عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تنهاترین تنهاها و آدرس loverose.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1106
:: کل نظرات : 37

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 370
:: باردید دیروز : 89
:: بازدید هفته : 481
:: بازدید ماه : 2354
:: بازدید سال : 70943
:: بازدید کلی : 229164

RSS

Powered By
loxblog.Com

روح . چن . جن . ارواح . شیطان . خدا . ترسناک

مرگ
جمعه 4 مرداد 1392 ساعت 12:56 | بازدید : 550 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )


آیا تاکنون درباره هتل هایی شنیده اید که به محل هایی برای تردد ارواح سرگردان مشهور شده اند. خبرگزاری رویترز فهرستی از ۱۰ هتلی را در سراسر جهان ارائه کرده است که چنین شهرتی دارند. البته درج این گزارش به معنی تأیید این ادعاها نیست.

هتل لانگهام در لندن:  این هتل ۵ ستاره که در منطقه شیک West End واقع شده، زمانی محل سکونت افراد مشهوری همچون مارک تواین بوده است. اما شهرت اصلی این هتل به دلیل حضور برخی ساکنان غیر عادی آن است که نخستین بار توسط خبرنگاران BBC پس از جنگ جهانی دوم رویت شدند. این خبرنگاران ادعا می کردند که روح ناپلئون و یک شاهزاده آلمانی را در این هتل دیده اند که در اثر سقوط از پنجره طبقه چهارم هتل جان خود را از دست داده بود. گفته می شود اتاق شماره ۳۳۳ این هتل محلی است که ارواح علاقه زیادی به تجمع در آن دارند.

هتل راسل واقع در سیدنی استرالیا: گفته می شود این هتل تاریخی در کنار اسکله Circular واقع در سیدنی محل سکونت روح یک ملوان قدیمی مربوط به صدها سال پیش است. مسافرانی که درون اتاق شماره ۸ این هتل سکونت کرده اند، ماجراهایی از مشاهده این ملوان را در حالی که از پشت پرده ها به آن ها نگاه می کرد و درون راهروها سرگردان بود، تعریف کرده اند. طبق ادعای آنان، ملوان در نهایت درون لایه ای از غبار و مه ناپدید می شد.

هتل دل کورونادو واقع در سان دیه گوی آمریکا: این هتل مجلل نیز که در فضایی به مساحت ۱۱۲ هزار مترمربع در خطوط ساحلی پاسیفیک در سان دیه گوی کالیفرنیا واقع شده است، در مرکز یک پرونده اسرار آمیز قتل قرار دارد. از سال ۱۸۹۲ که جنازه یکی از مهمانان هتل به نام «کیت مورگان» روی پله های هتل یافت شد، ساکنان و مسافران هتل دائم از وجود سروصداهای عجیب و حس مشاهده شبح های مه آلود شکایت می کنند. بازدید کنندگان خرافاتی هتل نیز از اقامت در اتاق مسافر به قتل رسیده پرهیز می کنند.

هتل «فیرمونت بانف» واقع در «بانف اسپرینگز» آلبرتای کانادا: روح ساکن این هتل فوق العاده خوش منظره که در کوهستان «راکی» واقع شده است، یکی از کارمندان سابق هتل است. این پیشخدمت که در سال ۱۹۶۷ پس از بازنشستگی فوت کرد، تاکنون بارها بنا به ادعای مسافران و پرسنل هتل با یونیفرم کامل هتل بر تن مشاهده شده است، گویی قصد کمک به مسافران را دارد. یک عروس جوان نیز که در روز عروسی اش در هتل درگذشت، در محوطه هتل رویت شده است.

هتل «بالیگالی کاسل» در ایرلند شمالی: قلعه «بالیگالی» که در سال ۱۶۵۲ ساخته شده بود، بعدها تبدیل به یک هتل شد و بانوی سابق قلعه ظاهرا  تمایلی به ترک محل سکونت خود نداشته است و با ضربه زدن به در اتاق ها همچنان زمینه رعب و وحشت ساکنان را فراهم می کند. وی پس از این که همسرش درون اتاق حبسش کرده بود تا از گرسنگی بمیرد، در اثر سقوط از پنجره اتاق جان خود را از دست داد.

هتل «هالیوود روزولت» واقع در آمریکا: در شماری از اتاق های این هتل که محل برگزاری اولین دور رقابت های Academy awards در سال ۱۹۲۹ بود، اثر دست برخی از ستارگان هالیوود درون سیمان وجود دارد. اما ارتباط این هتل با ستارگان هالیوود به همین جا ختم نمی شود و برخی مسافران ادعا کرده اند که روح افرادی چون مریلین مونرو را که از جمله ساکنان دائمی و مشهور هتل بود، مشاهده کرده اند.

هتل ال کانونتو واقع در پورتوریکو: این ساختمان که زمانی محل سکونت بیوه یک سرباز دوران جنگ بود، در دهه ۱۹۶۰ به یک هتل تبدیل شد. مسافران شنیدن صداهای عجیب و غریب را در این هتل گزارش کرده اند ، برخی نیز می گویند اگر شب ها دیر بخوابند، توسط روح بیوه ای که در گذشته ساکن ساختمان بوده است، بیدار می شوند!

هتل بورچیانتی واقع در فلورانس ایتالیا: این هتل که پاتوق هنرمندان، موسیقی دانان و سیاستمداران در اواسط قرن بیستم بوده است، درگیر شایعاتی مبنی بر مشاهده ارواح مانند شبح کودکی که در راهروها بالا و پایین می پرد و یا زنی اسرارآمیز که در حالت نشسته روی یک صندلی دائم بافتنی می بافد، است. حتی برخی مسافران ادعا کرده اند که در مقاطعی یک نفس سرد را در کنار خود حس کرده اند.

هتل استانلی در کلرادوی آمریکا: این هتل که در سال ۱۹۰۹ افتتاح شد، چشم اندازی بسیار زیبا از کوهستان «راکی» برای ساکنان خود ارائه می کند. این هتل بیشتر به دلیل این که محل فیلم برداری شماری از فیلم های ترسناک کلاسیک بوده است، شهرت دارد. استفان کینگ، نیز درباره این هتل رمانی دارد با این مضمون که در زمان اقامت درون آن، چمدانش به نحو مرموزی ظرف چند دقیقه پس از ترک اتاق، باز و تمام وسایل آن چیده شد. ساکنان هتل همچنین ادعا کرده اند که هنگام شب صدای کودکانی را حین بازی می شنوند و گفته می شود که شبح زنی که درون زیرزمین از سرما یخ زد، در راهروها دیده می شود.

هتل، «گراند هیات» واقع در تایپه تایوان: این هتل مجلل که در مرکز منطقه خرید و تجاری تایپه واقع شده است، به دلیل ارواح  محلی اش شهرت دارد. طبق برخی شایعات این هتل در محل سابق یک زندان سیاسی زمان جنگ ساخته شده است، جایی که بسیاری از زندانیان اعدام شدند و اکنون ادعا می شود که ارواح آنان از آن زمان درون هتل در تردد هستند.


|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
مرگ
جمعه 4 مرداد 1392 ساعت 12:54 | بازدید : 582 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )
وحشت کارگران ساختمان از روح سرگردان یک زن!! + تصاویر
 
تکناز : زمانیکه یک گروه تخریب در حال خراب کردن یک مسافرخانه قدیمی بودند چیزی دیدند که غیر قابل باور و ترسناک بود. روح صاحب مسافرخانه آمده بود تا مانع تخریب خانه شود.
 
 
وحشت کارگران ساختمان از روح سرگردان یک زن!! + تصاویر
 
این کارگران مدعی شدند ابتدا همه وسایل برقی ناخودآگاه از کار افتادند و لوسترهای مسافرخانه خاموش و روشن شدند و به همین دلیل خیلی از کارگران ترسیده بودند. اما زمانیکه با ترس به کار خود مشغول شدند متوجه شدند پشت یکی از پنجره ها کسی در حال تماشای آنهاست.
 
وحشت کارگران ساختمان از روح سرگردان یک زن!! + تصاویر

این تصویر به قدری واضح بود که یکی از کارگران توانست از آن عکس بگیرد. بعد از تحقیقات فراوان فهمیدند که این عکس شباهت عجیبی به آخرین مالک این مکان که یک بیوه به نام فرانسیس گریش بود شدند.
این زن سال گذشته و در 59 سالگی درگذشته است. پسر این زن هم تایید کرده که عکس روح پشت پنجره شباهت زیادی به مادر مرحومش دارد.
 
وحشت کارگران ساختمان از روح سرگردان یک زن!! + تصاویر

سرپرست این کارگران که از ترس دست از کار کشیده اند میگوید من اصلا به روح اعتقاد نداشتم اما با دیدن مسایلی که در این مسافرخانه اتفاق افتاد واقعا این مسئله را باور دارم. اگرچه بخش اعظم این مسافرخانه تخریب شد اما فعلا کارگران دست از کار کشیده اند. تا ببینند چگونه میشود روح سرکش این زن را آرام کرد.
 
وحشت کارگران ساختمان از روح سرگردان یک زن!! + تصاویر
 
 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مرگ
جمعه 4 مرداد 1392 ساعت 12:46 | بازدید : 514 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )
شمار قابل توجهی از جوانان عربستانی در بیمارستانی متروکه در ریاض برای یافتن "جن"، به جنجالی امنیتی تبدیل شد که با حضور نیروهای امنیتی و نظامی خاتمه یافت.

نیروهای امنیتی سعودی، با شلیك هوایی جوانانی را كه برای دیدن "جن" به بیمارستان متروکه "عرقه" رفته بودند متفرق كردند.

میدل ایست آنلاین، با اشاره به این حادثه تأکید کرد، هدف جوانان عربستانی از تجمع در این بیمارستان متروکه، اعتراض به طرح ها و پروژه های خدماتی است که با وجود صرف میلیونها دلار، بی سرانجام مانده اند.
بیمارستان "عرقه" با وجود صرف نیم میلیون ریال سعودی، و تغییر ۳ وزیر بهداشت، همچنان متروکه است، و بین مردم نیز داستانهایی در خصوص اسکان "جن" در این بیمارستان نقل شده است.

در همین راستا طی هفته های اخیر جوانان عربستانی با انتشار فراخوانی در اینترنت و شبکه های اجتماعی، خواستار محاصره و یورش به این بیمارستان، برای اخراج "جنیان" جهت بهره برداری از آن برای رفاه حال ساکنان منطقه شدند.

این بیمارستان متروکه ۸ طبقه هیچگاه راه اندازی نشده، و طرفهای رسمی سعودی نیز هیچگاه در خصوص دلیل خودداری از راه اندازی آن با وجود هزینه های هنگفتی که برای ساخت این بیمارستان شده، پاسخگو نبوده اند.
میدل ایست آنلاین تأکید کرد: طبق اذعان برخی مسئولان سعودی، ساختمان ها و تأسیسات دولتی متروکه در عربستان به پدیده ای آشنا در این کشور تبدیل شده است.
"خالد الفیصل" امیر منطقه مکه اخیرا گفته است، "وجود پروژه های ناتمام برای ما خجالت آور است".
وی در همایش اداره طرح های ناتمام در مکه تأکید کرد: روزانه میلیاردها ریال برای پروژه های در حال اجرا صرف می شود، و این درحالی است که مهندسانی هستند که در کشور بیکارند، این مسائل پذیرفتنی نیست و اشکار به شمار می آید".

البته این اقدام جوانان عربستانی با واکنش ها و تحلیل های مختلف ناظران در رسانه های داخل و خارج عربستان همراه شد.

در همین راستا "حلیمه مظفر" در روزنامه الوطن عربستان نوشت: این شورش جوانان به دلیل جن نبود، بلکه این امر به دلیل واقعیت دردناک و خلأ فرهنگی کشنده آنان است که آنها را به سستی و خیابانگردی می کشاند.

"محمد العصیمی" در روزنامه الیوم نیز گفت: ملت عربستان به دلیل جهل آشکار خود موجب خنده و تمسخر دیگر ملتها شد .. چراکه جوانان آن به دنبال جن می گردند و انتظار یافتن شیاطین را دارند.

"یحیی الامیر" نیز فاش کرد: سالن بزرگ مسافران در یکی از بزرگترین فرودگاه های عربستان ده ها سال بسته و بدون استفاده مانده است .. کارمندان فرودگاه نیز دلیل آن را سکونت جن در این سالن می دانند.

"علی سعد الموسی" نیز در روزنامه الوطن خاطرنشان کرد: چگونه جن در پروژه های دولتی ساکن می شود؟ .. موضوع متروکه ماندن بیمارستان عرقه به مدت ۲۵ سال ارتباطی با جن و شیطان ندارد، بلکه این مسأله یک توضیح کاملا ساده دارد .. این بیمارستان مانند ده ها بیمارستان دیگر در کشور که طی چند دهه گذشته ساخته شده، به دلیل ناتوانی وزارت بهداشت برای تأمین نیروی انسانی و تکمیل بنا و تجهیزات، متروکه مانده است.

سعد الموسی افزود: اگر در هر ساختمان و پروژه ناتمام جن ساکن می شود .. بنابراین ما امروز ما مانند چین و هند که جمعیتی میلیاردی دارند، بیشترین جمعیت از برادران جن را در کشور خود جای داده ایم .. چراکه هزاران ساختمان و تونل و پروژه ناتمام در عربستان وجود دارد.

"حسن الحارثی" هم در روزنامه الشرق نوشت: جوانانی که خواستار مقابله با جن شده اند، در واقع این اقدام را بهترین راه برای مقابله با انسانها یافته اند .. اگر طرفهای ذیربط برای از حل مشکل ساختمانهای متروکه یا ساختمانهایی را که "جن" در آنها ساکن شده حل نکنند، جوانان به این حملات خود ادامه می دهند.

بیمارستان ۳۰۰ تخته عرقه یك ساختمان هشت طبقه واقع در شمال غرب شهر ریاض است كه مساحت محوطه آن به ۲۰ هزار متر مربع می رسد، از بیمارستان مذكور تنها مسجد آن باقی مانده است كه نمازگزاران به علت نزدیك بودن آن به بزرگراه، در آن نماز می خوانند.

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
جمعه 21 تير 1392 ساعت 13:4 | بازدید : 662 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

تولدت مبارک فرشته هر چند نیستی

 


|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
چهار شنبه 12 تير 1392 ساعت 17:45 | بازدید : 619 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

 باستان شناس ایتالیایی اسکلت اولین خون آشام زن را در ونیز پیدا کرد!

axiom-elf

جسد زن مذکور در حالی که تکه آجری در دهانش قرار داده شده بود توسط باستان شناسی از دانشگاه فلورانس کشف شد.

axiom-elf

فلسفه خون آشام ها که خاستگاه آنها اروپا بوده به دو دلیل مذهبی و پزشکی بوده است. در دوره قدیم مردم بدلیل نفوذ خرافات عقیده داشتند که خوردن خون برای سلامتی در طول عمر مفید بوده و نیز برای دوباره متولد شدن ضروری است.

axiom-elf

 

|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
چهار شنبه 12 تير 1392 ساعت 17:44 | بازدید : 663 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

 جایی در مناطق وحشی ایالت واشینگتن، پدیدهای نامتعارف و عجیب جغرافیایی وجود دارد كه ساكنین آن را دریچهای به دنیایی دیگر میدانند. هر چند چاه شیطان سالها و شاید قرنهاست كه مورد توجه مردم آن منطقه قرار گرفته است اما تنها از سال 1997 بود كه یك ایستگاه رادیویی با «مل واترز»، صاحب زمین، مصاحبه كرد و آن را به مردم كشورش شناساند. 

مل واترز ادعا میكند كه صاحب یك زمین غیرعادی است كه در نزدیكی «ماناستاش ریج» در واشینگتن قرار دارد. البته این زمین به خودی خود چیز عجیبی نیست، اما چاهی درون آن قرار دارد كه مردم آن را عجیب و ماوراءالطبیعه میدانند.
داستان چاه شیطان 
سالهاست كه ساكنین «ماناستاش ریج» از زمینی سخن میگویند كه چاهی درون آن قرار دارد ظاهرا انتها ندارد. چاهی مرموز كه هالهای از احساس خطر و راز در اطراف آن موج میزند. دیواره چاه تا عمق 15 فوتی آجری است ولی بقیه آن خاكی میباشد. مردم این منطقه نسل اندر نسل این چاه را میشناختند و از آن به عنوان زبالهدانی استفاده میكردند و از یخچال كهنه تا تلویزیون خراب و لاستیك پنچر را در آن میانداختند. اما هیچ یك از كسانی كه چیزی درون چاه میانداخت صدای افتادن آن شی به كف چاه را نشنید. همین موضوع باعث شد كه مردم نام «چاه شیطان» را بر آن نهادند و آن را چاهی بیانتها نامیدند كه مستقیم به جهنم راه دارد. بعضیها هم معتقد بودند كه چاه شیطان در حقیقت دریچه ورود و خروج فضاییهاست. 
حدود سال 1993 «مل واترز» و همسرش این زمین را خریدند و كمی بعد آن چاه را كشف كردند. آنها هم مثل مردم دیگر از آن به عنوان زبالهدان استفاده میكردند و حتی ساكنین دیگر هم زبالهها و لاشه حیوانات خود را در آن میانداختند. چند سال گذشت و كمكم آقای واترز به این فكر افتاد كه چرا چاه پر نمیشود؟ 
در تابستان سال 1996 واترز تصمیم گرفت عمق چاه را اندازهگیری كند. اوكه یك ماهیگیر كار كشته بود یك قلاب ماهیگیری با نخ بسیار بلند داشت. یك روز به دهانه چاه رفت، یك وزنه به سر قلاب آویخت و آن را به داخل چاه هدایت كرد. وقتی نخ هر قرقره تمام میشد، قرقره جدیدی به انتهای آن گره میزد و به كار خود ادامه میداد، اما قرقرهها تمام شد و نخ قلاب به انتهای چاه نرسید. به محاسبه واترز، او هجده قرقره 5000 فوتی را به هم وصل كرده بود، بنابراین او نتیجه گرفت عمق چاه بیشتر از هشتاد هزار فوت میباشد! در آن وقت بود كه واترز متوجه شد چاه درون ملكش نه تنها عجیب بلكه دلهرهآور است.
سگهای مرده و سكوت مرگبار
اولین چیزی كه توجه واترز را جلب كرد آن بود كه هر وقت درون چاه فریاد میزد پژواك صدایش را نمیشنید. بعد دریافت هر وقت میخواهد به چاه نزدیك شود سگ شكاریاش چنگالش را در زمین فرو میكند تا نگذارد واترز او را به آن طرف بكشاند.
یكی از دوستان واترز میگوید، وقتی سگ نگهبانش مرد، لاشه آن را درون چاه شیطان انداخت. این مرد قسم میخورد كه مدتی بعد سگ به سوی او بازگشت. همان سگ با همان شكل و قیافه و همان قلاده كه خودش یك قطعه فلز كوچك به آن وصل كرده بود. این داستان آنچنان واترز را تحت تاثیر قرار داد كه در وصیتنامه جدیدش نوشت بعد از مرگ جسدش را درون چاه شیطان بیندازند. طولی نكشید كه واترز و چاه درون ملكش به شهرت كشوری رسیدند و گروههای مختلف ماوراءالطبیعه به بررسی آن پرداختند ولی هیچ یك نتوانستند دریابند چاه شیطان واقعا چیست و عمق آن چه قدر است و آیا طبق عقیده مردم محل، این چاه بیانتهاست؟ نكتهای كه آنها هم مثل مردم آن را درك كردند آن بود كه در محدوده چاه همه احساسی مرموز از ترس و دلهره را داشتند. 
احساسی كه دلیلی برای آن پیدا نشد. قدم بعدی ورود سربازان ارتش آمریكا به ملك واترز بود. آنها آنقدر با دقت در حال بررسی منطقه بودند كه حتی به واترز اجازه ورود به ملك شخصیاش را ندادند. از همان زمان دیگر نامی از واترز در رسانهها برده نشد ولی در روز 28 ژوئن سال 2011 نامهای از واترز به صورت آن لاین منتشر گردید كه تاكید میكرد تمام حرفهایش در مورد چاه شیطان و اتفاقات آن عین حقیقت بوده است، ولی دولت آمریكا دوست نداشت حرفی از آن زده شود.

چاه شیطان Axiom-Elf

چاه شیطان Axiom-Elf


|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
چهار شنبه 12 تير 1392 ساعت 17:43 | بازدید : 686 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

 مکانی عجیب در قطب، آبشارهایی که خون از آنها خارج می شود!

یا تاکنون با پدیده ای تحت عنوان «آبشارهای خون» در طبیعت برخورد کرده اید یا نام آن به گوش شما رسیده است؟
در منطقه «ویکتوریا» در شرق قطب جنوب محققان و کاشفان مناطق مختلف قطب به آبشارهایی برخورد کرده اند که از آنها به جای آب بی رنگ و بویی که ما با آن برخورد داریم، آب قرمز مانند خون از برخی شکاف یخ های قطبی به بیرون فوران می کرد و همین موجب شد تا محققان به محض برخورد با این آبشارها بر آنها نام «آبشار خون» را بگذارند.

آبشار خون

آبشار خون

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شنبه 8 تير 1392 ساعت 18:44 | بازدید : 708 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

 پرونده علما- آخوند ملا محمد كاشانی (كاشی)

عالمی که در نمازش، درختان تسبیح می گفتند

ايشان حالات غريب و مكاشفاتي داشتند كه همگي دلالت بر عظمت روحي آن بزرگوار مي كند.چنانچه مي گويند در نمازش در سورة حمد آية «اياك نعبد و اياك نستعين» را گاه بيش از صد بار به حالت خضوع و خشوع تكرار مي كرد تا آنكه به حالت بي هوشي نقش بر زمين مي شد.
به گزارش فرهنگ نیوز ، آخوند ملا محمد كاشاني  (كاشي)، عارف، فيلسوف، حكيم، فقيه و عالم شيعي در سال ۱۲۱۳ش  (۱۲۵۰ق) در كاشان به دنيا آمد و مقدمات علوم را در زادگاهش پشت سر گذاشت. وي پس از آن راهي اصفهان گرديد و حكمت و فلسفه را نزد ميرزا حسن نوري و محمدرضا صهباي قمشه‏اي آموخت تا بدانجا كه در علوم عقلي به كمال رسيد. آخوند ملامحمد كاشاني از آن پس در مدرسه جده كوچك و مدرسه صدر اصفهان به تدريس علوم عقلي پرداخت و جاذبه درس ايشان كه فلسفه را با عرفان مي‏آميخت، علاقمندان به فلسفه، به ويژه فلسفه ملاصدرا را از شهرهاي دور و نزديك و حتي از كشورهاي ديگر به اصفهان مي‏كشاند.
 
 
شرح حال آخوند کاشی (آخوند ملا محمد کاشانی ):
 
براي ايشان حالات غريب و مكاشفاتي نقل شده كه همگي دلالت بر عظمت روحي آن بزرگوار مي كند.چنانچه مي گويند در نمازش در سورة حمد آية «اياك نعبد و اياك نستعين» را گاه بيش از صد بار به حالت خضوع و خشوع تكرار مي كرد تا آنكه به حالت بي هوشي نقش بر زمين مي شد. و هنگامي كه به هوش مي آمد بر مي خواست و نمازش را مجدد به جا مي آورد.
 
شاگردان:
 
 براي اين حكيم رباني بيش از صد شاگرد برشمرده اند كه همگي از علماي بزرگ روزگار خويش بودند. ازجمله شاگردان او حاج آقا رحيم ارباب ، سيدحسين بروجردي، شيخ محمد حكيم خراساني،  سيد محمدرضا خراساني، آقا ضياءالدين عراقي، طَرَب اصفهاني، آقا نجفي قوچاني، شيخ هاشم قزويني و ميرزا ابوالقاسم محمد نصير شيرازي ، شهيد بزرگوار سيد حسن مدرس، حاج ميرزا علي آقاي شيرازي را مي توان نام برد. سخنان وي در شاگردانش چنان مؤثر بود كه اكثر آنان را از تعلقات دنيوي دور و متوجه آخرت مي نمود. چنانكه اكثر آنان را متمايل به شب زنده داري و تهجد مي نمود.
 
 
حاج آقا رحيم ارباب كه پيوسته ملازم محضر درس و خدمت آخوند كاشي بود نقل مي كنند كه :«يك روز عصر آخوند به من فرمود :آقا رحيم ،امشب براي غذا بي ميل نيستم كه بادمجان بخورم،و اين از نوادر بود كه آخوند ميل به غذاي پختني كرده بود،چون معمولا به غذاي ساده اكتفا مي نمود. من رفتم مقداري بادمجان خريدم و آنها را آماده كردم كه در پستوي حجره آنها را سرخ و مهيا نمايم. كم كم مغرب شد و آخوند به نماز ايستاد،حالتي پيدا كرد كه گفتني نيست.آنچنان با خدا مناجات مي كرد كه گويي تمام درختان مدرسه با او همنوا شده و مي خوانند:«سبوح قدوس رب الملائكه و الروح». غرق در عوالمي بود كه گويا در زمين نبود و حضور مرا در آن مكان به كلي از ياد برده بود.من مات و متحير و مبهوت آن صحنه ملكوتي بودم كه ناگاه به خود آمد و من هم به خود آمدم در حالي كه دودي غليظ تمام حجره را فرا گرفته بود و در آن عالم حيرت بادمجانها همه در تابه سوخته و ذغال شده بود. آخوند هم بدون آنكه چيزي از آن حال و جذبه به روي خود بياورد فرمود:آقا رحيم بادمجان سوخت؟طوري نيست امشب هم حاضري خودمان را مي خوريم.»
 آخوند همچنين داراي چشم برزخي بودند و باطن افراد را مي ديدند.داستانهاي زيادي در مورد رفتارهاي به ظاهر غير منطقي آخوند در مواجهه با افراد نقل شده كه وقتي علت اين رفتارها را از آخوند جويا مي شدند مي فرمودند من چيزي مي بينم كه شما نمي بينيد.
 
 دیدن صورت برزخی افراد: 
 
يكي از خصوصيات آخوند كاشي اين بود كه صورت برزخي افراد را مي ديد. و داستان هاي زيادي در اين مورد نقل شده است. يك روز مرحوم آخوند در جلسة تدريس خود قرار گذاشت كه تفسير كشاف را براي شاگردان درس بدهد و بعد هم اعلام كرد كه هر كس مي خواهد سر درس بيايد حتماً بايد با خودش اين كتاب را بياورد. روز بعد همة طلبه ها سر درس حاضر بودند و كتاب آورده بودند. در ميان طلبه ها طلبه اي بود كه مشهور به قداست و تقوا بود و خيلي تحويلش مي گرفتند. اين طلبه آن روز كتاب را نياورده بود، مرحوم آخوند درسشان را كه مي دهند نگاهي مي كنند كه ببينند چه كسي كتاب را نياورده وقتي كه مي بيند اين طلبة معروف كتاب را نياورده به شدت با او برخورد مي كند و هر چه ناسزا بود به آن طلبه مي گويند كه تمام آن طلبه ها به ايشان شك مي كنند و ناراحت و منزجر مي شوند. چند روز بعد يكي از مریدان مرحوم آخوند كه ظاهراً مرحوم خراساني بوده اند از آخوند در مورد اين ماجرا سوال مي كنند كه آقا چرا شما اينقدر اين طلبه را اذيت كرديد؟ او در ميان طلاب مشهور به قداست و تقواست. مرحوم آخوند در جواب به او مي گويد:
 
تو مو مي بيني و من پيچش مو                    تو ابرو بيني و من اشارت هاي ابرو
 
 چيزي نمي گذرد كه آخوند مرحوم مي شود. بعد از فوت آخوند معلوم مي شود كه اين طلبه كه حجره اش در مدرسة نيم آورد بود مبلغ فرقة ضالة بابيت و بهائيت است. و او گرگي بوده است در لباس ميش و در اين مدت مرحوم آخوند با چشم برزخي خويش از نيات پليد او آگاه بود.
 
  مرحوم آيت الله شهيد دستغيب نقل مي كنند كه يك روز مرحوم آخوند كاشي وسط مدرسة صدر در كنار حوض مشغول وضو گرفتن بودند كه ناگهان مي بينند خرسي دارد به طرفشان مي آيد. ايشان دوان دوان خودشان را به حجره مي رسانند و در حجره را مي بندند و از حال مي روند. چند روز بعد يكي از حاجي هاي بازار مي رود نزد آخوند و از ايشان گله مي كند كه: حاج آقا حالا ما را كه مي بينيد فرار مي كنيد؟ مرحوم آخوند، آن وقت متوجه مي شوند كه آن خرسي كه آن روز ديده اند همين حاجي بازاري بوده است.

نماز جمعه با حال

 آيت اللّه ارباب مدتها در محله  گورتان - خيابان آتشگاه -اقامه نماز جمعه مى‏نمودند. زيرا ايشان نماز جمعه را واجب مى‏دانستند و نماز جمعه ايشان حال بخصوصى داشت، همه اين نماز حال بود. ما مى‏گفتيم شما حالى داريد مى‏فرمودند: شما آخوند كاشى را نديده بوديد، وقتى آخوند به طرف خدا مى‏ايستاد و نماز مى‏خواند استخوانهاى سينه‏اش مى‏لرزيد و حالتى داشت كه همه در و ديوار مدرسه صدر جذب مى‏شد

استغفار آخوند كاشى

 نقل كرد سيد جليل حاج آقا محمد مقدس از عالم محقق ملّا محمد كاشانى كه فرموده بود شبى در ايام تحصيل تاريخ مطالعه مى‏كردم. جنگ جمل را مى‏خواندم، به آنجا رسيدم كه محمدبن حنفيه شتر عايشه را پى كرد. حضرت على(ع) به محمد بن ابى‏بكر فرمودند خواهرت را درياب و مگذار به او اذيتى شود. پيش خود در دل گفتم)و يا به زبان راندم( يا على چرا نگذارديد عايشه را بكشند و كار را تمام كنند. خوابيديم، در عالم رويا ديدم كه حضرت امير)ع( به من فرمودند: ملّا محمد تو هم به من ايراد مى‏گيرى)و يا تو هم مثل ديگران به من ايراد مى‏گيرى( .وحشت‏زده از خواب پريدم و استغفار كردم و اظهار داشتم يا على من از روى عقيده قلبى چنين مطلبى اظهار نكرده‏ام، بلكه شوخى بوده است و مرحوم آخوند ملّا محمد كاشانى هر وقت اين حكايت را نقل مى‏كرده است مى‏فرموده است شوخى بود و استغفار مى‏نموده است

 نماز شب:
 
 حضرت حجت الاسلام و المسلمين آسيد محمد حسين مدرس در اصفهان فرمودند: يك روز طلبه ها به مناسبت عيدالزهراء طلبه ها جشني گرفته بودند و از آخوند كاشي هم دعوت مي كنند كه در آن جشن شركت كنند. ايشان هم تشريف مي آورند و تا ديروقت در مراسم تشريف داشتند. آنگونه كه براي نماز شب آقا خوابشان مي برد، و براي صبح از خواب بيدار مي شوند. دوباره «هفده ربيع الاول»طلبه ها جشن مي گيرند و آخوند را دعوت مي كنند كه تشريف بياورند و اين بار هم ايشان خوابشان مي برد. شب در خواب حضرت رسول صلي الله عليه و آله را مي بينند و حضرت مي فرمايند: ما دفعه قبل كه نماز شبت ترك شد به خاطر شادي قلب دخترم«زهرا سلام الله عليها» تو را بخشيديم .ولي امشب چرا خوابت برده بلند شو نماز شبت را بخوان .
 
دعای ابوحمزه ثمالی:
 
روزي يكي از شاگردان آخوند كاشي ايشان را براي افطار دعوت مي كنند و با اصرار زياد از او خواهش مي كنند كه سحر هم تشريف داشته باشند. آخوند فرموده بودند : به شرطي مي مانم كه با من كاري نداشته باشيد و دنبال كار خود برويد. طلبه مي گويد: من دائم براي پذيرايي نزد آقا مي رفتم تا ببينم ايشان چه كار مي كنند. متوجه شدم كه ايشان از افطار تا سحر مشغول عبادت بودند و در قنوت نماز وترشان تمام دعاي ابوحمزه ثمالي را با صوت حزين و گريه مي خواندند.
 
 
ذکر درختان:
 
 مرحوم آخوند گزي اصفهاني از علماي برجسته اصفهان و معاصر با آخوند كاشي بودند نقل مي كنند كه: من يك شب در مدرسة صدر اصفهان ميهمان يكي از طلبه ها شدم. در آن شب احساس كردم در و ديوار و درخت ها مشغول ذكر گفتند. آمدم درب حجرة آخوندكاشي ديدم ايشان با يك حالت مخصوصي مشغول نماز خواندن هستند و من احساس كردم در و ديوار و درخت ها همراه آخوند ذكر مي گويند. همچنين آقا رحيم ارباب نقل مي كنند: يك شب من از اتاقم به قصد وضو به صحن مدرسه آمدم كه نماز شب را بخوانم وقتي از اتاق بيرون آمدم ديدم صداي همهمه اي مي آيد هر چه نگاه كردم ديدم همه جا خاموش است ولي از همه جا و درختان و در و ديوار نجوايي كه مانند ذكر بود به گوش مي رسيد. رفتم وضوخانه ديدم آن جا هم صدا مي آيد، تعجب كردم كه اين صداي ذكر از كجاست؟ آمدم در ايوان نماز بخوانم متوجه شدم كه مرحوم آخوند كاشي در قنوت و نماز وترشان ذكر مي گويند و گريه مي كنند. و در و ديوار هم اذكار را با او تكرار مي كنند. من همينطور ايستادم و به او نگاه كردم تا نماز صبح شد و ديدم كه سر و صدا تمام شد. فردا نزد ايشان رفتم و گفتم: آقا من يك حاجتي به شما دارم. فرمودن بگوييد. و من ماجراي ديشب را براي ايشان بازگو نمودم. آخوند فرمودند خودتان شنيديد؟ گفتم بله. فرمودند : خداوند به شما عنايتي كرده است كه شنيده ايد.
 
خبر از غیب:
 
 منقول از  برادر فاضل و بزگوارم آقای معز الدین مهدوی از قول استاد خویش عالم زاهد ورع تقی مرحوم آقا شیخ علی یزدی ( وی از اساتید سطوح وادبیات در اصفهان بود ومردی بسیار عابد وزاهد وقانع بود وهم در این شهر وفات یافت در یکی از اتاق های تکیه مرحوم میرزا ابوالحسن بروجردی معروف به درکوشکی مدفون شد ) که ایشان فرموده بودند سال های اولیه ازدواجم در اصفهان موقعی بود که بسیار تنگدست شدم واز هیچ راهی گشایشی نشد. صبح که از خانه بیرون آمدم خانواده که چند ماهی بود بچه دار شده بود اظهار کرد جهت ظهر چیزی در خانه نداریم، به امید خدا از منزل خارج شدم به مدرسه صدر جهت درس و بحث روانه شدم تا ظهر مشغول بودم ودر این بین به یکی دو نفر از طلاب که فی الجمله وضع مادّیشان بد نبود و گاهی هم از آنها قرض می کردم اظهار کردم وپولی خواستم گفتند فعلاً موجود نداریم. خلاصه آن روز وشب به همین نحو گذشت بدون آنکه چیزی داشته باشم به خانه رفتم مادر بچه ها بدون آنکه اظهار نماید چون وضع مرا دید کمی مرا تسلّی داد و اظهار بشاشت کرد و خوشحالی کرد. روز دوم از خانه بیرون شدم ودر این روز به چند نفر از کسبه جهت قرض کردن رجوع کردم. همه جواب یأس دادند وحتی خواستم از بقال وقصاب ونانوا چیزی قرض کنم، اظهار داشتند بدهی شما زیاد شده وتا حساب قبلی را تصفیه نکنید چیزی دیگر به شما نخواهیم داد. خلاصه این روز هم بدین ترتیب سپری شد وخانواده از این بابت اظهاری نکرد وحال آنکه من واو دو روز بود که چیزی نخورده بودیم واو باید بچه را هم شیر بدهد. درهر صورت صبح روز سوّم موقعی که وارد مدرسه صدر شدم خواستم بروم به سمت جایگاه همیشگی خود که در آن درس می گفتم وآن مسجد پشت بازار نجّارها بود، مرحوم آخوند کاشانی را دیدم که به سمت من می آید . مرحوم آقا شیخ علی یزدی فرموده بودند به واسطه اختلاف مشرب وسلیقه، من نه تنها ارادتی به آخوند کاشی نداشتم بلکه او را نیز بد می دانستم چون وی مردی عارف وحکیم بود . نخواستم که با او روبه رو شوم زیرا در این صورت جهت حفظ ظاهر مجبور بودم که به او احترام کنم واز روی عقیده قلبی او را بد و فاسق می دانستم، راه خود را برگرداندم او نیز راه خود را به سمت من برگرداند تا بلاخره روبه روی هم قرار گرفتیم. ناچار سلام کردم ؛ ایشان پس از جواب فرمودند : آقا شیخ علی بیا. بدون اختیار به دنبال ایشان روانه شدم ، وارد حجره شد من نیز وارد شدم ، در سر جای خود نشست من را نیز دستور داد بنشین. نشستم. مبلغ پنجاه ریال پول نقد از زیر تشکچه خود خارج کرده و مقابل من گذارد. فرمود بردار ومصرف کن. من از روی عقیده خود که او را خوب نمی دانستم، نمی توانستم ازاو چیزی به عنوان هدیه یاهر عنوان دیگر قبول کنم، اظهار داشتم احتباج ندارم. مجدّداً فرمود بردار وجهت خانواده خود مصرف کن . من نیز اظهار عدم احتیاج و بی نیازی نمودم . در این موقع آخوند متغیّر شده به شدتی که رنگ رویش سیاه شد و اظهار فرمود شیخ علی یزدی ودروغ! ( دو مرتبه ) . امروز سومین روزی است که شما وخانوادتان گرسنه هستید وباز می گویید احتیاج ندارم. بردارید مصرف کنید هر موقع دیگر هم که احتیاج پیدا کردید به من رجوع کنید . مرحوم آقا شیخ علی یزدی فرموده بود موضوع دو روز من وچیزی نخوردن مطلبی بود که فقط من و عیالم وخداوند که عالم السّر و الخفیّات است از آن اطلاع داشتیم و مرحمو آخوند کاشانی از روی صفای باطن وریاضت نفس بدین مقام رسیده بود که ازباطن من اطلاع به هم رسانیده بود.
آخوند علاوه بر فقه و اصول و حكمت، در ادبيات عربي و فارسي و رياضيات نيز تبحر داشت.
 
وفات 
 
 اين فيلسوف و مدرس بزرگ فلسفه صدرالمتألّهين، سرانجام پس از عمري سرشار از تدريس و نشر فلسفه و عرفان در يازدهم تيرماه ۱۲۹۴ش برابر با روز شنبه بيستم شعبان سال ۱۳۳۳ ﻫ.ق ، درگذشت و بنا به وصيت خود، در بياباني كه محل خاكسپاري ِ فقيران و غريبان بود به خاك سپرده شد . آن بيابان ، امروزه به تكيه لسان الارض شهره است، و در كنار تكيه گلستان شهداء در شمار آبادترين و متبرك ترين قسمت هاي تخت فولاد است.
 
 
در هنگام فوت وصيت كرد كه بر سنگ مزارش عبارت « فقير الحق، اضعف خلق ا...» را بدون هيچ گونه القابي حك كنند.

منابع:

۱- سایت تبیان

۲- سایت هیئت فاطمیون قم

۳-سایت تخت فولاد اصفهان


|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
حضرت عباس
شنبه 8 تير 1392 ساعت 18:39 | بازدید : 610 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

 هنگامى که عباس علیه‌السلام شهید شد امام حسین علیه‌السلام فرمود: «الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری وَقَلَّتْ حِیلَتی»؛ اینک کمرم شکست و راه چاره بر من محدود شد.

به گزارش فرهنگ به نقل از فارس، روز نهم محرم (تاسوعا)، عزاداران و مداحان اهل بیت(ع) علاوه بر مصیبت‌های گوناگون کربلا، از حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام یاد می‌کنند و برای علمدار کربلا، نوحه می‌خوانند. در این یادداشت، کیفیت شهادت ایشان بیان می‌شود.
 
عبّاس بن على علیه‌السلام پرچمدار لشکر امام حسین علیه‌السلام بود. هنگامى که دید تمام یاران و برادران و عموزادگان شربت شهادت نوشیدند، گریست و به شوق دیدار پروردگار جلو آمد و پرچم را بر گرفت و از برادرش امام حسین علیه السلام اجازه میدان خواست.
 
امام علیه‌السلام (که از فراق برادر سخت ناراحت بود) به سختى گریست به گونه‏‌اى که محاسن شریفش از اشک دیدگانش‏‌، تر شد، و فرمود: «یا أَخی کُنْتَ الْعَلامَةَ مِنْ عَسْکَری وَ مُجْمِعَ عَدَدِنا، فَإِذا أَنْتَ غَدَوْتَ یَؤُلُ جَمْعُنا إِلَى الشِّتاتِ، وَ عِمارَتُنا تَنْبَعِثُ إِلَى الْخَرابِ»
 
برادر جان! تو نشانه (شکوه و عظمت و) برپایى سپاه من و محور پیوستگى نفرات ما هستى. اگر تو بروى (و شهید شوى)، جمعیّت ما پراکنده، و ویران مى‌‌‏شود.
 
عبّاس علیه‌‌السلام عرض کرد: «فِداکَ رُوحُ أَخیکَ یا سَیِّدی! قَدْ ضاقَ صَدْری مِنْ حَیاةِ الدُّنْیا، وَ أُریدُ أَخْذَ الثَّارِ مِنْ هؤُلاءِ الْمُنافِقِینَ»
 
جان برادرت فدایت، اى سرورم! سینه‌‌‏ام از زندگانى دنیا به تنگ آمده است، مى‏‌‌خواهم از این منافقان انتقام (آن خون‏هاى پاک را) بگیرم.
 
امام علیه‌‌السلام فرمود: «إِذا غَدَوْتَ إِلَى الْجِهادِ فَاطْلُبْ لِهؤُلاءِ الْأَطْفالِ قَلیلًا مِنَ الْماءِ»
 
اینک که آهنگ میدان دارى براى این کودکان، آبى تهیّه کن.
 
حضرت عبّاس علیه‌السلام رهسپار میدان شد و آنان را موعظه کرد و از عذاب خدا ترساند، ولى اثرى نبخشید.
 
به نزد برادرش بازگشت و ماجرا را گزارش داد، که ناگهان صداى العطش کودکان به گوشش رسید، بى درنگ بر اسب شد و نیزه و مشک را برداشت و به سوى فرات روانه شد.
 
چهار هزار تن از مأموران فرات، آن حضرت را محاصره کردند و هدف نیزه‏‌ها قرار دادند ولى آن حضرت دلاورانه لشکر دشمن را شکافت و هشتاد نفر از آنان را به خاک هلاکت افکند و وارد فرات شد.
 
«فَلَمَّا أَرادَ أَنْ یَشْرَبَ غُرْفَةً مِنَ الْماءِ ذَکَرَ عَطَشَ الْحُسَیْنِ وَأَهْلِ بَیْتِهِ فَرَضَّ الْماءَ وَمَلَأَ الْقِرْبَةَ»
 
هنگامى که خواست مقدارى آب بیاشامد تشنگى امام حسین علیه‌السلام و اهل‏بیتش را به خاطر آورد، آب را روى آب ریخت، مشکش را پر کرد. (بحارالانوار علامه مجلسی، ج ۴۵ ص ۴۱)
 
آنگاه مشک را بر دوش راست خود نهاد و به‏ سوى خیمه رهسپار شد و چنین گفت:
 
یا نَفْسُ مِنْ بَعْدِ الْحُسَیْنِ هُونِی /  وَبَعْدَهُ لا کُنْتِ أَنْ تَکُونِی‏
 
هذا حُسَیْنٌ وارِدُ الْمَنُونِ / وَتَشْرَبینَ بارِدَ الْمَعینِ
 
هَیْهاتُ ما هذا فِعالُ دینِی‏ / وَلا فِعالُ صادِقِ الْیَقینِ
 
«اى نفس (عباس)! زندگى پس از حسین علیه‌السلام خوارى و ذلت است، مبادا پس از او زنده بمانى.
 
این حسین است که شربت مرگ مى‌‏نوشد و تو مى‏‌خواهى آب سرد و گوارا بنوشى؟!
 
هیهات! چنین کردارى، از آیین من نیست و نه کردار شخص راست باور.
 
سپاه خون آشام ابن سعد اطرافش را گرفتند. عباس دلیرانه در آن میان حمله مى‌‏کرد و این رجز را مى‏خواند:
 
لا أَرْهَبُ الْمَوْتَ إِذَا الْمَوْتُ رَقا / حَتَّى أُوارى‏ فِی الْمَصالیتِ لَقا
 
نَفْسِی لِسِبْطِ الْمُصْطَفى‏ الطُّهْرِ وَقا / إِنِّی انَا الْعَبَّاسُ اغْدُو بِالسَّقا
 
وَلا أَخافُ الشَّرَّ یَوْمَ الْمُلْتَقى‏
 
هنگامى که مرگ فرا رسید، مرا از آن باکى نیست، تا آن هنگام که شمشیرها مرا در خاک افکنند.
 
من جانم را سپر فرزند زاده پیامبر پاکیزه خوى قرار داده‏‌ام، من همان عباسم که سمت سقائى دارم، و از سختىِ نبرد، واهمه‏‌اى ندارم. (اعیان الشیعه، ج ۱ ص ۶۰۸ ؛ و نگاه شود به: مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴ ص ۱۱۷ و بحارالانوار ج ۴۵ ص ۴۰)
 
دشمن خود را باخته بود، توانِ مقابله رویارو با آن حضرت را نداشت، لذا پشت درختها کمین کرده بودند. «نوفل ازرق» دست راست قمر بنى‏هاشم را قطع نمود و آن جناب مشک را به دوش چپ نهاد و پرچم و شمشیر را به دست چپ گرفت و این رجز را خواند:
 
وَاللَّهِ إنْ قَطَعْتُمُ یَمینی / إِنِّی أُحامِی أَبَداً عَنْ دینِی‏
 
وَ عَنْ إِمامٍ صادِقِ الْیَقینِ / نَجْلِ الْنَّبِیِّ الطَّاهِرِ الْأَمینِ‏
 
به خدا سوگند! اگر چه دست راستم را قطع نمودید، ولى من پیوسته از دینم حمایت مى‌‏کنم و از امامى صادق الایمان که فرزند پیامبر پاک و امین است، حمایت مى‏‌کنم.
 
آنگاه «نوفل ارزق» و «حکیم بن طفیل» از کمینگاه بر آن حضرت حمله کردند و دست چپ او را از بدن جدا کردند. آن حضرت پرچم را به سینه خود چسبانید و این رجز را خواند:
 
یا نَفْسُ لا تَخْشَ مِنَ الْکُفَّارِ / وَأَبْشِری‏ بِرَحْمَةِ الْجَبَّارِ
 
مَعَ النَّبِیِّ السَّیِّدِ الُمخْتارِ / قَدْ قَطَعُوا بِبَغْیِهِمْ یَسارِی‏
 
فَأَصْلِهِمْ یا رَبِّ حَرَّ النَّار
 
اى نفس! از کفار هراسى نداشته باش، تو را بشارت باد بر رحمت خداوند جبران کننده و هم‌‏ نشینى با پیامبر بزرگ و برگزیده. اینان دست چپم را به ستم قطع کردند، خدایا حرارت آتش را به آنان بچشان. (مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴ ص ۱۱۷ و بحارالانوار، ج ۴۵ ص ۴۰)
 
آنگاه، مشک را به دندان گرفت، چیزى نگذشت که تیرى بر مشک اصابت کرد و آبهاى آن فرو ریخت.
 
تیر دیگرى بر سینه مبارکش اصابت کرد و بعضى نوشته‌‌‏اند تیرى بر چشم حضرت نشست و مردى از قبیله تمیم با عمود آهنین بر فرق مبارکش زد که از اسب به زمین افتاد. «وَنادى‏ بِأعْلى‏ صَوْتِهِ: أَدْرِکْنی‏ یا أَخِی» با صداى بلند فریاد زد: برادر مرا دریاب. (ابصار العین، ص ۳۰)
 
هنگامى که امام حسین علیه‌السلام بر بالینش رسید وى را شهید دید، پس گریست.
 
همچنین نقل شده است: هنگامى که عباس علیه‌السلام شهید شد امام حسین علیه‌السلام فرمود: «الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری وَقَلَّتْ حِیلَتی» اینک کمرم شکست و راه چاره بر من محدود شد.
 
آنگاه گریست و این اشعار را خواند:
 
تَعَدَّیْتُمْ یا شَرَّ قَوْمٍ بِبَغْیِکُمْ / وَ خالَفْتُمْ دینَ النَّبِىِّ مُحَمَّدٍ
 
أَما کانَ خَیْرُ الرُّسُلِ أوْصاکُمْ بِنا / أَما نَحْنُ مِنْ نَجْلِ النَّبِىِّ المُسَدَّدِ
 
أما کانَتِ الزَّهْراءُ أُمّی دُونَکُمْ / أما کانَ مِنْ خَیْرِ الْبَرِیَّةِ أحْمَدَ
 
لُعِنْتُمْ وَ أُخْزیتُمْ بِما قَدْ جَنَیْتُمْ / فسَوْفَ تَلاقُوا حَرَّ نارٍ تُوَقَّدُ
 
اى بدترین مردم! با ستمکارى خویش بر ما تعدّى کردید، و با آیین پیامبر خدا محمّد صلى الله علیه و آله مخالفت ورزیدید.
 
آیا بهترین پیامبر، سفارش ما را به شما نکرده بود؟ آیا ما از نسل پیامبر راستین نیستیم؟
 
آیا جز این است که حضرت زهرا علیهاالسلام مادر من است نه شما؟ آیا او از نسل بهترین انسان‌‏ها نبود؟
 
به سبب جنایتى که مرتکب شدید ملعون و خوار گشتید، و به زودى گرفتار آتش شعله‏‌ور الهى خواهید شد.
 
(مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴ ص ۱۱۷ ؛ بحارالانوار، ج ۴۵ ص ۴۰ ؛ عاشورا ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامدها، ص ۴۹۳)

|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
جمعه 7 تير 1392 ساعت 19:3 | بازدید : 670 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

 


|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5