] Seneca the Elder noted that "impudicita is a crime for the freeborn, a necessity in a slave, a duty for the freedman":[113] Homosexual practice in Rome asserted the power of the citizen over slaves, confirming his masculinity.[114]

Subculture[edit]

Latin had such a wealth of words for men outside the masculine norm that some scholars[115] argue for the existence of a homosexual subculture at Rome; that is, although the noun "homosexual" has no straightforward equivalent in Latin, literary sources reveal a pattern of behaviors among a minority of free men that indicate same-sex preference or orientation. Plautus mentions a street known for male prostitutes.[116] Public baths are also referred to as a place to find sexual partners.Juvenal states that such men scratched their heads with a finger to identify themselves.

Apuleius indicates that cinaedi might form social alliances for mutual enjoyment, such as hosting dinner parties. In his novel The Golden Ass, he describes one group who jointly purchased and shared a concubinus. On one occasion, they invited a "well-endowed" young hick (rusticanus iuvenis) to their party, and took turns performing oral sex on him.[117]

Other scholars, primarily those who argue from the perspective of "cultural constructionism", maintain that there is not an identifiable social group of males who would have self-identified as "homosexual" as a community.[118]

Gay marriage[edit]

Although in general the Romans regarded marriage as a heterosexual union for the purpose of producing children, in the early Imperial period some male couples were celebrating traditional marriage rites in the presence of friends. Same-sex weddings are reported by sources that mock them; the feelings of the participants are not recorded. Both Martial and Juvenal refer to marriage between men as something that occurs not infrequently, although they disapprove of it.[119] Roman lawdid not recognize marriage between men, but one of the grounds for disapproval expressed in Juvenal's satire is that celebrating the rites would lead to expectations for such marriages to be registered officially.[120] As the empire was becoming Christianized in the 4th century, legal prohibitions against gay marriage began to appear.[121]

Various ancient sources state that the emperor Nero celebrated two public weddings with men, once taking the role of the bride (with a freedman Pythagoras), and once the groom (with Sporus); there may have been a third in which he was the bride.[122] The ceremonies included traditional elements such as a dowry and the wearing of the Roman bridal veil.[123] In the early 3rd century AD, the emperor Elagabalus is reported to have been the bride in a wedding to his male partner. Other mature men at his court had husbands, or said they had husbands in imitation of the emperor.[124] Although the sources are in general hostile, Dio Cassius implies that Nero's stage performances were regarded as more scandalous than his marriages to men.[125]

The earliest reference in Latin literature to a marriage between men occurs in the Philippics of Cicero, who insulted Mark Antony for being a slut in his youth untilCurio "established you in a fixed and stable marriage (matrimonium), as if he had given you a stola," the traditional garment of a married woman.[126] Although Cicero's sexual implications are clear, the point of the passage is to cast Antony in the submissive role in the relationship and to impugn his manhood in various ways; there is no reason to think that actual marriage rites were performed.[127]

Male-male rape[edit]

Roman law addressed the rape of a male citizen as early as the 2nd century BC,[128] when a ruling was issued in a case that may have involved a male of same-sex orientation. It was ruled that even a man who was "disreputable and questionable" (famosus, related to infamis, and suspiciosus) had the same right as other free men not to have his body subjected to forced sex.[129] The Lex Julia de vi publica,[130] recorded in the early 3rd century AD but probably dating from the dictatorshipof Julius Caesar, defined rape as forced sex against "boy, woman, or anyone"; the rapist was subject to execution, a rare penalty in Roman law.[131] Men who had been raped were exempt from the loss of legal or social standing suffered by those who submitted their bodies to use for the pleasure of others; a male prostitute or entertainer was infamis and excluded from the legal protections extended to citizens in good standing.[132] As a matter of law, a slave could not be raped; he was considered property and not legally a person. The slave's owner, however, could prosecute the rapist for property damage.[133]

Fears of mass rape following a military defeat extended equally to male and female potential victims.[134] According to the jurist Pomponius, "whatever man has been raped by the force of robbers or the enemy in wartime" ought to bear no stigma.[135]

The threat of one man to subject another to anal or oral rape (irrumatio) is a theme of invective poetry, most notably in Catullus's notorious Carmen 16,[136] and was a form of masculine braggadocio.[137] Rape was one of the traditional punishments inflicted on a male adulterer by the wronged husband,[138] though perhaps more in revenge fantasy than in practice.[139]

In a collection of twelve anecdotes dealing with assaults on chastity, the historian Valerius Maximus features male victims in equal number to female.[140] In a "mock trial" case described by the elder Seneca, an adulescens (a man young enough not to have begun his formal career) was gang-raped by ten of his peers; although the case is hypothetical, Seneca assumes that the law permitted the successful prosecution of the rapists.[141] Another hypothetical case imagines the extremity to which a rape victim might be driven: the freeborn male (ingenuus) who was raped commits suicide.[142] The Romans considered the rape of an ingenuus to be among the worst crimes that could be committed, along with parricide, the rape of a female virgin, and robbing a temple.[143]

Same-sex relations in the military[edit]

The Roman soldier, like any free and respectable Roman male of status, was expected to show self-discipline in matters of sex. Augustus (reigned 27 BC–14 AD) even prohibited soldiers from marrying, a ban that remained in force for the Imperial army nearly two centuries.[144] Other forms of sexual gratification available to soldiers were prostitutes of any gender, male slaveswar rape, and same-sex relations.[145] The Bellum Hispaniense, about Caesar's civil war on the front in Roman Spain, mentions an officer who has a male concubine (concubinus) on campaign. Sex among fellow soldiers, however, violated the Roman decorum against intercourse with another freeborn male. A soldier maintained his masculinity by not allowing his body to be used for sexual purposes.[146]

In warfare, rape symbolized defeat, a motive for the soldier not to make his body sexually vulnerable in general.[147] During the Republic, homosexual behavior among fellow soldiers was subject to harsh penalties, including death,[148] as a violation of military disciplinePolybius (2nd century BC) reports that the punishment for a soldier who willingly submitted to penetration was the fustuarium, clubbing to death.[149]

Roman historians record cautionary tales of officers who abuse their authority to coerce sex from their soldiers, and then suffer dire consequences.[150] The youngest officers, who still might retain some of the adolescent attraction that Romans favored in male-male relations, were advised to beef up their masculine qualities by not wearing perfume, nor trimming nostril and underarm hair.[151] An incident related by Plutarch in his biography of Marius illustrates the soldier's right to maintain his sexual integrity despite pressure from his superiors. A good-looking young recruit named Trebonius[152] had been sexually harassed over a period of time by his superior officer, who happened to be Marius's nephew, Gaius Luscius. One night, having fended off unwanted advances on numerous occasions, Trebonius was summoned to Luscius's tent. Unable to disobey the command of his superior, he found himself the object of a sexual assault and drew his sword, killing Luscius. A conviction for killing an officer typically resulted in execution. When brought to trial, he was able to produce witnesses to show that he had repeatedly had to fend off Luscius, and "had never prostituted his body to anyone, despite offers of expensive gifts." Marius not only acquitted Trebonius in the killing of his kinsman, but gave him a crown for bravery.[153]

Sex acts[edit]

In addition to repeatedly described anal intercourse, oral sex was common. A graffito from Pompeii is unambiguous: "Secundus is a fellator of rare ability." ("Secundus felator rarus")[154] In contrast to ancient Greece, a large penis was a major element in attractiveness. In Petronius is a description of how a man with such a large penis in a public bathroom looked up, excited.[155] Several emperors are reported in a negative light for surrounding themselves with men with large sexual organs.[156]

The Gallo-Roman poet Ausonius (4th century AD) makes a joke about a male threesome that depends on imagining the configurations of group sex:

"Three men in bed together: two are sinning,[157] two are sinned against."
"Doesn't that make four men?"
"You're mistaken: the man on either end is implicated once, but the one in the middle does double duty."[158]

Female-female sexuality[edit]

 
Female couple from a series of erotic paintings at the Suburban Baths, Pompeii

References to sex between women are infrequent in the Roman literature of the Republic and early Principate. Ovid, who advocates generally for a heterosexual lifestyle, finds it "a desire known to no one, freakish, novel ... among all animals no female is seized by desire for female."[159] During the Roman Imperial era, sources for same-sex relations among women are more abundant, in the form of love spells, medical writing, texts on astrology and the interpretation of dreams, and other sources.[160] A graffito from Pompeii expresses the desire of one woman for another:

I wish I could hold to my neck and embrace the little arms, and bear kisses on the tender lips. Go on, doll, and trust your joys to the winds; believe me, light is the nature of men.[161]

Greek words for a woman who prefers sex with another woman include hetairistria (compare hetaira, "courtesan" or "companion"), tribas (plural tribades), and Lesbia; Latin words include the loanword tribasfricatrix ("she who rubs"), andvirago.[162] An early reference to same-sex relations among women as "lesbianism" is found in the Roman-era Greek writerLucian (2nd century CE): "They say there are women like that in Lesbos, masculine-looking, but they don't want to give it up for men. Instead, they consort with women, just like men."[163]

Since Romans thought a sex act required an active or dominant partner who was "phallic", male writers imagined that in lesbian sex one of the women would use adildo or have an exceptionally large clitoris for penetration, and that she would be the one experiencing pleasure.[164] Dildos are rarely mentioned in Roman sources, but were a popular comic item in Classical Greek literature and art.[165] There is only one known depiction of a woman penetrating another woman in Roman art, whereas women using dildos is common in Greek vase painting.[166]

Martial describes lesbians as having outsized sexual appetites and performing penetrative sex on both women and boys.[167] Imperial portrayals of women who sodomize boys, drink and eat like men, and engage in vigorous physical regimens, may reflect cultural anxieties about the growing independence of Roman women.[168]

Gender identity[edit]

Transgender and cross-dressing[edit]

 
Hercules and Omphale cross-dressed (mosaic from Roman Spain, 3rd century AD)

Cross-dressing appears in Roman literature and art in various ways to mark the uncertainties and ambiguities of gender:

  • as political invective, when a politician is accused of dressing seductively or effeminately;
  • as a mythological trope, as in the story of Hercules and Omphale exchanging roles and attire;[169]
  • as a form of religious investiture, as for the priesthood of the Galli;
  • and rarely or ambiguously as transvestic fetishism.

A section of the Digest by Ulpian categorizes Roman clothing on the basis of who may appropriately wear it: vestimenta virilia, "men's clothing," is defined as the attire of the paterfamilias, "head of household"; puerilia is clothing that serves no purpose other than to mark its wearer as a "child" or minor; muliebria are the garments that characterize a materfamilias;communia, those that are "common," that is, worn by either sex; and familiarica, clothing for the familia, the subordinates in a household, including the staff and slaves. A man who wore women's clothes, Ulpian notes, would risk making himself the object of scorn.[170] Female prostitutes were the only women in ancient Rome who wore the distinctively masculine toga. The wearing of the toga may signal that prostitutes were outside the normal social and legal category of "woman."[171]

A fragment from the playwright Accius (170–86 BC) seems to refer to a father who secretly wore "virgin's finery."[172] An instance of transvestism is noted in a legal case, in which "a certain senator accustomed to wear women's evening clothes" was disposing of the garments in his will.[173] In the "mock trial" exercise presented by the elder Seneca,[174] the young man (adulescens) was gang-raped while wearing women's clothes in public, but his attire is explained as his acting on a dare by his friends, not as a choice based on gender identity or the pursuit of erotic pleasure.[175]

Gender ambiguity was a characteristic of the priests of the goddess Cybele known as Galli, whose ritual attire included items of women’s clothing. They are sometimes considered a transgender or transsexual priesthood, since they were required to be castrated in imitation of Attis. The complexities of gender identity in the religion of Cybele and the Attis myth are explored by Catullus in one of his longest poems, Carmen 63.[176]

Hermaphroditism and androgyny[edit]

 
Hermaphroditus in a wall painting from Herculaneum(first half of 1st century AD)
Main articles: Hermaphroditus and Aphroditus

In contemporary English, "hermaphrodite" is used in biology but has acquired pejorative connotations in referring to people born with physical characteristics of both sexes (see intersex); in antiquity, however, the figure of the so-called hermaphrodite was a primary focus of questions pertaining to gender identity.[177] Pliny notes that "there are even those who are born of both sexes, whom we call hermaphrodites, at one time androgyni" (andr-, "man," and gyn-, "woman," from the Greek).[178] The Sicilian historian Diodorus(latter 1st-century BC) wrote that "there are some who declare that the coming into being of creatures of a kind such as these are marvels (terata), and being born rarely, they announce the future, sometimes for evil and sometimes for good."[179] Isidore of Seville(ca. 560–636) described a hermaphrodite fancifully as those who "have the right breast of a man and the left of a woman, and after coitus in turn can both sire and bear children."[180] Under Roman law, a hermaphrodite had to be classed as either male or female; no third gender existed as a legal category.[181] The hermaphrodite thus represented a "violation of social boundaries, especially those as fundamental to daily life as male and female."[182]

In traditional Roman religion, a hermaphroditic birth was a kind of prodigium, an occurrence that signalled a disturbance of the pax deorum, Rome's treaty with the gods.[183] But Pliny observed that while hermaphrodites were once considered portents, in his day they had become objects of delight (deliciae) who were trafficked in an exclusive slave market.[184]

In the mythological traditionHermaphroditus was a beautiful youth who was the son of Hermes (Roman Mercury) and Aphrodite (Venus).[185] Ovid wrote the most influential narrative[186] of how Hermaphroditus became androgynous, emphasizing that although the handsome youth was on the cusp of sexual adulthood, he rejected love as Narcissus had, and likewise at the site of a reflective pool.[187] There the water nymph Salmacis saw and desired him. He spurned her, and she pretended to withdraw until, thinking himself alone, he undressed to bathe in her waters. She then flung herself upon him, and prayed that they might never be parted. The gods granted this request, and thereafter the body of Hermaphroditus contained both male and female. As a result, men who drank from the waters of the spring Salmacis supposedly "grew soft with the vice ofimpudicitia".[188] The myth of Hylas, the young companion of Hercules who was abducted by water nymphs, shares with Hermaphroditus and Narcissus the theme of the dangers that face the beautiful adolescent male as he transitions to adult masculinity, with varying outcomes for each.[189]

Depictions of Hermaphroditus were very popular among the Romans:

Artistic representations of Hermaphroditus bring to the fore the ambiguities in sexual differences between women and men as well as the ambiguities in all sexual acts. ... (A)rtists always treat Hermaphroditus in terms of the viewer finding out his/her actual sexual identity. ... Hermaphroditus is a highly sophisticated representation, invading the boundaries between the sexes that seem so clear in classical thought and representation.[190]

Macrobius describes a masculine form of "Venus" (Aphrodite) who received cult on Cyprus; she had a beard and male genitals, but wore women's clothing. The deity's worshippers cross-dressed, men wearing women's clothes, and women men's.[191] The Latin poet Laevius wrote of worshipping "nurturing Venus" whether female or male (sive femina sive mas).[192] The figure was sometimes called Aphroditos. In several surviving examples of Greek and Roman sculpture, the love goddess pulls up her garments to reveal her male genitalia, a gesture that traditionally held apotropaic or magical power.[193]

Under Christian rule[edit]

Attitudes toward same-sex behavior changed as Christianity became more prominent in the Empire. The modern perception of Roman sexual decadence can be traced to early Christian polemic.[194] Apart from measures to protect the liberty of citizens, the prosecution of homosexual acts as a general crime began in the 3rd century of the Christian era when male prostitution was banned by Philip the Arab. A series of laws regulating homosexual acts were promulgated during the social crisis of the 3rd century, from the statutory rape of minors to gay marriage.[195]

By the end of the 4th century, passive homosexual acts under the Christian Empire were punishable by burning.[196] "Death by sword" was the punishment for a "man coupling like a woman" under the Theodosian Code.[197] It can be argued, however, that legislation under Christian rule was an extension of traditional Roman views on appropriate gender roles, and not an abrupt shift based on Christian theology. It is in the 6th century, under Justinian, that legal and moral discourse on homosexuality becomes distinctly Christian:[198] all same-sex acts, passive or active, no matter who the partners, were declared contrary to nature and punishable by death.[199] Homosexual behaviors were pointed to as causes for God's wrath following a series of disasters around 542 and 559.[200]

The circumstances surrounding the massacre of Thessalonica in 390 suggest that even in the late 4th century same-sex behavior was still accepted in large parts of the population, while officially prosecuted.[citation needed] When a popular charioteer was arrested for having sexually harassed an army-commander or servant of the emperor, the people of the town were calling for his release, though this is more likely due to his popularity than to the nature of the allegation.[citation needed]

See also[edit]


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
پنج شنبه 6 فروردين 1394 ساعت 12:20 | بازدید : 296 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

داستان واقعی مردم سنگ شده شهر پمپی+ عکس

حادثه آنقدر ناگهانی روی داد که همه چیز در شهر به همان حالت که در اثنای زندگی روزمره بود دست نخورده ماند و امروز دقیقا به همان گونه که دو هزار سال پیش بودند باقی است. گویی زمان منجمد شده است. همان طور که خدا می گوید در سنت الهی تغییر وجود ندارد «مشرکان با نهايت تأكيد به خدا سوگند خوردند كه اگر پيامبرى انذاركننده به سراغشان آيد، هدايت يافته‏ترين امّتها خواهند بود امّا چون پيامبرى براى آنان آمد، جز فرار و فاصله‏گرفتن از (حق) چيزى بر آنها نيافزود.

 

 

 

حادثه آنقدر ناگهانی روی داد که همه چیز در شهر به همان حالت که در اثنای زندگی روزمره بود دست نخورده ماند و امروز دقیقا به همان گونه که دو هزار سال پیش بودند باقی است. گویی زمان منجمد شده است. همان طور که خدا می گوید در سنت الهی تغییر وجود ندارد «مشرکان با نهايت تأكيد به خدا سوگند خوردند كه اگر پيامبرى انذاركننده به سراغشان آيد، هدايت يافته‏ترين امّتها خواهند بود امّا چون پيامبرى براى آنان آمد، جز فرار و فاصله‏گرفتن از (حق) چيزى بر آنها نيافزود.




 

 

اينها همه بخاطر استكبار در زمين و نيرنگهاى بدشان بود امّا اين نيرنگها تنها دامان صاحبانش را مى‏گيرد آيا آنها چيزى جز سنّت پيشينيان و (عذابهاى دردناك آنان) را انتظار دارند؟! هرگز براى سنّت خدا تبديل نخواهى يافت، و هرگز براى سنّت الهى تغييرى نمى‏يابى»(سوره فاطر 42-43)

البته هیچ تغییری در سنت و قانون الهی پیدا نخواهد شد. هر کس در مقابل این سنت بایستد و عصیان کند مشمول همین قانون خواهد شد. شهر پمپی که نمایشی از انحطاط و سقوط اخلاقی امپراطوری روم بود به سر انجامی همانند قوم لوط دچار گردید. 

این شهر نیز به وسیله انفجارهای آتشفشانی کوه «وزوو» نابود شد آتشفشان وزوو سمبل کشور ایتالیا و قبل از آن نشانه شهر ناپل است . کوه آتشفشانی وزوو اگرچه طی دو هزار سال گذشته آرام بوده است اما نام آن را کوه اخطار گذارده اند. چنین نامی به دلیل فجایع و حوادثی بوده است که در تاریخ از این کوه به ثبت رسیده است.

فاجعه ای که برای «سدوم و عمورا» روی داد شباهت زیادی به حوادث تخریب گر شهر پمپی داشته است. در سمت راست وزوو شهر ناپل و سمت شرق آن شهر پمپی قرار دارد. مذاب وخاکستر ناشی از فوران آتشفشانی که دو هزار سال پیش روی داد حیات را از این شهر برچید. حادثه آنقدر ناگهانی روی داد که همه چیز در شهر به همان حالت که در اثنای زندگی روزمره بود دست نخورده ماند و امروز دقیقا به همان گونه که دو هزار سال پیش بودند باقی است. گویی زمان منجمد شده است.

اینکه شهر پمپی از صفحه زمین با چنین  بلایی محو شد ، بی هدف و اتفاقی نبوده است. اسناد تاریخی نشان می دهد که این مرکز هرزگی و فساد به آنچنان فحشایی محشور بود که حتی فاحشه خانه ها هم چنین شهرتی نداشته اند. مردان به شکل کاملا عریان بر در فاحشه خانه ها می ایستادند. بر اساس سنتی که ریشه اش اعتقادات میتراپرستی بوده است اندام انسان ومقاربتهای جنسی نبایستی پوشیده باشند بلکه باید کاملا آشکارا به نمایش درآیند.


 


مذاب کوه وزوو به آنی تمامی شهر را از نقشه منطقه جاروب کرد. جالب ترین جنبه این حادثه آن است که هیچ کس نتوانسته است در مقابل فوران آتشفشان وحشتناک وزوو بگریزد. یک خانواده در حال صرف غذا در یک لحظه تبدیل به سنگ شده اند. زوجهای بسیاری پیدا شدند که در حین انجام عمل مقاربت تبدیل به سنگ شده بودند. از همه جالبتر آن است که این زوجها هر دو از یک جنس و یا زوجهایی از دختران و پسران کم سن وسال بوده اند. صورت برخی از اجساد انسانهای سنگ شده که از داخل زمین کشف شده اند همچنان سالم و صحیح باقی مانده است صورت آنها حالت گیج و منگ دارد. 

مجهول ترین جنبه این حادثه در اینجاست که چگونه هزاران انسان بی آنکه چیزی بشنوند و یا ببینند منتظر می مانند تا مرگ آنها را دریابد. این بعد حادثه نشان می دهد که نابودی و محو شهر پمپی دقیقا مشابه همان حوادث ویرانگری است که در قرآن به آنها اشاره شده، زیرا قرآن زمانی که این حوادث را  بازگو می کند به «نابودی ناگهانی» اشاره دارد. به عنوان مثال در سوره (یس) چنین توصیفی است : همه سکنه شهر به یک لحظه هلاک شدند. این وضعیت در آیه 29این سوره چنین می آید : « (بلكه) فقط يك صيحه آسمانى بود، ناگهان همگى خاموش شدند!» ؛ آیه 31 سوره قمر وقتی تخریب و نابودی قوم ثمود را بازگو می کند مجدادا به نابودی آنی اشاره می کند «ما فقط يك صيحه [صاعقه عظيم‏] بر آنها فرستاديم و بدنبال آن همگى بصورت گياه خشكى درآمدند»

مرگ مردم پمپی در یک لحظه رخ داد، همان گونه که در آیات بالا نقل شد. فاجعه هرچه بود،همه چیز به همان حالت اولیه و بدون تغییر باقیمانده است. در سال ۱۹۹۱نیمی از این شهر از زیر خاکستر بیرون کشیده شد ولی هنوز هم دو پنجم این شهر سوخته در زیر زمین است. هر ساله جمعیت زیادی از موزه طبیعی پمپی دیدن می کنند و این شهر به یکی از جاذبه های گردشگری ایتالیا تبدیل شده است اما متاسفانه جایی از دیده عبرت در این نگاه ها یافت نمی شود.نواحی ناپل که فساد و هرزگی در آن شیوع دارد از مراکز ونواحی بی بند وباری شهر پمپی دست کمی ندارد. جزیره کاپری پایگاهی برای همجنس بازی و برهنگی گرایی است و در صنعت توریسم به بهشت همجنس بازی شهرت دارد. نه تنها در کاپری و ایتالیا بلکه تقریبا در تمامی دنیا چنین انحطاط اخلاقی وجود دارد و مردم هم هیچ توجه و اصراری به پند گیری از تجربیات تلخ مردم گذشته ندارند. در سوره سجده درباره همین مردم می فرماید : «و اگر اینان روی بگردانند به آنها بگو شما را از صاعقه عاد و ثمود بیم می دهم. »

منبع : کتاب اقوام هلاک شده نوشته هارون یحیی و ترجمه مژگان دستوری(انتشارات کیهان) با اضافات 

اجساد سنگ شده که از دل خاک در شهر پمپی بیرون آورده شده(تصاویر کتاب)

 

 

مردم سنگ شده شهر پمپی در موزه طبیعی شهر پمپی

 

 

 

 

 

 

 

مردم سنگ شده شهر پمپی در موزه طبیعی شهر پمپی

 

مردم سنگ شده شهر پمپی در موزه طبیعی شهر پمپی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اجساد سنگ شده که از دل خاک در شهر پمپی بیرون آورده شده(تصاویر کتاب)

 

 

 

 

تصویری از زندگی لوکس و تجملی و وسائل مردم شهر پمپی قبل از وقوع حادثه
 
 
 
 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
پنج شنبه 6 فروردين 1394 ساعت 12:19 | بازدید : 299 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

عکس های جذاب شهر سوخته پمپی ایتالیا

عکس های جذاب شهر سوخته پمپی ایتالیا

پمپئی قبل از وقوع آتشفشان به مدت 600 سال بندری با شکوه در امپراتوری روم بود و در دامنه کوه وسوویوس در بخش ناپل قرار داشت. این شهر زیبا، در واقع ییلاق رومیان ثروتمند محسوب می‌شد.

 

 سحرگاه روز 24 ماه اوت سال 79 میلادی حادثه‌ای به وقوع پیوست که موجب شد داستان زندگی روزمره رومی‌ها برای سالیان دراز محفوظ بماند. در این روز آتشفشان کوه وسوویوس ناگهان فوران کرد. به مدت 3 روز، آسمان تیره و تار شد و خاکستر آتشفشانی و گدازه بر شهر محکوم به نابودی فرو ریخت. 
 

 


پس از آن که انفجار و فوران آتشفشان فرو نشست، شهر پمپئی در زیر تلی از خاکستر و گدازه، به ضخامت 2/5 تا 3 متر مدفون شده بود. 2 هزار نفر از 20 هزار سکنه شهر در اثر فرو ریختن سقف‌ها و تنفس گازهای سمی جان باختند.در سال 1748 میلادی کشاورزی که مشغول کندن زمین بود، چند مجسمه در خاک یافت. این کشف منجر به یافتن شهری شد که به کلی در خاکستر مدفون شده بود. به این ترتیب، اطلاعات قابل توجهی راجع به این شهر رومی که در اوج شکوفایی بود، به دست آمد.

تابلوهای نقاشی، مجسمه‌های گوناگون، سکه، آینه، قلم و ظروف مختلف از جمله هزاران شیئی بودند که از زیر خاک بیرون آمدند. این اشیا در حال حاضر در موزه شهر ناپل نگهداری می‌شوند.اطلاعات دقیقی در خصوص شهر تاریخی پمپئی وجود ندارد؛ حتی معنی نام آن نیز مشخص نشده اما آنچه درباره این شهر به اثبات رسیده، قدمت آن است که به قرن هشتم قبل از میلاد می‌رسد.
 

عکس های جذاب شهر سوخته پمپی ایتالیا


این شهر را قومی به نام «اوسی» که در مرکز ایتالیا می‌زیسته‌اند بنا کرده‌اند که اتفاقا قرارگرفتن در موقعیت منحصربه‌فرد جغرافیایی در خلیج ناپل، آن را به محلی برای عبورومرور دریانوردان یونانی و فنیقی تبدیل کرده بود؛ به طوری که پس از مدتی این شهر، گذرگاهی مهم برای کالاهایی شد که از دریا وارد و سپس به رم یا ایتالیا فرستاده می‌شد. 

شهر تاریخی پمپئی یک بار در سال62 میلادی به واسطه وقوع زمین‌لرزه ویران شد اما تا سال79 میلادی مجددا بازسازی شد که در همین سال، فوران آتشفشان قله «وزوو» شهر را برای همیشه در کام خود فرو برد.شناسایی و کشف شهر «هرکولانیوم» که در مجاورت شهر باستانی پمپئی قرار داشت، مقدمه‌ای شد تا این شهر تاریخی نیز پس از سال‌ها از زیر لایه‌های ضخیم خاکستر به بیرون رانده شود.
 

عکس های جذاب شهر سوخته پمپی ایتالیا


محل گردهمایی‌ها، گرمابه‌ها، بسیاری از خانه‌ها و برخی ویلاهای این شهر تاریخی به طور کامل و دست‌نخورده از دل خاکبرداری‌ها بیرون آمد و همین امر موجب شد تا باستان‌شناسان، شهر پمپئی را تنها شهر باستانی که نقشه توپوگرافیک آن – بدون هیچ دست‌خوردگی – سالم مانده، اعلام کنند.
 

عکس های جذاب شهر سوخته پمپی ایتالیا


خیابان‌های شهر بر اساس سنت اصیل رومی‌ها در خطوط مستقیم‌ و به طور شبکه‌ای ایجاد شده ‌است. این خیابان‌ها با سنگ‌های چندضلعی فرش شده‌ و دو طرف آنها را انبوهی از خانه‌ها و فروشگاه‌ها فراگرفته‌ است.

این شهر تاریخی که برخی معتقدند ریشه نام آن از واژه یونانی «پمپو» یا واژه اوسکانی «پمپه» گرفته شده، هنگام وقوع آتشفشان، حدود 20هزار نفر جمعیت داشته و مملو از ویلاهایی بوده که رومی‌ها برای استفاده از اوقات فراغت خود، آنها را بنا کرده بودند.این شهر کوچک باستانی، دیدنی‌های بسیار تاریخی را در خود جای داده که مطمئنا عظمت و شکوه آنها آدمی را به اعجاب وامی‌دارد.
 

عکس های جذاب شهر سوخته پمپی ایتالیا

معبد «ونوس» – الهه نگهبان شهر – از جمله این دیدنی‌هاست که البته زمین‌لرزه و آتشفشان، بنای اصلی آن را ویران کرده اما در حال حاضر، این معبد به عنوان یک مکان تاریخی و دینی، در دست بازسازی است.

 

فوروم‌ها یا محل‌های گردهمایی، از جمله مکان‌های دیگری هستند که گردشگران را مجذوب خود می‌کنند.فوروم اصلی شهر، قلب سیاست، مذهب و حیات اجتماعی در پمپئی بوده که دورتادور آن را ساختمان‌های عمومی در بر گرفته است. عرض این میدان چهارگوش، 38 و طول آن 142متر است. 

 
در ضلع جنوبی این میدان، سکوهایی قابل مشاهده است که زمانی تندیس‌های افراد ثروتمند شهر را روی آنها نصب می‌کردند.
 
عکس های جذاب شهر سوخته پمپی ایتالیا

حتما نام معبد آپولو را شنیده‌اید. جالب است بدانید این معبد در شهر تاریخی پمپئی و در غرب میدان فوروم این شهر قرار دارد. در دو سمت معبد، تندیس‌هایی از آپولو و دایانا قرار دارد که البته تندیس‌های اصلی، پس از کشف و بررسی، در موزه باستان‌شناسی ناپل جای گرفته‌اند.

 

باسیلیکا که مهم‌ترین بنای عمومی در شهر پمپئی به شمار می‌آید نیز از مکان‌های دیگر گردشگری در شهر است. ساختمان باسیلیکا، در واقع ساختمان دادگستری و محل گردهمایی بازرگانان بود. 

این ساختمان، مستطیل‌شکل است و 24 در 55 متر مساحت دارد. ضمن اینکه 28ستون بزرگ در آن به چشم می‌خورد.معبد ژوپیتر که قدمت آن به سده دوم میلادی می‌رسد و به پرستش ژوپیتر و مینروا اختصاص داشته نیز از مکان‌های دیگر قابل بازدید است. در این معبد، تندیسی از سنگ مرمر از ژوپیتر قرار داشت که اکنون در موزه باستان‌شناسی ناپل نگهداری می‌شود.

 

گرمابه‌های استابیان که قدمت آنها به دوران استعمار رومیان بازمی‌گردد نیز در کنار فوروم مثلثی، تئاتر بزرگ شهر با معماری یونانی و ظرفیت گنجایش 5هزار نفر در کنار آمفی‌تئاترهای کوچک و بزرگ، از دیگر دیدنی‌های شهر باستانی پمپئی به شمار می‌آیند.در پمپئی باستانی و تاریخی، هم‌اکنون پمپئی جدیدی ایجاد شده که در ایام تابستان و پاییز به محلی برای تجمع گردشگران و به‌ویژه زائران ایتالیایی تبدیل می‌شود.پس از ورودی آمفی‌تئاتر شهر پمپئی، در سمت چپ، منطقه مسکونی پمپئی جدید قرار دارد.پمپئی جدید، در واقع شهرکی است که حتی پس از وقوع آتشفشان مشهور سال79میلادی، مسکونی باقی مانده است.
 

عکس های جذاب شهر سوخته پمپی ایتالیا


این شهرک جدید که در واقع «کامپوپومپیانو» نام داشت، طی قرن‌های گذشته شاهد وقوع رویدادها و حوادث بزرگی بود. در سال1873 بارتولولونگو، صومعه مریم رزاری را در این منطقه بنا کرد که خیلی زود به زیارتگاهی همگانی برای زائران و گردشگران تبدیل شد.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
پنج شنبه 6 فروردين 1394 ساعت 12:18 | بازدید : 370 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )
شهر پمپی، شهری در ایتالیای اِمروزی یا روم باستان در روز ۱۹ اوت سال ۷۹ میلادی در پی فعالیت آتشفشانی کوه وزوو که ۲۸ ساعت ادامه داشت به زیر ۶ متر کوهی از مواد مذاب و خاکستر آتشفشانی رفت.

 

 

درباره این شهر و اتفاقات آن دیدگاههای زیادی وجود دارد ، بعضی کارشناسان و مورخان معتقدند که این شهر به خاطر عذاب الهی نابود شده ، برخی دیگر اعتقاد دارند این حادثه نتیجه فعالیت های معمولی آتش فشان بوده . که هر کدام برای نظریه شان دلیل می آورند .

 

خارج از بحث این 2 دیدگاه نکاتی در مورد این حادثه وجود داره که مورد توافق هر دو گروه می باشد ، در ادامه به چند مورد اشاره می کنم :

-  سرعت و زمان حادثه

حادثه آنقدر ناگهانی و سریع روی داده که همه چیز در شهر به همان حالت که در اثنای زندگی روزمره بوده دست نخورده مانده و امروزه دقیقا به همان گونه که دو هزار سال پیش بودند باقی است. گویی زمان منجمد شده است.بعضی ها در حالت خواب و غذا خوردن بعضی ها هم حتی در حین انجام عمل جنسی !! زیر خاکسترهای سوزان مانده و تبدیل به مجسمه شده اند ، گویی همه چیز آنی و در چند ثانیه کوتاه رخ داده و اهالی این شهر غافلگیر شده اند و فرصت فرار برای ساکنین این شهر نبوده .

در اینجا با 2 حالت مواجه می شویم :

1- کوههای آتش فشانی اغلب قبل از فوران مواد مذاب ، صداهای انفجار متوالی و دود غلیظ از خود بروز می دهند و باعث زمین لرزهای شدید و خفیف ( بستگی به قدرت انفجار آتش فشان ) می شوند ولی گویی در حادثه پمپی این اتفاق نیافتاده تا ساکنین این شهر قبل از فوران آتشفشان ، از وقوع حادثه با خبر شده و به مناطق امن فرار کنند.

2- اگر هم علائم قبل از فوران رخ داده مردم به آن اعتنایی نکرده و به کارهای روزمره خود پرداخته اند ، یعنی در این شهر صدای انفجار و دود آتشفشان عادی شده بود و مردم با آن انس گرفته بودند.

به نظر من حالت اول محتمل تر است ، چون هر چه قدر هم مردم به این صداها عادت کرده بودند و به آن اعتنایی نکرده باشند ( که بعید است ، چون همچین فورانی که کل شهر رو نابود کرده بالطبع صدای انفجار و زمین لرزهای شدید و وحشتناکی داشته) ، تغییرات دمایی و جوی ( گرم شدن تدریجی هوای شهر و بوی دود و سوختگی ) عواملی هستن که نمی شود فرض کرد مردم شهر پمپی به آن بی اعتنا بوده وحتی سعی نکردند فرار کنند !!

- فرهنگ و مذهب مردم پمپی

اسناد تاریخی نشان می دهد که این شهر مرکز هرزگی و فساد به آنچنان فحشایی محشور بود که حتی فاحشه خانه ها هم چنین شهرتی نداشته اند. مردان به شکل کاملا عریان بر در فاحشه خانه ها می ایستادند. بر اساس سنتی که ریشه اش اعتقادات میتراپرستی ( خورشید پرستی) بوده است اندام انسان و مقاربتهای جنسی نبایستی پوشیده باشند بلکه باید کاملا آشکارا به نمایش درآیند. این شهر به شهر فاحشگان هم معروف است !

زوجهای بسیاری پیدا شدند که در حین انجام عمل مقاربت تبدیل به سنگ شده اند. از همه جالبتر آن است که این زوجها هر دو از یک جنس و یا زوجهایی از دختران و پسران کم سن وسال بوده اند. صورت برخی از اجساد انسانهای سنگ شده که از داخل زمین کشف شده اند همچنان سالم و صحیح باقی مانده است صورت آنها حالت گیج و منگ دارد.

در قرآن کریم به چند مورد نابودی آنی اقوام و ملت های گذشته اشاره شده :

 به عنوان مثال در سوره (یس) چنین توصیفی است : همه سکنه شهر به یک لحظه هلاک شدند. این وضعیت در آیه 29این سوره چنین می آید : « (بلكه) فقط يك صيحه آسمانى بود، ناگهان همگى خاموش شدند!» ؛ آیه 31 سوره قمر وقتی تخریب و نابودی قوم ثمود را بازگو می کند مجدادا به نابودی آنی اشاره می کند «ما فقط يك صيحه [صاعقه عظيم‏] بر آنها فرستاديم و بدنبال آن همگى بصورت گياه خشكى درآمدند»

در سال ۱۹۹۱نیمی از این شهر از زیر خاکستر بیرون کشیده شد ولی هنوز هم دو پنجم این شهر سوخته در زیر زمین است. هر ساله جمعیت زیادی از موزه طبیعی پمپی دیدن می کنند و این شهر به یکی از جاذبه های گردشگری ایتالیا تبدیل شده است.

پیش از این تصور می‌شد مردم این شهر به خاطر گازهای سمی حاصل از آتش فشان کشته شده‌اند اما پژوهشهای دیگر نشان داد آنها به خاطر حرارت بالا جان باخته‌اند.برخی دیگر نیز بر پایه نامه‌هایی که ۲۵ سال پس از این ماجرا نوشته شده به این نتیجه رسیدند که مردم به خاطر استشمام خاکسترهای آتش فشان خفه شده‌اند.این شهر پس از آتش فشان زیر ۴ تا ۶ متر خاک و خاکستر به مدت ۱۵۰۰ سال مدفون بود .

نظر شما در این مورد چیست ؟ کدام دیدگاه را نسبت به این حادثه دارید ؟ آیا این حادثه نتیجه ی قهر طبیعت بوده یا نتیجه ی عذاب الهی ؟

 

ساکنین خفته حتی مجال بلندشدن هم پیدا نکردند.

-------------------------------------------------------------------------------


------------------------------------------------------------------------------------
یکی زودتر از بقیه متوجه حادثه شده و تا خواسته بلند شه جانش درآمده
--------------------------------------------------------------------------

 


 
 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
پنج شنبه 6 فروردين 1394 ساعت 12:17 | بازدید : 287 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )
 
این نوشتار توسط انی کاظمی در تاریخ ۱۵ام دی، ۱۳۸۹ و در دسته "تاریخ تمدن روم باستان +عجایب باستان شناسی + عکس های روم باستان" ارسال شده است.
 

نگارنده :انی کاظمی

این مَرد وحشتزده آخرین نفسهایش را کشیده، شاید چشمانش
را گرفته تا شاهد لحظات وحشتبار آخرین نباشد… اما چرا ؟

شهر پمپی، شهری در ایتالیای اِمروزی یا روم باستان در روز ۱۹ اوت سال ۷۹ میلادی در پی فعالیت آتشفشانی کوه وزوو که ۲۸ ساعت ادامه داشت به زیر ۶ متر کوهی از مواد مذاب و خاکستر آتشفشانی رفت. حادثه آنقدر ناگهانی روی داد که همه چیز در شهر به همان حالت که در اثنای زندگی روزمره بود دست نخورده ماند و امروز دقیقا به همان گونه که دو هزار سال پیش بودند باقی است. گویی زمان منجمد شده است.

این شهر به وسیله انفجارهای آتشفشانی کوه «وزوو» نابود شد. آتشفشان وزوو سمبل کشور ایتالیا و قبل از آن نشانه شهر ناپل است.

کوه آتشفشانی وزوو اگرچه طی دو هزار سال گذشته آرام بوده است اما نام آن را کوه اخطار گذارده اند. چنین نامی به دلیل فجایع و حوادثی بوده است که در تاریخ از این کوه به ثبت رسیده است. فاجعه ای که برای «سدوم و عمورا» روی داد شباهت زیادی به حوادث تخریب گر شهر پمپی داشته است. در سمت راست وزوو شهر ناپل و سمت شرق آن شهر پمپی قرار دارد. مذاب و خاکستر ناشی از فوران آتشفشانی که دو هزار سال پیش روی داد حیات را از این شهر برچید.

لب ها، چشمانش و پوست بدنش ذوب شده است، بجز جمجمه اَش تمامه سنگ شده است.

گویا آتشفشان در نهایت سکوت جان مردم را کنده است

به نظر می رسد این مرد در حال فرار بوده است

از ۲۰هزار نفر جمعیت پمپی دو هزار نفر ناپدید شدند و مابقی آرام آرام مذاب و به تلی از مجسمه های سنگی تبدیل شدند

جمعی از کودکان و بزرگسالان، منتظر قایقی بودند که هیچوقت نیامد

یکی جمع شده، یکی به پشت آرامیده – اما یکی بیدار شده و تا تکانی بخورد! جانش کنده شده است

متوجه هیچ نشده است، گویا ناگهان مواد بر رویش ریخته است که حتی نتوانسته است دستی تکان دهد

اعضای خانواده ای که در کنار هم مردندمواد مذاب کوه وزوو به آنی تمامی شهر را از نقشه منطقه جاروب کرد. جالب ترین جنبه این حادثه آن است که هیچ کس نتوانسته است در مقابل فوران آتشفشان وحشتناک وزوو بگریزد. یک خانواده در حال صرف غذا در یک لحظه تبدیل به سنگ شده اند. زوجهای بسیاری پیدا شدند که در حین انجام  آمیزش جنسی تبدیل به سنگ شده بودند. صورت برخی از اجساد انسانهای سنگ شده که از داخل زمین کشف شده اند همچنان سالم و صحیح باقی مانده است. صورت آنها حالت گیج و منگ دارد

 

مردی که سر همسرش را در بغل گرفته و منتظر پایانند

پدر – فرزند – مادر

مرگ مردم پمپی در یک لحظه رخ داد، فاجعه هرچه بود، همه چیز به همان حالت اولیه و بدون تغییر باقیمانده است. در سال ۱۹۹۱ نیمی از این شهر از زیر خاکستر بیرون کشیده شد. هر ساله جمعیت زیادی از موزه طبیعی پمپی دیدن می کنند و این شهر به یکی از جاذبه های گردشگری ایتالیا تبدیل شده است

سگی که بیرون خانه ای زنجیر شده بود

همه خوابیده اند، همه سنگ شده اند، حتی کودکان شیر خوار

به نظر می رسد مرد بیدار شده و بویی برده، اما …

 

منابع:

  • اِبهام لینک
  • http://www2.brevard.edu/reynoljh/italy/corpsecasts.htm
  • این نگاره در ۵ دی، توسط اِنی کاظمی دچار تغییراتی جزئی گردید

|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
پنج شنبه 6 فروردين 1394 ساعت 12:15 | بازدید : 335 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

شهر پمپی [قوم لوط] : مردمی که بخاطر زنا و لواط به مجسمه های سنگی تبدیل شدندنویسنده: رامین فخاری - ۱۳٩۳/۳/٢٠ 

آتش فشان وزو بعنوان یکی از نمادهای ایتالیا شناخته می شود آتش فشانی که آخرین بار دوهزار سال قبل فعال شد.

همه چیز بسیار سریع اتفاق افتاد در روز 9 آگوست 79 قبل از میلاد مسیح[1] آتشفشان فوران کرد در کسری از ثانیه هوا پر از گازهای سمی شد و خورشید محو گردید تا گازهای سمی تا 15 کیلومتر از محدوده را پر کردند به گونه ای که بسیاری از مردم شهر حتی فرصت کوچکترین واکنشی از خود نداشتند و در جای خود تبدیل به مجسمه های سنگی شدند.

عده از مردم که توانسته بودند خود را به نزدیکی سواحل برسانند به خاطر تاریک شدن هوا و گازهای سمی کشتی هایی که رای امداد رساندند به آنها از آن سوی صاحل آمده بودند نتوانستند نزدیک شوند و چند دقیقه بعد این شهر تبدیل به تاریک ترین نقطه جهان شد و شهر پمپی[2] با همه ساکنین خود به مدت ۱۵۰۰  سال مدفون شد و در سال ۱۵۹۹ بطور اتفاقی کشف شد کاشفین ابتدا از دیدن مجسمه های سنگی شگفت زده شده بودند همه ساکنین شهر در اثر گازهای آتشفشانی به مجسمه های سنگی تبدیل شده بودند.

 

اما ساکنین شهر چه گناهی مرتکب شده بودند که باید اینگونه هلاک می شدند؟آثار بدست آمده از دیواره های شهر پمپی نشان می دهد که این شهر بزرگترین مرکز فحشا در دوران باستان بود و از همه جای روم برای زنا به آنجا می آمدند و تقریبا همه ساکنین آن به عمل فحشا مشغول بودند و از این راه کسب در آمد می کردند و حتی موظف به پرداخت مالیات به حاکم شهر از در آمد خود بودند.کودکانی که بدنیا می آمدند نیز برای سو استفاده جنسی در آینده بصورت برده نگهداری می شدند.[3]تصویر زیر از پیکره های سنگی دیواره پمپی بدست آمده است که یک مرد را در حال زنا با یک زن و یک مرد دیگر را در حال لواط با آن مرد نشان می دهد.[4][5]

پیکره سنگی دیگر نیز تصویر سو استفاده یک مرد از یک پسر را نشان می دهد.[5]

شواهد زیادی وجود دارد که نشان می دهد داستان قوم لوط می تواند به شهر پمپی صدق کند مثلا قوم لوط به عمل قیه لواط که برخی از روشنفکرنماهای امروزی این عمل قبیه را یک مساله طبیعی می داند و از آن دفاع می کنند شهره بودند:

در سوره العنکبوت آیه 28 و 29 نوشته شده است :

و لوط را فرستادیم هنگامی که به قوم خود گفت: شما کار بسیار زشتی انجام می‏دهید که احدی از مردم جهان قبل از شما آنرا انجام نداده!(28)آیا شما به سراغ مردان می‏روید، و راه تداوم نسل انسان را قطع می‏کنید، و در مجلستان اعمال منکر انجام می‏دهید؟!، اما پاسخ قومش جز این چیزی نبود که گفتند: اگر راست می‏گوئی عذاب الهی را برای ما بیاور!(29)

در آیه 32 سوره العنکبوت خداوند به خاکستر اشاره کرده است که می تواند به خاکستر های آتشفشانی دلالت داشته:

 گفت لوط [نیز] در آنجاست گفتند ما بهتر مى‏دانیم چه کسانى در آنجا هستند او و کسانش را جز زنش که از باقى ماندگان [در خاکستر آتش] است‏حتما نجات خواهیم داد(32)

در ادامه سوره العنکبوت نوشته شده است:

ما بر مردم این شهر به [سزاى] فسقى که مى‏کردند عذابى از آسمان فرو خواهیم فرستاد(34)ما از آن آبادی نشانه روشنی و درس عبرتی برای کسانی که تعقل می‏کنند باقی گذاردیم.(35)

همانطور که در آیه 28 و 29 نوشته شد این قوم به لواط شهره بودند که با شهر پمپی  مطابقت دارد در آیه 34 به عذابی از آسمان اشاره شده است که این مساله نیز به گازها و خاکستر های اتش فشانی که در ابتدا فوران کردند و آسمان شهر را پر کردند اشاره دارد و در ادامه در آیه 35 خداوند نیز اشاره کرده است که آثاری از این شهر را باقی خواهد گذاشت.

در سوره هود آیات 68 تا 84 نیز به داستان قوم لوط اشاره می شود:

در آیه 68 به بانگی اشاره شده است که بر صدای صدای ناشی از آتشفشان دلالت می کند و خداوند در این آیه به مردن افراد در خانه هایشان اشاره می کند که این مساله نیز درست است زیرا گازهای سمی بسیاری از افراد را در خانه های خود خشکاندند:

 و کسانى را که ستم ورزیده بودند آن بانگ [مرگبار] فرا گرفت و در خانه‏هایشان از پا درآمدند(68)

در آیه 82 به مدفون شدن شهر زیر آتشفشان اشاره می کند :

هنگامی که فرمان ما فرا رسید آن (شهر و دیار) را زیر و رو کردیم و بارانی از سنگ: گلهای متحجر متراکم بر روی هم بر آنها نازل نمودیم.(82)

 

بسیاری از نکات بالا نشان می دهد شهر پمپی همان شهر لوط است اگر این موضوع درست باشد می تواند پاسخ خوبی برایافرادی که این مساله را به زیر سوال می برند که چرا همه پیامبران در خاور میانه ظهور کرده اند باشد.

علاوه بر آن شهر هایی شبیه به شهر پمپی در سوئد و آمریکای جنوبی نیز یافت شده اند[6] که نشان داده است عذاب الهی مشابه قوم لوط در این شهر ها نیز اتفاق افتاده است و چه بسا در آینده نیز ممکن است اگر همه افراد شهری آلوده گناهان گوناگون شوند عذاب الهی به این صورت و صورت های دیگر اعمال شود.

چه بسیارند عبرت ها و چه کمند عبرت گیرندگان

------------

[1]تنها تناقضی که میان شهر پمپی به و داستان قوم لوط به چشم می خورد این است که کمی بازه های زمانی این شهر با زمان حضرت لوط که با حضرت ابراهیم همزمان بوده است به چشم می خود که این موضوع نیز قابل بحث است مثلا ممکن است زمان فوران آتشفشان وزو و شهر پمپی سال 79 قبل از میلاد نباشد و بسیار باستانی تر از آن باشد و مربوط به یک اشتباه در کتابهای تاریخی باشد که این موضوع نیز نیازمند تحقیق بیشتر است اما تمام نشانه هایی که در قرآن از این شهر ذکر شده واقعیت دارد.

[2]پمپئی از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد:ویرانه‌های پمپئی در نزدیکی ناپل در ایتالیا واقع شده‌است. در آن آثاری از بناها و مردم شهر باستانی پمپئی که بر اثر آتشفشان کوه وزوو ویران شده به چشم می‌خورد.[۱] پیش از این تصور می‌شد مردم این شهر به خاطر گازهای سمی حاصل از آتشفشان کشته شده‌اند اما پژوهشهای دیگر نشان داد آنها به خاطر حرارت بالا جان باخته‌اند.برخی دیگر نیز بر پایه نامه‌هایی که ۲۵ سال پس از این ماجرا نوشته شده به این نتیجه رسیدند که مردم به خاطر استشمام خاکسترهای آتشفشان خفه شده‌اند.[۲] این شهر پس از آتشفشان زیر ۴ تا ۶ متر خاک و خاکستر به مدت ۱۵۰۰ سال مدفون شد.این شهر به صورت کاملاً اتفاقی در سال ۱۵۹۹ میلادی کشف شد.این شهر تاریخی که جزو میراث جهانی یونسکو محسوب می‌شود با بیش از دو میلیون و پانصد هزار بازدید کننده در سال یکی از جاذبه‌های مهم ایتالیا به‌شمار می‌آید.

[3]در مستندی که در تلوزیون History channel پخش شد به خوبی به این شواهد اشاره شده است مستند را از طریق این لینک می توانید در سایت یوتوب مشاهده کنید.

[4]شواهد بسیاری وجود دارد که همجنس بازی در یونان و روم باستان بطور گسترده وجود داشته که بی شک در این شهر که مرکز فحشای آن دوران بوده است نیز این عمل وجود داشته جهت مطالعه بیشتر به مطلب همجنس بازی در روم باستان در سایت ویکی پدیا مراجعه فرمایید.

[5]جهت جلوگیری از فیلتر شدن وبلاگ و ... قسمت هایی از تصاویر شطرنجی شد اما علاقه مندان به پژوهش در تاریخ می توانند با سرچ کردن واژه pompeii در تصویر یاب گوگل همه پیکره های سنگی که تصاویر غیر اخلاقی از شهر پمپی در آن دوران کشیده شده بود را مشاهده نمایند

[6]حتی اگر شهر پمپی شهر دقیق لوط نباشد برای شهر لوط نیز سرنوشت دقیقا مشابهی اتفاق افتاده است نمونه ی دیگری از اتفاقی که برای شهر پمپی اتفاق افتاده در بقایای یک شهر باستانی در سوئد و آمریکای جنوبی کشف شده است


|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
چهار شنبه 5 فروردين 1394 ساعت 19:3 | بازدید : 359 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )


   مناظره نو ایمانان مسیحی و مسلمان :

سرگذشت زهرا و تینا

من مسلمان بودم

من مسیحی بودم

اسم من تینا (مستعار) و ایرانی هستم . در یک خانواده مذهبی مسلمان و شیعه بزرگ شدم.
پدرم مسلمانی است که همیشه تمام تلاشش را برای انجام دستورات اسلام کرده.او بود که طرز نماز خواندن را به من یاد داد. ولی‌ گفت اجبار در کار نیست و من باید خودم از صمیم قلب‌ خداوند را بپرستم. من از همان روز ,شروع به نماز خواندن کردم. رفته رفته نماز خواندن برایم یک عادت شد. هر وقت مشکل و خواسته ای داشتم،با تمام دل‌ نماز می‌خواندم و از خدا میخواستم مشکلاتم را حل کند و بعد از اینکه مشکل حل میشد،نماز هم به یک عادت تبدیل می شد.
از خردسالی همراه مادرم به کلاس قران می رفتم و تعداد زیادی از سوره های قران را حفظ بودم و همیشه در مدرسه قران صبحگاهی را با صوت می خواندم.
خانواده ام در مورد مراسم مذهبی بسیار جدی هستند و ما همه ساله در منزلمان مراسم سوگواری ماه محرم و نذری تاسوعا و عاشورا داریم.
در مراسم جشن تکلیف کلاس سوم , معلمم گفت از این به بعد نماز و روزه بر شما واجب است و باید حجابتان را رعایت کنید و زنی‌ که موهایش معلوم باشد،خدا در آن دنیا لخت از تک تک موهایش آویزانش کرده و صدای فریادهای او از هر ضجه ای وحشتناکتر است. اگر غیبت کنید‌،گوشت برادر مسلمانتان را خوردید. اگر گناه کنید،در مذاب فرو برده می شوید!همه جا تاریکی و عذاب هست و هیچ راه فراری نخواهید داشت! و هزاران تصویر وحشتناک دیگر از خداوند تنبیه کننده برایم ترسیم شد.بطوریکه شبها کابوس های وحشتناکی از خداوند می دیدم و ترسی بسیار عجیب از خداوند داشتم و سعی می کردم به او فکر نکنم و از او فرار کنم.مادام به این فکر بودم که با انجام هر عملی در این دنیا خداوند من را تنبیه خواهد کرد. تاکنون به کودکانی که والدینشان زیاد تنبیهشان می‌کنند توجه کردید؟ بعد از مدتی تنبیه عادی شده و کودک به عمل خود ادامه می دهد ,بدون اینکه از تنبیه بترسد.اتفاقی که برای من و خیلی از دوستان و آشنایانم افتاده و همه آنها خداوند را از خود دور کرده اند. محبت خداوند نسبت به مخلوقاتش ,آخرین موضوعی بود که کسی راجبش صحبت می کرد.
معلمم میگفت هر کس به خدا نزدیکتر باشد،خداوند انتظار بیشتری از او خواهد داشت و من با خودم فکر می‌کردم پس من به هیچ وجه علاقه ندارم تا از خدا چیزی بدانم,مبادا بیشتر تنبیه شوم!
مادرم مادام یاد آوری می کرد که فلان کار را بکن ،ثواب دارد. فلان کار را نکن گناه دارد! در نتیجه حتی اگر قلبا راضی نبودم, ولی بخاطر ثواب،کار خوب می‌کردم. غافل از اینکه خداوند به ما محبت نمی کند تا ثواب ببرد. بلکه خدا  ذاتش محبت است و من در مسیح یاد گرفتم که باید انگیزه ام همانند خداوند باشد. 
همیشه از خودم می‌پرسیدم که چرا خداوند دستور داده که به  زبان عربی‌ پرستش شود؟ فایده تکرار چند جمله چیست ؟ حتی  اگر تمام قلبت به نماز و جمله های عربی تکراری باشد،مگر خداوند احتیاج به تکرار دارد؟! اگر او فقط به زبان عربی‌ ما را میشنود،چرا همه را عرب نیافرید! و من برای مدتی طولانی نماز را به فارسی خواندم. ولی باز با تکرار آن جمله ها , آرامشِ پرستشِ خداوند در من نبود و این طرز نماز خواندن فقط از روی عادت و ترس از مجازات خداوند بود.
در دبیرستان ،نمره انضباط را از تعداد بارهایی که نماز میخواندی ارزیابی می کردند و قبل از ورود به نمازخانۀ مدرسه باید حاضر غایب می کردیم. من شاگرد درسخوانی بودم و حاضر نبودم به هیچ دلیلی نمرۀ کم داشته باشم. و همیشه حاضر بودم! حتی روزهایی که شرعاً اجازه نداشتی نماز بخوانی‌،من حاضر بودم! وقتی‌ دلت جایی‌ نیست فرعیات چه اهمیتی دارد؟
چنان دروغ می گفتم که حتی خودم هم آنها را باور می کردم! بعنوان مثال اگر کسی از من میپرسید روزه ای،محال بود بگویم نه!
هر زمان که به آخرت فکر می‌کردم،با خودم می‌گفتم وقت برای جبران هست. وقتی‌ پیر شدم،دیگر گناه نمیکنم، درست نماز میخوانم، بجای روزه‌های نگرفته, پولی که مقرر شده را میدهم و هزاران بار حساب می‌کردم ‌ که چقدر به خدا بدهکارم! و با خودم می‌گفتم برای نمازهایی هم که نخواندم،پول میدهم تا یکنفر‌ برایم بخواند!!! در واقع آخرتم را میخرم! 
از نوحه و گریه گریزان بودم.چرا باید عبادت خدا را با گریه انجام دهیم! داوود با سرود شاد و با رقص خداوند را می پرستید. یک قلب مطیع و فروتن است که باعث شادی خدا می شود. کسی که با غم نزد خدا می رود,حتما به دنبال خواسته ای از خداست نه پرستش او! 
کلا خداوند من را خیلی‌ با مشکلات آزمایش می‌کند. قبل از اینکه قلبم را به عیسی مسیح بدهم،مشکل بزرگی برای من اتفاق افتاد.و من زندگی را کنار گذاشته بودم و از دردی که داشتم دایما می نالیدم! به هر چیزی با تمام وجود امید بستم.
به یک تکه پارچه‌ سبز از حرم امام رضا! به یک جرعه آب چشمه زمزم! به مهر تبّرک شده کربلا! به شمع روشن کردن بر روی یک درخت در شمال ایران که میگفتند جواب دعا میدهد! و حتی دخیل هم بستم! هر کس غم من را میدید ،پیشنهادی میداد!
شخصی‌ میگفت فلان سوره را از اول ماه قمری بخوان ،به این صورت که روز اول یکبار،روز دوم دوبار و همینطور تا روز سی‌‌ام, سی‌ بار بخوان و من انجام دادم! شخصی‌ میگفت شیخی هست که دعا می نویسد و بعد از هر نماز باید ۴۰ بار دعایش را بخوانم! و من انجامش دادم! یکی پیشنهاد داد که دعایی سربسته دارد که نباید باز شود و  وقتی مشکلم حل شود باید آن را به آب بیاندازم و من یک دعای بسته بندی را مادام با خود حمل می کردم! یکی‌ میگفت  آش نذری همسایه را هم بزن،مراد میدهد و من کردم! یکی‌ پیشنهاد  نذر کردن داد, کردم! یکی‌ میگفت ۱۰ تا گوسفند قربانی کنم! این یکی‌ را انجام ندادم! یکی‌ گفت بست در حرم امام رضا بشین ! مادرم انجامش داد! یکی گفت 1 ماه نذر کن و روزه بگیر و مادرم 6 ماه تمام روزه گرفت.
به هر چیزی که وجود داشت متوسل شدم!ولی هیچ کدام سودی نداشتند! حقیقتا از بُت کاری ساخته نیست!
این مشکلات همچنان با من همراه هستند. ولی‌ در عیسی مسیح یاد گرفتم که شکایت نکنم! و همیشه شکرگزار هر آنچه خدا داد و هر آنچه که نداد باشم. من شکرگزار مشکلاتم هستم چون با آنها به خداوند نزدیک شدم . من به امید روزی زندگی‌ میکنم که خداوند وعده داد در آن روز نه دردی هست و نه اشکی. هر چند مطمينم در آن روز من از خوشحالی‌ گریه خواهم کرد. 
چند هفته پیش با خانم مسلمانی به نام سیمین آشنا شدم که خیلی‌ به عقیده اش پایبند است و بسیار محترم. سیمین خانم وقتی‌ من را دید، گفت که سال قبل به سفر کربلا رفته و از کاشیهای حرم امام حسین که در بمبگذاری ریخته شده،تعدادی را به قیمت زیاد خریده و هر روز بعد از نماز صبح آنها را زیارت می‌کند! و از من هم خواست به اتاقش روم و در خلوت آنها را زیارت کرده و برای مشکلم مراد بخواهم! 
اگر عیسی مسیح را نشناخته بودم،حتما این کار را می کردم. جرات کرده و گفتم هیچ قدرتی‌ در دنیا بزرگتر از قدرت خدا نیست! و به غیر از او به چیزی اطمینان نمیکنم. سیمین خانم گفت:” وقتی شخصی با رییس بیمارستان کار داشته باشد،مستقیم نزد او نخواهد رفت بلکه به منشی مراجعه می کند. و از منشی می خواهد تا به رییس بیمارستان منتقل کند! “
ولی به نظر من اگر رییس بیمارستان پدرم باشد،من مستقیم نزد جناب رئیس خواهم رفت و منشی‌ نیز برای احترام خواهد ایستاد. احساسی زیباتر از این نیست که‌ خداوند ،پدر روحانی تو باشد و خداوند هر روز به من می گوید” دخترم دل قوی دار”. من دستهای محبت آمیز پدرم ,عیسی مسیح را حس می کنم.رابطه من با خداوند یک رابطه مستقیم قلبیست.
من احتیاجی به منشی‌ مُرده ندارم. واسطۀ مُرده رابطۀ من با خدا را قطع می کند.مثل سیمی که از وسط قطع شود.چطور می توانیم انتظار عبور جریان از یک سیم قطع شده را داشته باشیم؟ عیسی مسیح خداوند زنده برای من شفاعت می کند. 
کلا با این طرز فکر‌ها من نمیتوانم بگویم مسلمان بودم. من مسلمان زاده ای بودم که با قوانین اسلامی بزرگ شده بود و سعی می کرد قوانین را رعایت کند.
چگونگی آشناییم با مسیح:
مادربزرگ یکی از دوستانم به نام فرنوش, مسیحی‌ بود و اهل کشور فرانسه.او با یک مسلمان ایرانی ازدواج کرده بود.روزی که مُرد، وصیت کرد که مراسمی در کلیسا برایش برگزار شود و چون این کار در ایران غیر ممکن بود، فقط فرنوش به یک کلیسای کاتولیک رفت تا امکان چنین چیزی را چک کند. متاسفانه کاری نتوانستیم انجام دهیم ولی‌ همانجا بود که خداوند به من یک تلنگر زد و چیزهایی جلوی چشمم قرار گرفت که تا آن زمان اصلا مهم نبود. اینطور نبود که ناگهان معجزه شود و من مسیحی‌ شوم،نه! اتفاقا بر عکس. نسبت به مسیحیت حساس شدم. این سوال مادام در مغزم تکرار می شد که چرا خدای ما مسلمانها با خدای مسیحیت فرق میکند! مگر ما چند تا خدا داریم! اگر همه ۱ خدا را میپرستیم،پس چرا اجازۀ انجام وصیت آن پیرزن داده نشد! تنها بر روی قبر او در قبرستان مسلمانها، یک صلیب بزرگ با گٔل درست کردیم. هر چند معنی‌ آن را هم نمیدانستیم! 
بعد از آن اتفاق مادام فکرم مشغول بود و در مورد مسیحیت در اینترنت تحقیق کردم. اکثر سایتها بسته بود. ولی‌ کلا به این نتیجه رسیدم که قوانین مسیحیان کاتولیک, خیلی‌ شبیه مسلمانان است و چند سایت اسلامی در مورد مسیحیت گفته بود که آنها ۳ خدا را میپرستند و من با خودم گفتم،آنها بدبخت تر از مسلمانها هستند! 
یکروز برای اینکه دوست صمیمیَم تنها نباشد,با او همراه شدم تا او ملاقاتی با یک کشیش داشته باشد!دوستم مسیحی نبود ولی بسیار راغب بود که در آن زمینه پرس و جو کند. من گوشه ای نشستم تا دوستم صحبتش تمام شود و در کار او دخالتی نداشتم! در آخر آن کشیش بی مقدمه ازمن پرسید،نظر تو در مورد مسیح چیست! و من گفتم او یک پیامبر خداست! بعد از من پرسید،آیا تو قبول داری که گناهکاری؟! 
ما فقط سلام علیک کرده بودیم و بعد او ناگهان از من سوالی‌ را پرسید که حتی خود من هم جرات نمیکردم از خودم بپرسم! در دلم گفتم با چه جرأتی این جناب کشیش از من این سوال را کرد! اصلا به او چه! برای چه‌ میخواهد بداند من گناهکارم یا نه! مگر اینجا دادگاه است! و حسابی‌ از دستش عصبانی بودم. انقدر که اگر امکانش بود،به او حمله می کردم! عصبانی به او گفتم،من نه دروغ میگویم،نه اهل غیبت هستم،همه از من راضی‌ هستند! گناهکار هم نخیر نیستم! و آن کشیش فقط لبخند زد و من را بیشتر عصبانی کرد! 
سپس در آخر یک انجیل به من داد و گفت‌ بخوانش! من هم انداختمش ته کمدم! 
ولی‌ آن سوال بسیار من را با خودم درگیر کرد و وجدان خاموش من را بسیار تحریک کرد. خوب میدانستم چقدر گناه کردم،چقدر دروغ گفتم ،چقدر غیبت کردم،چقدر فکرهای بد کردم و چقدر گنهکارم! ولی‌ هیچ وقت حتی با خودم رو راست نبودم که درون خودم را ببینم. هر گاه فکر کارهای بدی که کرده بودم به مغزم میرسید،در کنارش کارهای ثواب هم خودنمایی می کردند و آنها من را قانع میکرد که به جهنم نخواهم رفت. افتخار می‌کردم به کارهای ثواب! بی‌ خبر از اینکه هیچ مقدار از کارهای خوب نمی‌تواند باعث پاک شدن لکه‌های بد شود! 
آن شب آنقدر به گناهانم فکر کردم که تا صبح از شدت غم نمیدانستم باید چه بکنم! حتی خجالت می‌کشیدم از خداوند طلب بخشش کنم! احساس می‌کردم خداوند خیلی‌ از من دور است و من به هیچ وجه نمیتوانستم سرم را بالا بگیرم و با خدا صحبت کنم! هر چه‌ می‌گفتم خدایا من را ببخش،فایده نداشت. نمیدانستم چطور از این غم وحشتناک فرار کنم! من نتوانستم حتی در این دنیا سرم را بلند کنم و در برابر خداوند پاک قرار بگیرم! وای به حال آن دنیا! 
نمیدانستم راه رهایی از این غم چیست! و از آنجا که خداوند برایم برنامه داشت،خودش راهش را باز کرد. یک مدت طولانی نتوانستم سر کار روم و بجز مطالعه کاری نمیکردم. یکروز تصمیم گرفتم انجیل بخوانم. 
در ابتدا همه چیز برایم نامفهوم بود. نمی فهمیدم منظور عیسی مسیح از اینکه می گوید ” من راه و راستی و حیات هستم” چیست؟ وقتی عیسی می گفت “هیچ چیز جز بوسیله من نزد پدر نخواهد رفت” نمی فهمیدم و خیلی نکات دیگر که درک نمی کردم! ولی علاقه شدیدی در خواندن انجیل پیدا کرده بودم.با اینکه خیلی کم متوجه می شدم, ولی زمانی رسید که دیدم اصلا رغبتی به خواندن کتابهای دیگر ندارم. سوالهای خیلی‌ زیادی داشتم و باید از یک نفر‌ می‌پرسیدم. در نتیجه نزد همان کشیش برگشتم. و شروع به یاد گیری کردم.
سوال دیگری‌ که آن کشیش از من پرسید این بود که آیا  قبول داری که با اعمال خودت،چه خوب و چه بد نمیتوانی‌ در پیشگاه خداوند قدوس حاضر شوی‌؟! و من که بعد از سوال اول ،در تمام آن شب دقیقا این تجربه را کرده بودم،این بار صادقانه جواب دادم و گفتم قبول دارم. 
ایمان آوردم به عیسی مسیح و قبول کردم که تنها وتنها راه نجات در ایمان به اوست.نه در اعمال مذهبی من !
قبول دارم که گناهکارم و به خاطر گناهانم شایستگی مجازات از طرف خدا را دارم! ولی محبت خدا انقدر عظیم است که خودش تقصیر همه گناهان من را بر عهده گرفته و به خاطر من مصلوب شده. او کفاره گناهان من را با خون بی گناهش داده! به خاطر من! من گناهکار که باید به خاطر هیولای درونم عذاب می دیدم! من مسوول مرگ مسیح هستم! خدا را  شکر می کنم که انقدر من را دوست داشت که جان خودش را به خاطر من دادو بعد از مردگان قیام کرد! تا من مجازات نشوم و نمیرم و در عوض هم به من حیات جاودان خواهد داد. چه محبتی بزرگتر از این که خدا در عمل نشان داد که چقدر من را دوست دارد.
در برابر این محبت تنها کار, تعظیم است و من دیگر از مرگ نخواهم ترسید چون ایمان دارم به محض اینکه بمیرم, در حضور خداوند ,عیسی مسیح چشم باز خواهم کرد و در وقت داوری او, عیسی برای من شفاعت خواهد کرد. اگر این محبت عظیم خدا نبود, من چگونه امید به نجات داشتم؟ 
کشیشم به من گفت به خانواده خداوند خوش آمدی و از این به بعد فرزند خداوندی و می تونی خدا را پدر صدا کنی! حسی بهتر از این در تمام عالم وجود ندارد! پدری که همیشه با من است و هیچ وقت ترکت نمی کند! همیشه محافظ و پشتیبان توست .
عیسی مسیح من را تبدیل کرد. و من دوباره متولد شدم.امسال تولد روحانی 3 سالگیم را در عیسی مسیح جشن گرفتم.در خودم میدیدم که چقدر عوض شدم. به گناه خیلی‌ حساس شدم. نه اینکه اصلا گناه نکنم ،نه! من هم انسانم و همه انسانها تا وقتی‌ در این دنیا زندگی‌ می‌کنند،گناه می‌کنند! خداوند در من ساکن شده و من هر روزه با خداوند راه می روم .هدفم در زندگی‌ این هست که هر روزه بیشتر و بیشتر شبیه عیسی مسیح شوم.
یادم است نماز که می‌خواندم ،از پدرم می‌پرسیدم برای چه‌ باید تعداد معین نماز خواند و پدر میگفت برای اینکه نظم و ترتیب را یاد بگیری و این وظیفه ای هست که خدا به گردن ما گذاشته! متنفر بودم از اینکه صبح زود بیدار شوم و نماز بخوانم. فکرم هنوز خواب بود. و یک چیزهایی را سریع می‌گفتم،تا باز  به رختخواب برگردم! 
در اسلام من نماز می‌خواندم تا وظیفه ام را به خدا انجام بدهم و از تنبیه و جزای جهنم خلاص شوم.
ولی در مسیح زندگی‌ می‌کنم ،با این عشق که هر روزه رازگاهان و نیایش با خداوند داشته باشم و خدا را برای وجود عزیز خودش می پرستم و لذت می برم .او با ایمان به عیسی مسیح ,بهشت را به من داده. پس من احتیاجی به اعمال مذهبی برای فرار از جهنم ندارم و اگر  می گویم خدا, قلب من است که می گوید سپاس بر وجود خداوند.
نظم و ترتیب واقعی را من در حضور تمام دل‌ می‌پسندم. سربازی نیز یک وظیفست که خیلی‌‌ها از آن فراری هستند! 
ولی‌ عروسی که شوهرش را دوست دارد ،برای روز عروسیش لحظه شماری میکند! با اینکه بزرگترین مسئولیت زندگی‌ بر گردنش خواهد رفت،ولی‌ برای فراهم کردن مراسم آن روز مشتاقانه زحمت میکشد و من هم هر روز مثل عروسی‌ هستم که مشتاق است تا جشن عروسیش را با خداوند جشن بگیرد. 
خداوند وعده داده که روزی خواهد آمد که هر اشکی را از چشمان ما پاک خواهد کرد.دیگر از مرگ و غم و گریه و درد و رنج خبری نخواهد بود و من هر روزه با حضور عیسی مسیح در زندگیم,این وعده را حس می کنم و به فارسی و با شادمانی فریاد می زنم: پدر! سپاس بر وجود بی همتا و پر محبتت!

 

بسم الله الرحمن الرحیم

تذکر: اسم من  زهرا است و به منظور احترام به آن بخش از خانواده ام که مسیحی هستند و آن بخش که مسلمان شده اند از آوردن نام فامیلم خودداری می نمایم. از آنجا که من یک امریکائی هستم و زبان مادریم انگلیسی است، سابقه دینم را به انگلیسی نوشته و یکی از دوستان خوب ایرانیم آن را به فارسی ترجمه کرده است.

سابقه مذهب من:

ما از یک خانواده مسیحی بودیم و مادر هم در یک خانواده سختگیر مسیحی متولد شده بود و دین به عنوان بخشی از هویت و شخصیت وی محسوب می شد. از دوران کودکی سختی هایی را در برقراری ارتباط با خدا، حضرت عیسی (ع) و حضرت مریم به یاد دارم. مادرم هر یک شنبه به کلیسا می رفت و ما را نیز با خود می برد و حتی ما را در یک مدرسه خصوصی مسیحی ثبت نام کرد. من به یاد می آورم که با این سبک زندگی مسیحی کاملا احساس راحتی می کردم. من عاشق دعا کردن به درگاه خدا، حضرت عیسی (ع)  و حضرت مریم (س) بودم. من عاشق خواندن انجیل بودم، اما باید اقرار کنم که برای من کلیسا مقداری خسته کننده بود و گاهی اوقات به خاطر نشستن طولانی، زمان برای من به سختی می گذشت. به علاوه من عاشق جشن گرفتن در روزهای مقدس مسیحیان بودم و در مدرسه یکی از دانش آموزان فعال در برپایی جشن های مذهبی بودم. من علاقه خاصی به حضرت مریم (س) داشتم. او در لباس عفیف خود بسیار زیبا به نظر می رسید. من در بازی مثل او لباس می پوشیدم و وانمود می کردم که حضرت مریم (س) هستم در حالی که دختران دیگر سعی می کردند مثل مدل ها یا زنان هنرپیشه بلوند و یا خوانندگان، خود را نشان دهند. با این اوصاف شما می توانید بگویید که من عاشق سبک زندگی مذهبی خود بودم.

عوامل تاثیرگذار بر زندگی من:

هنگامی که بچه بودم، یک بار در مدرسه که منتظر آمدن معلم بودیم، در حالی که سر و صدای زیادی در راهرو به راه انداخته بودیم، ناظم آمد و ما را نصیحت کرد که چرا از تواناییمان در صحبت کردن، فکر کردن و … همان طور که حضرت عیسی (ع) از ما می خواهد، استفاده نمی کنیم. در عوض او گفت ما باید به مسیح فکر کنیم و دعا کنیم که این دعا به ما کمک می کند تا مسیح را بهتر درک کنیم و مسیحی بهتری باشیم. من با خودم فکر کردم “وای! حق با اوست”. من در آن زمان کلاس چهارم بودم و در آن زمان با روش کودکانه خودم شروع به دعا کردن به درگاه مسیح و تفکر در مورد خدا کردم. همزمان، مادرم هم همیشه به ما می گفت که فکر کردن کلید ما برای موفق شدن در زندگی است. مادرم به من، برادر و خواهرم  داستان هایی در رابطه با خدا و صفات وی می گفت و من احساس می کنم که آن زمان عاشق خدا شدم. به علاوه، یک بار در درس دینی در سال چهارم، معلم به ما گفت که خداوند قوی ترین وجود است و این که او خالق ماست و مریم مقدس به خاطر عفت و پاکدامنیش نزد خداوند مقام خاصی دارد. به همین علت من احساس نزدیک تر شدن به خدا و حضرت مریم (س) پیدا کردم. در آن شب من مهمترین دعای مسیحیان که the Lord’s Prayer  را خواندم:

” پدر ما که در آسمانی نام تو مقدس باد، پادشاهی تو بیاید، اراده تو برقرار گردد در روی زمین، چنان که در آسمان است. نان روزانه ما را امروز به ما بده و ما را برای خطاهایمان ببخش همچنان که ما آنان را که خطاکارن می بخشیم و ما را هدایت کن نه به سوی وسوسه ها و ما را از بدی و زشتی دور کن. آمین.”

همچنین برای مریم مقدس:

“سلامی سرشار از فیض و برکت بر مریم، خدای ما با توست، برگزیده ای در میان زنان، و مبارک است میوه بطن تو، مسیح. مریم مقدس، مادر خدا، اکنون در زمان مرگ برای ما گنهکاران دعا کن. آمین.”

دعای the Lord’s Prayer به واقع قلب مرا تحت تاثیر قرار داد به این خاطر که به وضوح قدرت، مهربانی و عظمت خداوند را نشان می داد و همچنین جایگاه ما را نسبت به خدا به عنوان یک بنده حقیر که باید بر ضد وسوسه، گناه و بدی بجنگد، نشان می داد.

این دعا به من کمک کرد که احساس امنیت کنم مثل این که یک وجود عظیم بر من ناظر است و به من در عقاید انکار ناپذیر توحیدی کمک می کند. شب هنگام از قدرت خداوند در حیرت فرو رفته بودم.

شما می توانید بگویید که تمام وجود من در حال فریاد زدن عظمت و شکوه خداوند بود! الله اکبر! سبحان الله!

در مدرسه، شروع به خواندن عمیق تر تثلیث کردیم و مرکز توجه ما در زندگی مسیح شد. خدا مسیح بود، مسیح خدا بود، خدا روح القدس بود، روح القدس خدا بود و مسیح روح القدس بود.

در آن زمان هنگامی که من به درگاه مسیح دعا می کردم، بر روی گفته هایم فکر می کردم و سپس آن ها را از مسیح به خدا تغییر می دادم. برای مثال من اغلب نماز را از بر می خواندم: “مسیح ای کودک خدایی، ما به تو اعتقاد داریم، ما تو را می ستاییم و ما عاشق تو هستیم، بر ما گنهکاران رحمت فرما”، سپس با خودم فکر می کردم: “چگونه من در حال دعا به درگاه یک مخلوق هستم و از او طلب رحمت می کنم؟ آیا نباید به درگاه خالق دعا کنم؟ همیشه احساسی در اعماق وجودم داشتم که دعا کردن به درگاه حضرت مسیح اگر او را مانند خداوند بدانیم، اشتباه است. بنابراین من کلمات را در دعاهایم به این صورت تغییر دادم: “خدایا، ما به تو اعتقاد داریم، …”

این احساس ناخوشایند شروع به عمیق شدن و بزرگ شدن در درون من کرد و من شروع به پرسیدن سوالات زیادی از راهبه و کشیش در مورد خدا، مسیح و روح القدس کردم. آن ها از مسیح شروع کردند و نسبت های خدایی به مسیح دادند و سپس به خدا نسبت های بشری دادند. برای مثال آن ها گفتند برای این که خداوند بندگانش را بیشتر بفهمد، خودش را به صورت یک بشر فرستاده و ما باید برای رستگاری و بخشش به درگاه مسیح دعا کنیم. من می پرسیدم آیا راه دیگری هم هست.

این جریان برای مدتی ادامه پیدا کرد تا این که در مدرسه احساس کردند که من در یک مسیر اشتباه قرار گرفته ام و این که سال آینده نباید به این مدرسه بیایم. این طرز برخورد برای من بسیار شگفت آور بود اما برای مادرم نه …

چرا من مسلمان شدم

من فکر نمی کنم که دینم را به اسلام تغییر دادم بلکه من به اسلام بازگشتم. تفاوت بین این دو عبارت این است که عبارت اول به معنای تغییر دادن است در حالی که عبارت دوم به معنی بازگشت است. من به عنوان یک کودک که همیشه سازگار با طبعش است، اعتقاد دارم که غریزه ام مرا به صورت طبیعی به سمت مفهوم واقعی توحید و پاکدامنی می کشید. بزرگی، یگانگی و بخشندگی خدا برای من بسیار واضح بود و برای من طبیعی بود که اعتقاد به خدا از هر راه دیگری غیر عادی است و حس من آن را رد می کند.

خلاصه شما می توانید بگویید که جرقه ای که باعث علاقه من به اسلام شد یگانگی و بزرگی خداوند بود. سخنی از حضرت علی علیه اسلام در کتاب ایشان نهج البلاغه آمده که مفهوم توحید در اسلام را بیان می کند که من فکر می کنم هنوز بسیار شیوا و فصیح است:

شناخت خداوند منوط به شناخت یگانگی اوست. این که گفته شود خدا یکی است چهار معنی دارد که دو تا از آن ها نادرست و دو تا از آن ها درست است. یکی از دو معنی غلط این است که فردی بگوید “خدا یکی است” در حالی که به عدد و شمارش فکر می کند. این اشتباه است زیرا چیزی که دومی نداشته باشد نمی تواند در زمره اعداد وارد شود. آیا شما نمی بینید آنان را که می گویند خدا سومی از سه تا است (تثلیث در مسیحیت) در کفر افتاده اند؟ معنی دیگر این است که گفته شود “so and so یکی از خلق اوست” یعنی یک قسم از این دسته یا یک عضو از این قسم. این معنی هم وقتی برای خدا به کار رود اشتباه است زیرا آن دلالت دارد بر شبیه کردن چیزی به خدا حال آن که خدا بالاتر از هر چیزی است که به او شباهت داده شود. یکی از دو معنی که وقتی برای خدا به کار رود درست این است که باید گفته شود “خدا یکی است” با این حس که هیچ همانندی برای او در بین تمامی موجودات نیست. دیگر این است که گفته شود “خدا یکی است” با این حس که هیچ کثرت و تقسیم شدن قابل تصوری در او نیست نه در ظاهر و نه در باطن و نه در تصور. خدا به تنهایی این یگانگی را داراست.

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 5 فروردين 1394 ساعت 18:59 | بازدید : 323 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

خشن ترین و عجیب ترین رسومات برخی از دین ها + عکس

 
 

در دنیا افرادی هستند که دین های متفرقه دارند و این ادیان نه تنها الهی نیستند بلکه رسومات بسیار عجیب و خشنی هم دارند که بیشنر شبیه اعمال انسان های دیوانه می ماند. در ادامه خشن ترین و عجیب ترین رسومات برخی از دین ها را باهم مرور میکنیم.

**سانتی

یکی از عجیب ترین مراسم هایی که در هند قدیم انجام می شد، مراسم مذهبی “سانتی” است. این مراسم دینی عجیب بدین صورت است که وقتی مردی جانش را ازدست می دهد، همسر او نیز باید خود را در مراسم خاکسپاری شوهرش به آتش کشیده و بسوزاند.

این مراسم در بخش هایی از هند هنوز هم دیده می شود. این درحالی است که این مراسم توسط جامعه جهانی محکوم شده است.

**روز مردگان

خشن ترین و عجیب ترین رسومات برخی از دین ها + عکس

در مکزیک مراسمی عجیب هرساله در روز اول ماه نوامبر انجام میشود که به جشن مردگان معروف شده است. در این مراسم استخوان ها از قبر خارج شده و تمیز میشوند. در این روز که مردم قصد دارند به روح  مردگان نزدیک تر شوند بچه ها حق خروج از خانه را ندارند زیرا دیدن استخوان های افراد فامیل چندان جالب نیست. این مراسم همیشه با جشن و پایکوبی همراه است و غذاهای خوشمزه برای شادی روح ارواح به مردم داده میشود.

**ماتایوساس

خشن ترین و عجیب ترین رسومات برخی از دین ها + عکس

یکی از مراسم های بسیار عجیب مذهبی هر ساله در گینه نو انجام می شود. در این مراسم که “ماتایوساس” نام دارد تنها پسرهای جوان شرکت میکنند و هدف آن ها تبدیل شدن به مردان واقعی است. در این مراسم ابتدا جوان ها باید چندبار بالا آورده تا شکمشان تمیز شود سپس بعد از انجام چند حرکت مختلف باید زبانشان را سوراخ کنند و مرد واقعی شوند.

**پرش مرگ

خشن ترین و عجیب ترین رسومات برخی از دین ها + عکس

“وانوتو” جزیره ای محروم و دورافتاده در آفریقا است که مراسم مذهبی و خطرناک آن ها به یک جاذبه توریستی تبدیل شده است. در این مراسم مردان برای افزایش سلامتی و همچنین پربارتر شدن محصولات کشاورزی از بالای سکویی چوبی و در حالی که یک طناب از جنس شاخ و برگ به پای خود بسته اند به پایین میپرند. هر چه پرش بلندتر باشد محصولات پربارترخواهند بود! البته هرساله افرادی هم جانشان را از دست می دهند زیرا هیچ ایمنی در این پرش ها وجود ندارد.

**قربانی انسانی

خشن ترین و عجیب ترین رسومات برخی از دین ها + عکس

با قوم آزتک که داستان های زیادی در مورد آن ها گفته می شود حتما آشنا هستید اما شاید با یکی از مراسم های بسیار عجیب آن ها آشنا نباشید. در مراسم قربانی انسان آزتک ها بهترین راه تشکر از خدا را ریختن خون می دانستند از این رو اسیرهای جنگی را به بالاترین بخش معبد میبردند و رو به آسمان از گلو تا شکم او را پاره میکردند سپس قلب فرد بیچاره را به خدا اهدا میکردند.

**پرش از روی بچه

خشن ترین و عجیب ترین رسومات برخی از دین ها + عکس

اسپانیایی ها که مراسم های عجیبشان سر به فلک می کشد در یک حرکت مذهبی بچه های تازه متولد شده را روی زمین می خوابانند و یک نفر از روی آن ها می پرند. فردی که از روی بچه ها می پرد نماد شیطان است و به گفته اسپانیایی ها این حرکت باعث پاکی بچه ها از گناهان می شود ولی به هر حال احتمال مرگشان نیز بسیار زیاد است.

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 5 فروردين 1394 ساعت 18:57 | بازدید : 388 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

بهترین دین کدام است؟!!

 



مکالمه‌اى بين لئوناردو باف و دالايى‌لاما

لئوناردو باف يک پژوشگر دينى معروف در برزيل است. متن زير، نوشته اوست

در ميزگردى که درباره «دين و آزادى» برپا شده بود و دالايى‌لاما هم در آنحضور داشت، من با کنجکاوى، و البته کمى بدجنسى، از او پرسيدم: عالى جناب،بهترين دين کدام است؟
...خودم فکر کردم که او لابد خواهد گفت: «بودايى» يا «اديان شرقى که خيلىقديمى‌تر از مسيحيت هستند.»
دالايى‌لاما کمى درنگ کرد، لبخندى زد و به چشمان من خيره شد ... و آنگاه گفت:
«بهترين دين، آن است که از شما آدم بهترى بسازد.»
من که از چنين پاسخ خردمندانه‌اى شرمنده شده بودم، پرسيدم:
آنچه مرا انسان بهترى مى‌سازد چيست؟
او پاسخ داد:
«هر چيز که شما را دل‌رحم‌تر، فهميده‌تر، مستقل‌تر، بى‌طرف‌تر، بامحبت‌تر،انسان دوست‌تر، با مسئوليت‌تر و اخلاقى‌تر سازد. دينى که اين کار را براى شما بکند، بهترين دين است»

من لحظه‌اى ساکت ماندم و به حرف‌هاى خردمندانة او انديشيدم. به نظر منپيامى که در پشت حرف‌هاى او قرار دارد چنين است:
دوست من! اين که تو به چه دينى اعتقاد دارى و يا اين که اصلاً به هيچ دينىاعتقاد ندارى، براى من اهميت ندارد. آنچه براى من اهميت دارد، رفتار تو درخانه، در خانواده، در محل کار، در جامعه و در کلّ جهان است.
به ياد داشته باش، عالم هستى بازتاب اعمال و افکار ماست.
«هيچ دينى بالاتر از حقيقت وجود ندارد.»


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0