عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تنهاترین تنهاها و آدرس loverose.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1106
:: کل نظرات : 37

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 24
:: باردید دیروز : 89
:: بازدید هفته : 135
:: بازدید ماه : 2008
:: بازدید سال : 70597
:: بازدید کلی : 228818

RSS

Powered By
loxblog.Com

روح . چن . جن . ارواح . شیطان . خدا . ترسناک

شرح حال امام حسین
چهار شنبه 1 آذر 1391 ساعت 9:25 | بازدید : 580 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

 

از اول تا 10 محرم بر امام حسین و یارانش چه گذشت

خلاصه ای از روز شمار محرم

دوم محرم: ورود کاروان اباعبدالله الحسین علیه السلام به سرزمین کربلا

سوم محرم:خریداری بخشی از زمین کربلا به دست امام حسین(ع) . این زمین ها همان مکانی است که قبر مطهر در آن قرار دارد.

چهارم محرم: سخنرانی عبیدالله بن زیاد بر ضد امام حسین علی السلام در مسجد کوفه

پنجم محرم : آماده باش سپاه ابن زیاد برای جلوگیری از حرکت مردم کوفه به سوی کربلا برای یاری امام حسین (ع)

ششم محرم : دعوت حبیب بن مظاهر از طایفه بنی اسد برای یاری امام حسین (ع)

هفتم محرم : ممنوعیت استفاده از نهر فرات برای کاروان امام حسین (ع) به دستور عمربن سعد.

هشتم محرم : دیدار امام حسین (ع) با عمربن سعد در کربلا.

نهم محرم : تاسوعای حسینی در عصر روز نهم ، شمر برای سه فرزند خواهرش که حضرت ابوالفضل (ع) در شمار آنها بود ،امان نامه آورد ، مشروط بر اینکه از یاری حسین (ع) دست بردارند و سپاهش را ترک کنند.حضرت عباس (ع) فرمود : «بریده باد دست تو و لعنت باد بر امانی که برای ما آورده ای» .

دهم محرم : عاشورای حسینی و روز شهادت امام حسین (ع) به همراه یارانش در صحرای کربلا به دست سپاهیان یزید. همچنین در چنین روزی در سال 67 هجری ، عبیدالله بن زیاد به دست سپاهیان مختار به هلاکت رسید.

یازدهم محرم : آغاز حرکت اسرا و اهل بیت امام حسین (ع) به شام.

دوازدهم محرم : ورود کاروان اسرا ی کربلا به کوفه .

سیزدهم محرم : شهادت عبدالله بن عفیف به دست عبیدالله بن زیاد.

نوزدهم محرم : حرکت کاروان اسیران کربلا از کوفه به شام.

بیست و ششم محرم : در سال 64 هجری ،سپاهیان یزید بن معاویه ٍ مکه را محاصره و کعبه را سنگ باران کردند .

اول صفر : ورود کاروان اهل بیت امام حسین (ع) به شام .

پنج صفر : وفات حضرت رقیه علیها السلام ، دختر کوچک امام حسین (ع) در شام.

بیست صفر : اربعین حسینی ( روز زیارت حضرت سیدالشهدا (ع)) که در آن ، جابربن عبدالله انصاری به سرزمین کربلا آمد و قبر امام حسین (ع) را زیارت کرد .

شرح روز شمار محرم

روز دوم

1. امام حسین علیه‏ السلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری به كربلا وارد شد.1 عالم بزرگوار "سید بن طاووس" نقل كرده است كه: امام علیه‏السلام چون به كربلا رسید، پرسید: نام این سرزمین چیست؟ همینكه نام كربلا را شنید فرمود: این مكان جای فرود آمدن ما و محل ریختن خون ما و جایگاه قبور ماست. این خبر را جدم رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله به من داده است.2

2. در این روز "حر بن یزید ریاحی" ضمن نامه‏ای "عبیداللّه‏ بن زیاد" را از ورود امام علیه‏ السلام به كربلا آگاه نمود.3

 

3. در این روز امام علیه ‏السلام به اهل كوفه نامه‏ای نوشت و گروهی از بزرگان كوفه ـ كه مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در كربلا آگاه كرد. حضرت نامه را به "قیس بن مسهّر" دادند تا عازم كوفه شود.4 اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیه‏السلام را دستگیر كرده و به شهادت رساندند. زمانی كه خبر شهادت قیس به امام علیه‏السلام رسید، حضرت گریست و اشك بر گونه مباركش جاری شد و فرمود:

"اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدكَ مَنْزِلاً كَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِكَ، اِنَّكَ عَلی كُلِّ شَیي‏ءٍ قَدیرٌ؛
خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع كن، كه تو بر انجام هر كاری توانایی.
5

روز سوم

1. "عمر بن سعد" یك روز پس از ورود امام علیه‏السلام به سرزمین كربلا یعنی روز سوّم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل كوفه وارد كربلا شد.6
2. امام حسین علیه‏السلام قسمتی از زمین كربلا كه قبر مطهرش در آن واقع مي‏شد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان كنند.7
3. در این روز "عمر بن سعد" مردی بنام "كثیر بن عبداللّه‏" ـ كه مرد گستاخی بود ـ را نزد امام علیه‏السلام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند. كثیر بن عبداللّه‏ به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم؛ ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلاً چنین قصدی نداریم.
هنگامی كه وی نزدیك خیام رسید، "ابو ثمامه صیداوی" (همان مردی كه ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا كرد) نزد امام حسین علیه‏السلام بود. همین‏كه او را دید رو به امام عرض كرد: این شخص كه مي‏آید، بدترین مردم روی زمین است. پس سراسیمه جلو آمد و گفت: شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیه‏السلام برو. گفت: هرگز چنین نمي‏كنم.
ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ كنی. گفت: هرگز! ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشت‏كاری هستی و من نمي‏گذارم بر امام وارد شوی. او قبول نكرد، برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو كرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیكی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمده‏ای؟ حضرت در جواب فرمود:
"مردم كوفه مرا دعوت كرده‏اند و پیمان بسته‏ اند، بسوی كوفه مي‏روم و اگر خوش ندارید بازمي‏گردم... .8

روز چهارم

در روز چهارم محرم، عبیداللّه‏ بن زیاد مردم كوفه را در مسجد جمع كرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای شركت در جنگ با امام حسین علیه‏السلام تشویق و ترغیب نمود.
به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه كه عبارت بودند از:
1. شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر؛
2. یزید بن ركاب كلبی با دو هزار نفر؛
3. حصین بن نمیر با چهار هزار نفر؛
4. مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر؛
به سپاه عمر بن سعد پیوستند.9 بهم پیوستن نیروهای فوق از این روز تا روز عاشورا بوده است.

روز پنجم

1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد، شخصی بنام "شبث بن ربعی"10را به همراه یك هزار نفر به طرف كربلا گسیل داد.11
2. عبیداللّه‏ بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام "زجر بن قیس" بر سر راه كربلا بایستد و هر كسی را كه قصد یاری امام حسین علیه‏السلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه‏السلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند.12
3. در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی كه برای نپیوستن كسی به سپاه امام حسین علیه‏السلام صورت گرفت، مردی به نام "عامر بن ابی سلامه" خود را به امام علیه‏السلام رساند و سرانجام در كربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.13

روز ششم

1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد نامه‏ای برای عمر بن سعد فرستاد كه: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز كرده‏ام. توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را برای من مي‏فرستند.
2. در این روز "حبیب بن مظاهر اسدی" به امام حسین علیه‏السلام عرض كرد: یابن رسول اللّه‏! در این نزدیكی طائفه‏ای از بنی اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.
امام علیه‏السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده‏ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت مي‏كنم، او یارانی دارد كه هر یك از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشكری انبوه محاصره كرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت مي‏نمایم... .
در این هنگام مردی از بني‏اسد كه او را "عبداللّه‏ بن بشیر" مي‏نامیدند برخاست و گفت: من اولین كسی هستم كه این دعوت را اجابت مي‏كنم و سپس رجزی حماسی خواند:

قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواكلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا
اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ كَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ


"حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی كه آماده پیكار شوند و هنگامی كه سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ كه من [رزمنده‏ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه‏ام.
سپس مردان قبیله كه تعدادشان به 90 نفر مي‏رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه‏السلام حركت كردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردی بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یكدیگر درگیر شدند، در حالی كه فاصله چندانی با امام حسین علیه‏السلام نداشتند. هنگامی كه یاران بني‏اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریكی شب پراكنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.
حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه‏السلام آمد و جریان را بازگو كرد. امام علیه‏السلام فرمودند: لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه‏ِ14

روز هفتم

1. در روز هفتم محرم عبید اللّه‏ بن زیاد ضمن نامه‏ای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین و یاران، و آب فرات فاصله ایجاد كرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد.15
عمر بن سعد نیز بدون فاصله "عمرو بن حجاج" را با 500 سوار در كنار شریعه فرات مستقر كرد و مانع دسترسی امام حسین علیه‏السلام و یارانش به آب شدند.

2. در این روز مردی به نام "عبداللّه‏ بن حصین ازدی" ـ كه از قبیله "بجیله" بود ـ فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند كه قطره‏ای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی!


امام علیه‏السلام فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بكش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده.

حمید بن مسلم مي‏گوید: به خدا سوگند كه پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی كه بیمار بود، قسم به آن خدایی كه جز او پروردگاری نیست، دیدم كه عبداللّه‏ بن حصین آنقدر آب مي‏آشامید تا شكمش بالا مي‏آمد و آن را بالا مي‏آورد و باز فریاد مي‏زد: العطش! باز آب مي‏خورد، ولی سیراب نمي‏شد. چنین بود تا به هلاكت رسید.16

روز هشتم

1. "خوارزمی" در مقتل الحسین و "خیابانی" در وقایع الایام نوشته‏اند كه در روز هشتم محرم امام حسین علیه‏السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند؛ بنابراین امام علیه‏السلام كلنگی برداشت و در پشت خیمه‏ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را كَند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشكها را پر كردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد. هنگامی كه خبر این ماجرا به عبیداللّه‏ بن زیاد رسید، پیكی نزد عمر بن سعد فرستاد كه: به من خبر رسیده است كه حسین چاه مي‏كَند و آب بدست مي‏آورد. به محض اینكه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت كن كه دست آنها به آب نرسد و كار را بر حسین علیه‏السلام و یارانش سخت بگیر. عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود.17

2. در این روز "یزید بن حصین همدانی" از امام علیه‏السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو كند. حضرت اجازه داد و او بدون آنكه سلام كند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام كردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان مي‏پنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به كشتن آنها گرفته‏ای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن مي‏نوشند از آنان مضایقه مي‏كنی؟
عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من مي‏دانم كه آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفته ‏ام و نمي‏دانم باید چه كنم؛ آیا حكومت ری را رها كنم، حكومتی كه در اشتیاقش مي‏سوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی كه مي‏دانم كیفر این كار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمي‏بینم كه بتوانم از آن گذشت كنم.

یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه‏السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ری به قتل برساند.18

3. امام علیه‏السلام مردی از یاران خود بنام "عمرو بن قرظة" را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند.
شب هنگام امام حسین علیه‏السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حسین علیه‏السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود "عباس" و فرزندش "علي‏ اكبر" را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز فرزندش "حفص" و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص كرد.
در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه‏السلام كه فرمود: آیا مي‏خواهی با من مقاتله كنی؟ عذری آورد. یك بار گفت: مي‏ترسم خانه ‏ام را خراب كنند! امام علیه‏السلام فرمود: من خانه ‏ات را مي‏سازم. ابن سعد گفت: مي‏ترسم اموال و املاكم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی كه در حجاز دارم. عمر بن سعد گفت: من در كوفه بر جان افراد خانواده‏ ام از خشم ابن زیاد بیمناكم و مي‏ترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند.
حضرت هنگامی كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمي‏گردد، از جای برخاست در حالی كه مي‏فرمود: تو را چه مي‏شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد. به خدا سوگند! من مي‏دانم كه از گندم ری نخواهی خورد!
ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.19
4. پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامه‏ای به عبیداللّه‏ نوشت و ضمن آن پیشنهاد كرد كه حسین علیه‏السلام را رها كنند؛ چرا كه خودش گفته است كه یا به حجاز برمي‏گردم یا به مملكت دیگری مي‏روم. عبیداللّه‏ در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، "شمر بن ذی الجوشن" سخت برآشفت و نگذاشت عبیداللّه‏ با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت كند.20

روز نهم

1. در روز نهم محرم (تاسوعای حسینی) شمر بن ذی الجوشن با نامه‏ای كه از عبیداللّه‏ داشت از "نُخیله" ـ كه لشكرگاه و پادگان كوفه بود ـ با شتاب بیرون آمد و پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم وارد كربلا شد و نامه عبیداللّه‏ را برای عمر بن سعد قرائت كرد.
ابن سعد به شمر گفت: وای بر تو! خدا خانه ات را خراب كند، چه پیام زشت و ننگینی برای من آورده ‏ای. به خدا قسم! تو عبیداللّه‏ را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و كار را خراب كردی... .21
2. شمر كه با قصد جنگ وارد كربلا شده بود، از عبیداللّه‏ بن زیاد امان نامه‏ای برای خواهرزادگان خود و از جمله حضرت عباس علیه‏السلام گرفته بود كه در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه كرد و ایشان نپذیرفت.
شمر نزدیك خیام امام حسین علیه‏السلام آمد و عباس، عبداللّه‏، جعفر و عثمان (فرزندان امام علی علیه‏السلام كه مادرشان ام‏البنین علیها‏السلام بود) را طلبید. آنها بیرون آمدند، شمر گفت: از عبیداللّه‏ برایتان امان گرفته‏ ام. آنها همگی گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت كند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟!22
3. در این روز اعلان جنگ شد كه حضرت عباس علیه‏السلام امام علیه‏السلام را باخبر كرد. امام حسین علیه‏السلام فرمود: ای عباس! جانم فدای تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس كه چه قصدی دارند؟
حضرت عباس علیه‏السلام رفت و خبر آورد كه اینان مي‏گویند: یا حكم امیر را بپذیرید یا آماده جنگ شوید.
امام حسین علیه‏السلام به عباس فرمودند: اگر مي‏توانی آنها را متقاعد كن كه جنگ را تا فردا به تأخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز كنیم و به درگاهش نماز بگذاریم. خدای متعال مي‏داند كه من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم.23
حضرت عباس علیه‏السلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست. عمر بن سعد در موافقت با این درخواست تردید داشت، سرانجام از لشكریان خود پرسید كه چه باید كرد؟ "عمرو بن حجاج" گفت: سبحان اللّه‏! اگر اهل دیلم و كفار از تو چنین تقاضایی مي‏كردند سزاوار بود كه با آنها موافقت كنی.
عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس علیه‏السلام آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت مي‏دهیم، اگر تسلیم شدید شما را به عبیداللّه‏ مي‏سپاریم وگرنه دست از شما برنخواهیم داشت.24

چهار حادثه مهم شب عاشورا

1. در شب عاشورا به "محمد بن بشیر حضرمی" یكی از یاران امام حسین علیه‏السلام خبر دادند كه فرزندت در سرحدّ ری اسیر شده است. او در پاسخ گفت: ثواب این مصیبت او و خود را از خدای متعال آرزو مي‏كنم و دوست ندارم فرزندم اسیر باشد و من زنده بمانم. امام حسین علیه‏السلام چون سخن او را شنید فرمود: خدا تو را بیامرزد، من بیعت خود را از تو برداشتم، برو و در آزاد كردن فرزندت بكوش.

محمد بن بشیر گفت: در حالی كه زنده هستم، طعمه درندگان شوم اگر چنین كنم و از تو جدا شوم.

امام علیه‏السلام پنج جامه به او داد كه هزار دینار ارزش داشت و فرمود: پس این لباسها را به فرزندت كه همراه توست بسپار تا در آزادی برادرش مصرف كند.25

2. امام حسین علیه‏السلام در سخنرانی شب عاشورا خبر از شهادت یاران خود داد و آنان را به پاداش الهی بشارت داد. در این مجلس "قاسم بن الحسن" به امام علیه‏السلام عرض كرد: آیا من نیز به شهادت خواهم رسید؟ امام با عطوفت و مهربانی فرمود: فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه است؟ عرض كرد: ای عمو! مرگ در كام من از عسل شیرین‏تر است. امام علیه‏السلام فرمودند: آری تو نیز به شهادت خواهی رسید بعد از آنكه به رنج سختی مبتلا شوی، و همچنین پسرم عبداللّه‏ (كودك شیرخوار) به شهادت خواهد رسید.
قاسم گفت: مگر لشكر دشمن به خیمه‏ ها هم حمله مي‏كنند؟ امام علیه‏السلام به ماجرای شهادت عبداللّه‏ اشاره نمودند كه قاسم بن الحسن تاب نیاورد و زارزار گریست و همه بانگ شیون و زاری سر دادند.26

3. امام علیه‏السلام در شب عاشورا دستور دادند برای حفظ حرم و خیام، خندقی را پشت خیمه‏ ها حفر كنند. حضرت دستور داد به محض حمله دشمن چوبها و خار و خاشاكی كه در خندق بود را آتش بزنند تا ارتباط دشمن از پشت سر قطع شود و این تدبیر امام علیه‏السلام بسیار سودمند بود.27

4. مرحوم شیخ صدوق در كتاب ارزشمند "امالی" نوشته است: شب عاشورا حضرت علي ‏اكبر علیه‏السلام و 30 نفر از اصحاب به دستور امام علیه‏السلام از شریعه فرات آب آوردند. امام علیه‏السلام به یاران خود فرمود: برخیزید، غسل كنید و وضو بگیرید كه این آخرین توشه شماست.28

روز عاشورا

و اینك میدانی دوباره، اینك 72 یار و هزاران دشمن كینه ‏توزی كه رحم و مروّت را از ازل نیاموخته‏ اند. اینك عاشورا كه هر چه از آن بگوییم كم گفته ‏ایم، از برخوردهای جلاّدانه سپاه عمر بن سعد، یا عنایات و الطاف سیدالشهداء علیه‏السلام .
سردارانی، سپاه عظیمی را به سوی جهنم رهبری مي‏كردند و امام معصومی لشكر كم تعداد خود را به بهشت بشارت مي‏داد... و سرانجام شهادت، خون، نیزه، عطش و اطفال، تازیانه و سرهای بریده، آه از اسارت و شام، آه از خرابه و...

تا به قتلت عدو شتاب گرفت چرخ را سخت اضطراب گرفت
ریخت خون مقدّست به زمین آسمان زاشك آب گرفت
ابر خون ماه عارضت پوشاند همه گفتند آفتاب گرفت
ناله مصطفی به گوش رسید موج خون زچشم بوتراب گرفت
شد سیه رنگ آسمان از خشم كه زخونت زمین خضاب گرفت
آن تن پاره پاره را دربر گه سكینه گهی رباب گرفت
شست زینب زاشك جسمت را بلكه از چشم خود گلاب گرفت
بر تن پاره پاره داد سلام زآن بریده ‏گلو جواب گرفت
هردم از زخم بي‏حساب تَنَتْ خم شد و بوسه بي‏حساب گرفت(29)

 


|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
یا عباس
سه شنبه 30 آبان 1391 ساعت 8:10 | بازدید : 607 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

زمانی که کودکان کاروان امام حسین (ع) در صحرای کربلا ندای العطش العطش در آوردند، حضرت عباس (ع) بی تابانه سوار بر اسب شده، نیزه بر دست گرفت و مشکی برداشت و آهنگ فرات نمود. شاید که آبی بدست آورد. پس چهار هزار تن که موکل بر شریعه فرات بودند دور آن حضرت را احاطه کردند و تیرها به چله کمان نهاده و سوی وی انداختند.

حضرت ابوالفضل العباس (ع) از هر طرف که حمله می کرد لشگر را متفرق می‌ ساخت تا آنکه به روایتی هشتاد تن را بخاک هلاک افکند. پس وارد شریعه شد و خود را به آب فرات رساند. چون از زحمت گیر و دار و شدت عطش جگرش تفته بود خواست آبی به لب تشنه خود رساند. دست فرا برد و کفی از آب برداشت تشنگی سیدالشهدا (ع) و اهل بیت او را یاد آورد. آب را از کف ریخت. مشک را پر آب کرد و از شریعه بیرون شتافت تا خویش را به لشکرگاه برادر برساند و کودکان را از زحمت تشنگی برهاند، لشکر که چنین دیدند راه او را گرفتند و از هر طرف او را احاطه کردند، و آن حضرت مانند شیر غضبناک بر آن منافقان حمله می‌ کرد و راه می‌ پیمود. ناگاه یکی از سپایان دشمن از پشت نخلی بیرون آمد و تیغی حواله آن حضرت کرد. آن شمشیر بر دست راست حضرت ابوالفضل العباس رسید و از تن جدا شد. حضرت ابوالفضل (ع) مشک را بدوش چپ افکند و تیغ را به دست چپ داد و بر دشمنان حمله کرد. اما پس از نبردی شجاعانه بار دیگر سپاهی دشمن دست چپش را قطع کرد، حضرت عباس (ع) مشک را بر دندان گرفت و تلاش کرد تا شاید آب را به آن لب تشنگان برساند که ناگاه تیری بر مشک آب آمد و آب آن ریخت و تیر دیگری نیز بر سنه اش رسید و از اسب افتاد...

تـو ـ اى سـردار آزادگـان و انـقـلابـيـون ـ در آسـمـان شـرافـت ، درخـشـيـدى و سَمبل قهرمانيها و مظهر فداكارى و جانبازى گشتى. حـكـومـت ددمـنـش امـوى را ديـدى كـه جـامـعـه را بـه طـرف تـبـاهـى و ويـرانـى كـامـل سـوق مى دهد، كرامتها را زير پا مى گذارد، آزاديها را سلب مى كند، داراييها را به سـود خـود تـصـرف مـى كند و همگان را به زندگانى تلخى كه در آن حتى سايه عدالت اجتماعى ـ سياسى به چشم نمى خورد، پيش مى برد. پس همراه برادرت؛ پدر آزادگان و سـالار شـهـيـدان (عـليـه السّلام) كه آرمانها و آرزوهاى ملتها را در خود مجسم كرده بود و براى آزادى اراده و بازگرداندن كرامت آنان مى كوشيد، پرچم آزادى را برافراشتى.
بـا بـرادرت، در سـنـگـرى واحـد قـرار گـرفتى و كلمة اللّه را ـ كه كرامت انسان و ايجاد زندگى ايمن و به دور از ظلم و طغيان را در خود دارد ـ به گوش تاريخ رسانديد.
اى ابوالفضل! بخشش و هديه اى از خداوند به امت بودى، براى آنان افقهايى درخشان از آزادگى و كرامت گشودى. به آنان آموختى كه جانبازى بايد خالصانه براى خـدا بـاشـد و هيچ يك از عواطف و آروزهايى كه سر به خاك مى برد، آن را نيالايد. با اين روح اسـلامـى اصـيـل بـود كـه بـه جـانـبـازيـت ـ اى ابوالفضل! ـ در راه حق و پاسدارى از ارزشها و اعتقادات، مُهر دفاع خورد. رمز جاودانگىِ جانبازى تو و شيفته كردن دلهاى مردم در طول تاريخ، همين است.
اى قمر بنى هاشم! پايه هاى بنياد حقيقت را تو در دنياى عرب و اسلام برپاداشتى و با ياريت به برادرت سيدالشهداء ـ كه براى حاكميت عدالت اجتماعى و توزيع خيرات الهى بـر مـحـرومان و ستمديدگان جنگيد ـ براى مسلمانان، مجد و كرامتى والا و استوار، پايدار كردى.
بـا بـرادرت، بار اين رسالت را بر دوش گرفتى و بدين ترتيب با برادرت و ديگر شـهداى با فضيلت از اهل بيت و انصار آنان، طلايه داران مقدس شهيدان راه حق در سراسر زمين بوديد.

ابـوالفـضل العباس (عليه السّلام) به عنوان بزرگترين سردار يگانه اى كه انسانيت در قـهـرمـانـيـهـاى نـادر و ديـگـر صـفـات بـرجـسـتـه اش كـه زبـانـزد مـلل جـهـان اسـت، هـمـانـنـدى براى او نمى شناسد، در عرصه تاريخ اسلامى، ظاهر شد. ابوالفضل در روز عاشورا ايستادگى فوق العاده و اراده استوار و وصف ناپذيرى از خود نشان داد و با قلبى مطمئن و آرام و عزمى نيرومند، لشكرى بود شكست ناپذير. سپاه ((ابن زيـاد)) را هـراسـان كـرد و نه تنها از نظر روحى، بلكه در ميادين رزم نيز آنان را شكست داد.
مـورّخـان دربـاره شـجـاعت آن حضرت در روز عاشورا مى گويند كه: هر گاه به لشكرى حـمـله مـى كـرد، در حالى كه يكديگر را زير پا له مى كردند و دلهايشان پريشان شده و هـراس مـرگ بـر آنـان سـايـه افـكـنـده بـود و از تـرس، راه خـود را گم كرده بودند، از برابرش مى گريختند و كثرت جمعيت به آنان سودى نمى بخشيد.

شـجاعت و ديگر ويژگيهاى ابوالفضل نه تنها موجب سرافرازى و افتخار وى و مسلمانان اسـت، بـلكه هر انسان پايبند انسانيت و ارزشهاى انسانى را به تكريم و بزرگداشت، وادار مى كند.

عـلاوه بـر قـهـرمـانـيـهـاى شـگـفـت آور، حـضـرت، نـمـونـه كـامل صفات و گرايشهاى بزرگ بود، شهامت، نجابت، بلندمنشى، وفادارى، همدردى و هـمـگـامى در ايشان مجسم شده بود. حضرت با برادرش امام حسين (عليه السّلام) در سخت تـريـن روزهـاى رنـج و مـحـنـت، همدرد و همگام بود و رنج او را با خود تقسيم كرد. جان را فداى برادر نمود و با خون خود او را حمايت كرد. به طور قطع، چنين همدلى و همراهى جز از كـسـانـى كـه خـداونـد دلهـايـشـان را بـراى ايمان آزموده و بر هدايتشان افزوده باشد، ساخته نيست.

ابوالفضل العباس (عليه السّلام) در رفتار با برادرش امام حسين (عليه السّلام) حقيقت بـرادرىِ صـادقـانـه اسلامى را به نمايش گذاشت و همه ارزشها و الگوهاى آن را آشكار كرد. از جمله زيباترين جلوه هاى مواسات و برادرى آن بود كه در روز عـاشـورا پـس از آنـكـه بـر آب فـرات دسـت يـافـت، مـشتى آب برگرفت تا عطش خود را فـرونـشـانـد و قـلب سـوزان چـون اخـگـرش را خـنـك كند، ناگهان در آن لحظات هولناك، تـشنگى برادرش امام حسين و اهل بيتش (عليهم السّلام) را به ياد آورد، شرافت نفس و علوّ طـبـع، او را بـه ريـخـتـن آب واداشت و همدردى خود را در آن محنت كمرشكن نيز با برادرش نشان داد.

ابوالفضل العباس (عليه السّلام) در راه تحقق آرمانهاى والا كه پدر آزادگان، برادرش امام حسين (عليه السّلام) بانگ آنها را سر داده بود، شهيد شد. از مهمترين خواسته هاى امام، برپايى حكومت قرآن در شرق، گسترش عدالت ميان مردم و توزيع بهره هاى زمين بر آنـان بـود؛ زيـرا نـعـمـتـهـاى الهـى بـه گـروهـى خـاص تـعـلّق نـدارد. ابوالفضل براى بازگرداندن آزادى و كرامت مسلمانان، گسترش رحمت اسلامى ميان مردم و نـعـمت بزرگ اين دين كه نابودى ظلم و ستم را هدف خود ساخته بود و ايجاد جامعه اى كه در آن هرگز ترس و هراس جايى نداشته باشد، به شهادت رسيد.

ابـوالفـضـل بـراى حـاكـمـيت «كلمة اللّه» در زمين به ميدانهاى جهاد شتافت؛ همان كلمه و پيامى كه راه زندگى كريمانه را به مردم نشان مى دهد.

سـلام خـدا بـر تـو بـاد اى ابـوالفـضل كه در زندگى و شهادتت، آيينه تمام نماى همه ارزشـهـاى انـسـانـى بـودى و هـمـيـن افـتخار تو را بس كه به تنهايى نمونه والايى از شهيدان طف (نام ديگر كربـلا) بودى كه به قله مجد و كرامت دست يافتند.

برگرفته از: کتاب زنـدگـانـى حـضـرت ابـوالفـضـل العباس عليه السلام - اثر: علّامه محقق حاج شيخ باقر شريف قرشي



|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
کربلا
سه شنبه 30 آبان 1391 ساعت 8:7 | بازدید : 829 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

فهرست یاران و خویشان حسین ابن علی که در طی رخداد واقعه کربلا کشته شده‏ اند؛ به این شرح است:

نام‏ها در دو گروه بنی هاشم و غیر بنی هاشم، و به ترتیب حروف الفبا می‏باشند:


بنی هاشم:


فرزندان علی ابن ابی‏طالب:

1- ابوبکر ابن علی (کشته ‌شدن او مشکوک است)

2- جعفر ابن علی

3- عباس ابن علی (ابوالفضل)

4- عبدالله ابن علی

5- عبدالله ابن العباس ابن علی

6- عبدالله الاصغر

7- عثمان ابن علی

8- عمر ابن علی

9- محمد ابن الاصغر ابن علی

10- محمد ابن العباس ابن علی


فرزندان حسن ابن علی:

11- ابوبکر ابن الحسن

12- بِشر ابن الحسن

13- عبدالله ابن الحسن

14- قاسم ابن الحسن


فرزندان حسین ابن علی:

15- ابراهیم ابن الحسین (این نام را ابن شهر آشوب در کتاب المناقب آورده است)

16- عبدالله الرضیع (شیرخوار)

17- علی ابن الحسین الاکبر


فرزندان عبدالله ابن جعفر:

18- عبید الله ابن عبد الله ابن جعفر

19- عون ابن عبدالله ابن جعفر

20- محمد ابن عبدالله ابن جعفر


فرزندان عقیل ابن ابی‏طالب:

21- جعفر ابن عقیل

22- عبدالرحمن ابن عقیل

23- عبد الله الاکبر ابن عقیل

24- عبدالله ابن مسلم ابن عقیل

25- عون ابن مسلم ابن عقیل

26- محمد ابن مسلم ابن عقیل

27- محمد بن ابی سعید بن عقیل

28- مسلم ابن عقیل

29- جعفر ابن محمد ابن عقیل (این نام را ابن شهر آشوب آورده است)

30- احمد ابن محمد الهاشمی (که چهره شناخته‏شده‏ای نیست و ابن شهر آشوب از او یاد کرده است)



غیر بنی هاشم:


1- ابراهیم ابن الحُضَین الاسدی

2- ابوالحَتوف ابن الحارث الانصاری

3- ابوعامر النَّهشلی

4- اَسلَم الترکی (خدمت‏گزار حسین ابن علی)

5- اَدهم ابن اُمیة العبدی

6- امیة ابن سعد الطّائی

7- انس ابن الحارث الکاهلی

8- انیس ابن معقل الاصبحی

9- بُرَیر ابن خُضَیر الهَمدانی

10- بِشرابن عبد الله الحَضرمی

11- بکر ابن حی التَّیمی

12- جابر ابن الحجاج التَّیمی

13- جَبَلَة ابن علی الشّیبانی

14- جُنادة ابن الحارث الهمدانی

15- جُنادة ابن کعب الانصاری

16- جُندَب ابن حجیر الخولانی

17- جون (خدمت‏گزار ابوذر غفاری)

18- جُوَین ابن مالک التمیمی

19- الحارث ابن امری القیس الکِندی

20- الحارث ابن نَبهان

21- الحُباب ابن الحارث

22- الحُباب ابن عامر الشّعبی

23- حَبشی ابن قَیس النَّهمی

24- حبیب ابن مُظاهر (یا مُظَهّر) اسدی

25- الحجّاج ابن بدر السَّعدی

26- الحجّاج ابن مسروق الجُعفی

27- الحر ابن یزید الریاحی

28- الحَلّاس ابن عمرو الرّاسبی

29- حنظلة ابن اسعد الشّبامی

30- حنظلة ابن عَمرو الشّیبانی

31- رافع، مولی مسلم الاَزدی

32- زاهر ابن عَمرو الکِندی (مولی عمرو ابن الحَمِق)

33- زُهَیر ابن بِشر الخثعمی

34- زُهَیر ابن سلیم الاَزدی

35- زُهَیر ابن القَین البُجَلّی

36- زیاد ابن عریب الصّائدی

37- سالم مولی بنی المدینة الکلبی

38- سالم مولی عامر العبدی

39- سعد ابن الحارث الانصاری

40- سعد، مولی علی ابن ابی طالب

41- سعد مولی عمرو ابن خالد الصیداوی

42- سعید ابن عبد الله الحنفی

43- سلمان ابن مضارب البُجَلی

44- سلیمان مولی الحسین

45- سِوار ابن مُنعم النّهی

46- سُوَید ابن عمرو ابن ابی المُطاع

47- سیف ابن الحارث ابن سَریع الجابری

48- سیف ابن مالک العبدی

49- شَبیب مولی الحارث الجابری

50- شَوذَب مولی بنی شاکر

51- الضّرغامة ابن مالک

52- عائذ ابن مُجَمُّع العائذی

53- عابس ابن ابی شبیب الشّاکری

54- عابر ابن حسّان ابن شُرَیح

55- عامر ابن مسلم العبدی

56- عبّاد ابن المهاجر الجُهنی

57- عبد الاَعلی ابن یزید الکلبی

58- عبدالرحمن الارحبی

59- عبدالرحمن ابن عبد ربّه الانصاری

60- عبدالرحمن ابن عروة الغفاری

61- عبدالرحمن ابن مسعود التّیمی

62- عبد الله ابن ابی بکر (این نام را جاحظ در کتاب الحیوان آورده است)

63- عبد الله ابن بشر الخثعمّی

64- عبد الله ابن عروة الغفّاری

65- عبد الله ابن عُمَیر ابن حُباب الکلبی

66- عبد الله ابن یزید الکلبی

67- عُبَید الله ابن یزید الکلبی

68- عقبة ابن سمعان

69- عقبة ابن الصَّلت الجُهنی

70- عمارة ابن صلخب الازدی

71- عِمران ابن کعب ابن حارثة الاشجعی

72- عمار ابن حسّان الطّائی

73- عمار ابن السلامة الدّالانی

74- عمرو ابن عبد الله الجندعی

75- عمرو ابن خالد الاَزدی

76- عمرو ابن خالد الصیداوی

77- عمرو ابن قَرظَة الانصاری

78- عمرو ابن مطاع الجُعفی

79- عمرو ابن جنادة الانصاری

80- عمرو ابن ضُبَیعَة الضَّبُعی

81- عمرو ابن کعب، ابوثمامة الصّائدی

82- قارب مولی الحسین

83- قاسط ابن زهیر التَّغلِبی

84- قاسم ابن حبیب الاَزدی

85- کُردوس التّغلبی

86- کنانة ابن عتیق التّغلبی

87- مالک ابن دودان

88- مالک ابن عبد الله ابن سریع الجابری

89- مُجمَّع الجُهنی

90- مُجمَّع ابن عبید الله العائذی

91- محمد ابن البشیر الحضرمی

92- مسعود ابن الحجّاج التّیمی

93- مسلم ابن عوسجة الاسدی

94- مسلم ابن الکثیر الاَزدی

95- مُقسِط ابن زهیر التّغلبی (احتمالا: مُقسِط ابن عبد الله ابن زهیر)

96- منجح، مولی الحسین

97- الموقع ابن ثمامة الاسدی

98- نافع ابن هلال الجملی

99- نصر، مولی علی

100- النّعمان ابن عمرو الرّاسبی

101- نُعَیم ابن عجلان الانصاری

102- واضح الرّومی، مولی الحارث السلمانی

103- وهب ابن حُباب الکلبی

104- یزید ابن ثبیط العبدی

105- یزید ابن زیاد ابن مُهاصر الکندی

106- یزید ابن مغفل الجعفی


علاوه بر افراد نام برده شده در بالا، افراد زیر نیز در جریان رخداد این واقعه جان داده‏اند:

1- عبد الله ابن بقطر

2- قیس ابن مُسهر صیداوی

 

 

 

 

3- هانی ابن عروة





|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
روزشمار دهه اول ماه محرم و شهادت امام حسین و یاران وفادارش
شنبه 27 آبان 1391 ساعت 7:57 | بازدید : 720 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

روز دوم1. امام حسین علیه‏السلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری به کربلا وارد شد.1 عالم بزرگوار "سید بن طاووس" نقل کرده است که: امام علیه‏السلام چون به کربلا رسید، پرسید: نام این سرزمین چیست؟ همینکه نام کربلا را شنید فرمود: این مکان جای فرود آمدن ما و محل ریختن خون ما و جایگاه قبور ماست. این خبر را جدم رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله به من داده است.2
2. در این روز "حر بن یزید ریاحی" ضمن نامه‏ای "عبیداللّه‏ بن زیاد" را از ورود امام علیه‏السلام به کربلا آگاه نمود.3
3. در این روز امام علیه‏السلام به اهل کوفه نامه‏ای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه ـ که مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در کربلا آگاه کرد. حضرت نامه را به "قیس بن مسهّر" دادند تا عازم کوفه شود.4 اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیه‏السلام را دستگیر کرده و به شهادت رساندند. زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیه‏السلام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود:
"اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدکَ مَنْزِلاً کَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِکَ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیی‏ءٍ قَدیرٌ؛
خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی."5  

 

روزشمار دهه اول ماه محرم و شهادت امام حسین و یاران وفادارش 

 

 

روز سوم 1. "عمر بن سعد" یک روز پس از ورود امام علیه‏السلام به سرزمین کربلا یعنی روز سوّم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل کوفه وارد کربلا شد.6
2. امام حسین علیه‏السلام قسمتی از زمین کربلا که قبر مطهرش در آن واقع می‏شد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان کنند.7
3. در این روز "عمر بن سعد" مردی بنام "کثیر بن عبداللّه‏" ـ که مرد گستاخی بود ـ را نزد امام علیه‏السلام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند. کثیر بن عبداللّه‏ به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم؛ ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلاً چنین قصدی نداریم.
هنگامی که وی نزدیک خیام رسید، "ابو ثمامه صیداوی" (همان مردی که ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا کرد) نزد امام حسین علیه‏السلام بود. همین‏که او را دید رو به امام عرض کرد: این شخص که می‏آید، بدترین مردم روی زمین است. پس سراسیمه جلو آمد و گفت: شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیه‏السلام برو. گفت: هرگز چنین نمی‏کنم.
ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ کنی. گفت: هرگز! ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشت‏کاری هستی و من نمی‏گذارم بر امام وارد شوی. او قبول نکرد، برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو کرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیکی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمده‏ای؟ حضرت در جواب فرمود:
"مردم کوفه مرا دعوت کرده‏اند و پیمان بسته‏اند، بسوی کوفه می‏روم و اگر خوش ندارید بازمی‏گردم... ."8  

 

 روزشمار دهه اول ماه محرم و شهادت امام حسین و یاران وفادارش 

 

روز چهارم در روز چهارم محرم، عبیداللّه‏ بن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع کرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای شرکت در جنگ با امام حسین علیه‏السلام تشویق و ترغیب نمود.
به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه که عبارت بودند از:
1. شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر؛
2. یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر؛
3. حصین بن نمیر با چهار هزار نفر؛
4. مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر؛
به سپاه عمر بن سعد پیوستند.9  

 

روزشمار دهه اول ماه محرم و شهادت امام حسین و یاران وفادارش  

 

 روز پنجم 1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد، شخصی بنام "شبث بن ربعی"10 را به همراه یک هزار نفر به طرف کربلا گسیل داد.11
2. عبیداللّه‏ بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام "زجر بن قیس" بر سر راه کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری امام حسین علیه‏السلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه‏السلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند.12
3. در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین علیه‏السلام صورت گرفت، مردی به نام "عامر بن ابی سلامه" خود را به امام علیه‏السلام رساند و سرانجام در کربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.13  

  

 روزشمار دهه اول ماه محرم و شهادت امام حسین و یاران وفادارش

 

 

روز ششم 1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد نامه‏ای برای عمر بن سعد فرستاد که: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز کرده‏ام. توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را برای من می‏فرستند.
2. در این روز "حبیب بن مظاهر اسدی" به امام حسین علیه‏السلام عرض کرد: یابن رسول اللّه‏! در این نزدیکی طائفه‏ای از بنی اسد سکونت دارند که اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.
امام علیه‏السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده‏ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت می‏کنم، او یارانی دارد که هر یک از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشکری انبوه محاصره کرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت می‏نمایم... .
در این هنگام مردی از بنی‏اسد که او را "عبداللّه‏ بن بشیر" می‏نامیدند برخاست و گفت: من اولین کسی هستم که این دعوت را اجابت می‏کنم و سپس رجزی حماسی خواند:
قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواکلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا
اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ کَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ
"حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی که آماده پیکار شوند و هنگامی که سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ که من [رزمنده‏ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه‏ام."
سپس مردان قبیله که تعدادشان به 90 نفر می‏رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه‏السلام حرکت کردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه کرد و او مردی بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یکدیگر درگیر شدند، در حالی که فاصله چندانی با امام حسین علیه‏السلام نداشتند. هنگامی که یاران بنی‏اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریکی شب پراکنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود کوچ کردند که مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.
حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه‏السلام آمد و جریان را بازگو کرد. امام علیه‏السلام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه‏ِ"14 
   

 

 

 

 

 

 

 

 




|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تنهایی تموم وجودمه
پنج شنبه 18 آبان 1391 ساعت 13:40 | بازدید : 1177 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

تنهایی تموم وجودمه منو تنها بذار

این همه بود و نبودمه منو تنها بذار

راهیم راهی جایی که پر از زمزمه باشه

اونجایی خوشبختی یه دنیا قد سهم همه باشه

من اگر یه اسم نبودم واسه تو طلسم نبودم

پای حرفات می نشستم دل به پیغومت می بستم

توی اعماق وجودم درد سختی خونه داره

که توی هق هق شبونم منو راحت نمی ذاره


|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
پنج شنبه 2 شهريور 1391 ساعت 15:55 | بازدید : 412 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

اتفاقات عجیب در روسیه

در دنیا هزار و یک پدیده ی عجیب و غریب وجود دارد، پدیده هایی که گاه برای آن ها بالاخره جوابی پیدا می شود و گاهی هم مانند یک کلاف سر در گم به دور خود می پیچند و در ذهن انسان ها هزاران سوال بی جواب باقی می گذارند. دانشمندان و محققانی که روی این پدیده ها کار می کنند، گاهی بعد از سال ها اعلام می کنند که هیچ توضیحی برای بعضی از آن ها وجود ندارد و حتی عده ای از این دانشمندان ممکن است تصمیم بگیرند تا موضوع را مخفی کنند! یکی از این اتفاقات عجیب غریب در روسیه و در منطقه ی سیبری آن رخ داده است. در حال حاضر اطلاعات زیادی راجع به این پدیده در دست نیست و حتی نمی توان گفت که چقدر درست و یا اشتباه است. بنابراین ما در اینجا تمام اطلاعاتی که در مورد این اتفاق وجود دارد را در اختیارتان قرار می دهیم. با الی گشت همراه شوید:

اتفاقات عجیب در روسیه
مطالب مرتبط:
۴ معمای مرموز تاریخ که هیچ وقت حل نشدند
این پل از باران ساخته شده است! + تصاویر

در یکی از روزهای اکتبر سال ۱۹۸۹، در یکی از منبع های خبری روسیه، خبر بسیار عجیبی پخش شد. طبق این خبر، در یکی از دور افتاده ترین مناطق سیبری در کشور روسیه حفاری ای برای رسیدن به نفت انجام شده بود که به جای آن، ظاهرا منجر به کشف جای عجیبی شد. در روز پانزدهم اکتبر آن سال، یک گروه اکتشافی به یکی از منطقه های دور دست سیبری فرستاده می شود تا در آن جا مشغول به حفاری شوند.

این گروه یک مته ی بسیار بزرگ و خاص این کار را انتخاب می کنند و با آن دل زمین را تا عمق ۱۴ کیلومتری می کنند، هدف این بوده که به معدن نفت و یا الماس برسند اما ظاهرا وقتی که این مته به عمق ۱۴ کیلومتری می رود، وارد نقطه ای خالی مانند خلا می شود!

اتفاقات عجیب روسیه

آنها این مته را به بیرون می کشند و می بینند که یکی از تیغه های مته به اندازه ای داغ شده است که در شرف ذوب شدن است! در واقع دمای زمین در آن نقطه چیزی حدود ۱۰۹۰ درجه ی سانتیگراد گزارش شده بوده است. این موضوع بسیار به نظر آن ها عجیب می رسد و به همین دلیل تصمیم می گیرند تا این بار به جای مته، یک دستگاه فرکانس سنج را که دارای قابلیت تحمل بالا است به داخل زمین بفرستند. فرکانس هایی که توسط این دستگاه ضبط شد باعث شد تا پروژه برای همیشه رها شود.

عجایب روسیه

می دانید صدایی که توسط این دستگاه ضبط شده بود دقیقا چه صدایی بود؟ صدای فریاد هزاران هزار انسان! آن هم در عمق ۱۴ کیلومتری زمین… گزارش این اتفاق برای اولین بار توسط یک روزنامه نگار فنلاندی انتشار پیدا کرد که البته پروفسور آزاکوف آن را رد کرد. گفته می شود در سال ۲۰۰۰ یک مصاحبه ی تلویزیونی در این کشور انجام می شود و خبرنگاری از این پروفسور راجع به علت تعطیلی آن می پرسد و او هم گفته که دلیل رها کردن این پروژه، این بوده است که مطمئن شدیم هیچ نفتی در آن جا وجود ندارد و علاوه بر این، بودجه ی کافی برای این کار را در اختیار نداشتیم.

امروزه محل حفر این منطقه، منطقه ی ممنوعه است. دولت روسیه این خبر را تایید نکرد و آن را دروغ دانست، اما اینکه چرا این گروه یکباره کارشان را رها کردند و منطقه قرنطینه شد حقیقتی است که نمی توان انکار کرد.

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 1 شهريور 1391 ساعت 1:49 | بازدید : 312 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

هوای این روزای شهر من هوای کوچه چه پوچه بی تو این دنیا عزیزم بی تو پوچه♪♪♫♫♪♪♯
چه روزایی رو با هم زندگی کردیم یه دوره ولی حالا نمیپرسی ازم حالت چطوره♪♪♫♫♪♪♯
کلید این در بسته تو دستای تو جا مونده نگو نه♪♪♫♫♪♪♯
بگو این حس تنهایی تورو ام بدجوری ترسونده نگو نه♪♪♫♫♪♪♯

♪♪♫♫♪♪♯
عشقم یه کاری کن دلم در به دره پشت دره وا کن که این دل بی قراره
امشب یه کاری کن که بدچوری از این دوری شده این قلب خستم پاره پاره

♪♪♫♫♪♪♯
یه دیواره نمیذاره که برگردیم به همدیگه دوباره♪♪♫♫♪♪♯
عشقم یه کاری کن دلم در به دره پشت دره وا کن که این دل بی قراره♪♪♫♫♪♪♯
امشب یه کاری کن که بدچوری از این دوری شده این قلب خستم پاره پاره♪♪♫♫♪♪♯

یه دیواره نمیذاره که برگردیم به همدیگه دوباره
دانلود آهنگ جدید سهراب پاکزاد عشقم یه کاری کن با لینک مستقیم
عشقم یه کاری کن دلم در به دره پشت دره وا کن که این دل بی قراره
امشب یه کاری کن که بدچوری از این دوری شده این قلب خستم پاره پاره

♪♪♫♫♪♪♯
یه دیواره نمیذاره که برگردیم به همدیگه دوباره ♪♪♫♫♪♪♯
عشقم یه کاری کن دلم در به دره پشت دره وا کن که این دل بی قراره♪♪♫♫♪♪♯
امشب یه کاری کن که بدچوری از این دوری شده این قلب خستم پاره پاره♪♪♫♫♪♪♯
یه دیواره نمیذاره که برگردیم به همدیگه دوباره♪♪♫♫♪♪♯

♪♪♫♫♪♪♯


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 1 شهريور 1391 ساعت 1:35 | بازدید : 365 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )
اولین مرحله از عملیات انتقام خون شهید حججی انجام شد / حمله پهپادهای گردان سیدالشهدا به داعش

اولین مرحله از عملیات انتقام خون شهید حججی انجام شد / حمله پهپادهای گردان سیدالشهدا به داعش

خبرگزاری صدا و سیما با پخش گزارشی از آغاز نخستین مرحله عملیات انتقام خون شهید حججی خبر داد.

بنابر این گزارش یگان‌های پهپادی گردان‌های سیدالشهدا عملیات خود را برای شناسایی تروریست‌های تکفیری در بادیه شرقی انجام دادند.

پس از آن با شناسایی مراکز آنها تعداد زیادی از آنها را به هلاکت رساندند که این نخستین مرحله انتقام خون شهید حججی و شهدای این گردان‌ها بود که در عملیات اخیر تروریست‌های تکفیری داعش در حدود مرزی عراق و سوریه به شهادت رسیده بودند. 

 

 
 
 

|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
چهار شنبه 1 شهريور 1391 ساعت 1:33 | بازدید : 380 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

عکس سر بریده شهید حججی و واکنش همسرش | ناگفته های شهادت سردار بی سر؛ محسن حججی

محسن حججی, شهادت محسن حججی, شهید محسن حججی, لحظه شهادت محسن حججی, نحوه شهادت محسن حججی, تصاویر شهادت محسن حججی, عکس شهادت محسن حججی, اسیر ایرانی داعش, حججی, شهید حججی, شهادت حججی, عکس شهادت محسن حججی, عکس محسن حججی, فیلم حججی, سر حججی, سر بریدن حججی, سر بریده محسن حججی, عکس سر بریده حججی, بدن بی سر شهید حججی, همسر شهید حججی, بدن بی سر محسن حججی, عکس بدن حججی, جنازه شهید حججی,

عکس سر بریده شهید حججی که توسط داعش منتشر شد، همه بیش از خویش نگران همسر او بودند که مبادا عکس بدن بی سر محسن حججی را ببیند و... . همسر شهید حججی اما می گوید من عکس سربریده محسن حججی را دیدم، و در آن جز زیبایی هیچ چیز نبود. ناگفته های شهادت محسن حججی را از زبان همسرش بشنوید...


بیشتر ببینید: عزاداری همسر شهید حججی .

جام جم نوشت: کسی نمانده که عکس شهید حججی را ندیده باشد، کسی نمانده که ماجرای سربریده این شهید مدافع حرم را نشنیده باشد؛جوانی که تیرماه 1370 در اصفهان به‌دنیا آمد و مردادماه 1396 در سوریه به شهادت رسید.

به بهانه شهادت "شهید حججی"، همسرجوانش جزئیاتی را از نحوه خبردار شدن از اسارت و شهادت این شهید را روایت می‌کند. در زیر قسمتی از این گفتگو را میخوانید.

از اسارت محسن چطور باخبر شدید؟
سه شنبه بود که عکس محسن را در تلگرام دیدم.

همان عکس معروفی را که محسن را اسیر داعشی‌ها نشان می‌دهد؟
بله همان عکس را دیدم. من تلگرام محسن را روی گوشی خودم نصب کرده بودم، یک دفعه دیدم دریکی از گروه‌هایی که با دوستانش داشت، عکسی را فرستادند و گفتند برای آزادی این اسیر دعا کنید. من عکس را باز کردم و دیدم این اسیر محسن من است.

چه حالی داشتید؟
انتظار اسارتش را نداشتم به‌خاطر همین شوکه شدم اما چون محسن از من خواسته بود کمک کنم در مسیر شهادت باشد، آرزو کردم که به همان هدفش برسد . من می‌دانستم که اگر محسن الان هم شهید نشود،‌اول و آخر شهید می‌شود،‌چون مسیرش شهادت بود و با تمام وجودش شهادت را می‌خواست.

همسر شما در این عکسی که منتشر شده،‌ آرامش عجیبی دارد،‌ آنقدر که این آرامشش نظر همه را جلب کرده و در این چند روز خیلی ها از اسیری می‌گویند که بدون ذره‌ای ترس مقابل داعشی‌ها ایستاده. خودتان محسن را در این عکس چطور دیدید؟
همان طور که بود دیدم. شما این عکس را نگاه کنید، انگار نه انگار که شوهر من تیر خورده و اسیر دست داعشی هاست، عکس طوری است که انگار محسن، آن نیروی داعشی را اسیر گرفته . به چشم‌های شوهر من نگاه کنید، اصلا ترس در این چشم‌ها نیست، همه‌اش شجاعت است، دلیری است، ‌محسن توی این عکس مثل کوه است، با صلابت است. بگذارید یک خاطره‌دیگر برایتان تعریف کنم،من امسال به مناسبت روز مرد، یک انگشتر دُر نجف برای محسن هدیه خریدم ، روی این انگشتر «یازهرا» حکاکی شده بود. وقتی محسن می‌خواست برای بار دوم اعزام شود، همه انگشترهایش را درآورد، الا این یکی. گفت من این یکی را با خودم می‌برم، من از اینها به‌خاطر حضرت زهرا(س) کینه دارم،‌من تا لحظه آخر باید نشان بدهم که شیعه امیرالمومنین (ع) هستم. بعد من در این تصاویری که بعد از شهادت محسن از پیکر بی‌سرش منتشر شده،دقت کردم دیدم این انگشتر دستش نبود. مطمئتنم که داعشی‌ها انگشتر او را از دستش درآورده‌اند چون اسم حضرت زهرا(س) رویش حک شده بود.

خبر شهادت محسن را کی شنیدید؟
ساعت سه بامداد چهارشنبه... من اصلا خواب به چشمم نمی‌آمد، بعد از اینکه عکس اسارتش را دیده بودم مدام فکر می‌کردم که الان محسن در چه حالی است، یک دفعه دیدم در گروه های تلگرامی زدند که شهید بی‌سر،شهادتت مبارک... دیدم این شهید بی‌سر، محسن من است. همان موقع فهمیدم که محسن به آرزویش رسید. من افتخار کردم که محسن شهید شده ،‌گفتم خدایا شکرت که محسن به آرزویش رسید. همان موقع فکرکردم که چقدر شوهرمن پیش اهل بیت عزیز بود که از هرکدام یک نشانه‌گرفت و شهید شد. دیدم دشمن برای امام علی(ع) خنجر کشید، برای همسر من هم خنجر کشید، سر شوهرمن را مثل امام حسین(ع) ازتن جدا کردند، محسن مثل علی اکبر جوان بود، مثل حضرت زینب(س) اسارت کشید... دیدم ارادت شوهر من به اهل بیت آنقدر زیاد بود که از هرکدام یک نشانه گرفت و شهید شد.

یعنی تصویر پیکر بی سرهمسرتان را هم بعد از شهادت دیدید؟
بله من تصویر بدن بی‌سرش را دیدم، خیلی‌ها به من گفتند که این عکس را نبین، گفتند تو همان عکسی را ببین که محسن استوار ایستاده و اسیر شده، این یکی را نگاه نکن. اما من گفتم نه اینطور نگویید، مگر حضرت زینب(س) در مجلس یزید نفرمودند که «ما رایت الا جمیلا.» من هم هیچ چیز جز زیبایی در این مسیر، در این عکس نمی‌بینم.

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 1 شهريور 1391 ساعت 1:31 | بازدید : 358 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

مادر شهید حججی تنها از یک صحنه به عنوان دلخراش‌ترین تصویر از فرزندش در لحظات آخر حیات وی یاد می‌کند.

به گزارش خبرنگار حوزه اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان؛ در کلیپ زیر مداح اهل بیت حاج مهدی رسولی روایتی شنیدنی از دیدار با خانوادهشهید حججی در حرم امام رضا (ع) بیان میکند.

وی در بخشی از روضه خود از زبان مادر شهید حججی می گوید:"عکس سربریدنش رو دیدم دلم آتیش نگرفت، صبرکردم، روز اول عکس اسارتش رو دیدم دلم نلرزید، صبر کردم؛ اما یه صحنه دیدم آتیشم زد ... ." فیلم زیر قسمتی از این روضه خوانی را نشان میدهد.

گفتنی است؛ خانواده شهید حججی عصر چهارشنبه با تولیت آستان قدس رضوی دیدار و گفتگو کردند. همچنین ظهر چهارشنبه نیز مراسم روضه خوانی در حرم مطهر رضوی با حضور خانواده  شهید حججی برگزار شد.

 

دانلود

 


|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1