وقتی امام حسین(ع) از مردم خواست تا روحانیت دین را امر به معروف کنند / چرا امام سجاد(ع) قیام نکرد؟
فرهنگ > دین و اندیشه - روش انتخابی امام سجاد(ع) پس از کربلا، اهمیت امر به معروف در قیام امام حسین(ع) و ترکیب بند عاشورایی موسوی گرمارودی را در پرونده خبرآنلاین در روز هشتم محرم بخوانید.
گفت و گو با دکتر حجت الله جودکی، پژوهشگر تاریخ اسلام
پرسش: تحریف و داستان پردازی درباره واقعه عاشورا چگونه وارد مقاتل و کتاب ها شد؟
پاسخ: بعد از واقعه کربلا، دوستی شدید شیعه به اهل بیت و شدت تنفرش از بنی امیه موجب شد در طول تاریخ به حادثه دردناک کربلا، شاخ و برگ های زیادی اضافه شود تا بیش از پیش بیانگر مظلومیت خاندان امام حسین و ستمگری و بی رحمی بنی امیه باشد. این شاخ و برگ های اضافی سپس جزء وقایع کربلا قلمداد شد و به درون کتب تاریخ و مقتل راه یافت و تشخیص سره از ناسره در واقعه "طف" را مشکل کرد. مراثی و اشعار سوزناک نه تنها از این جنبه های اضافی و تا حدی نادرست مایه گرفت، بلکه موجب رواج و توسعه این تحریف ها و خرافات شدند.
چهره های درخشانی که با خلوص نیت در روز عاشورا جان در طبق اخلاص نهادند و مردانه به صفوف دشمن زدند و با تمام وجود به این دنیای پر زرق و برق پشت کردند، در برخی از کتب مقاتل و در بعضی از اشعار و مراثی به موجودات زبونی تبدیل شدند که از دشمن با ذلت و خواری تقاضای جرعه ای آب می کردند. تشبیهات و توجیهات نامعقول ستم مضاعفی در حق این شهیدان روا داشت و این جسارت تا بدان حد رسید که از زبان سالار شهیدان، مداحان و روضه خوانان سرودند: "مگر من از گوسفندی کمترم، گوسفند را قبل از کشتن آب می دهند" و بسیاری مطالب سخیف دیگر که موجب وهن شهدای کربلاست. نویسندگان جاهل و دوستان نادان با این جهت گیری های غلط، چهره کربلائیان را مخدوش نمودند و به زعم خویش تلاش کردند برای امام و اصحابش آبرو و حیثیت بیشتری کسب کنند.
پرسش: آیا این بزرگنمایی ها تاثیری در درک بهتر واقعه در میان مردم داشتند؟
پاسخ: بگذارید با مثالی پاسخ بدهم، در این خیالبافی ها هر روز بر تعداد سپاهیان دشمن افزوده می شد و آنقدر پیش رفتند که نوشتند امام تا بدان حد از سپاه دشمن کشت که خون رکابش را گرفت، بعد برای توجیه این سخن نا به جا حدیث تراشیدند که خداوند جبرئیل را فرستاد و به امام یاد آوری کرد که من تو را نفرستادم که نسل بندگانم را براندازی! و امام ناگهان دریافت که راه را به خطا رفته است، لذا اعلام کرد: الهی رضا برضائک، مطیعا لامرک و.. این نویسندگان و گویندگان اساسا به تالی فاسد این سخنان فکر نکرده اند و نمی دانند که دروغ بستن به ائمه گناه است و حتی موجب بطلان برخی فرایض می شود.
نکته دیگر اینکه گر چه بیان مسائل سوزناک، احساسات را علیه دشمن بر می انگیزد، ولی پر مسلم است که شعور و شناخت صحیح و درست و بی غرضانه در همه اعصار و در نزد همه افراد بهتر مقبول می افتد. به بیان واضح تر اینکه، پاسخ به ندای "هل من ناصر ینصرنی" امام حسین با دروغ و پیرایه بستن به نهضت او که سبب خشنودی عوام می گردد، منافات دارد. در ثانی امروزه روشن شده است که نقل اخبار به تقلید از گذشتگان، بدون تدبر و اندیشه در آن، دردی را دوا نمی کند و شناخت سطحی که از واقعیات تاریخی به دست می آید، فقط می تواند برای لحظه ای انسان را دل مشغول بدارد، در حالی که شناخت واقعی و عمیق رویدادهای تاریخی به آدمی عبرت می دهد که چگونه با مشکلات در آمیزد و تجربه گذشتگان را به خدمت بگیرد. پا به جای نیکان گذارد و از خواری و ذلتی که سرانجام ستمگران است، دوری گزیند. این توصیه امام علی باید آویزه گوش همه باشد که فرمود: "اعقلوا الخبر اذا سمعتموه عقل رعایة لا عقل روایة، فان رواة العلم کثیر و رعاته قلیل". چون خبری را شنیدید آن را از روی تدبر و اندیشه در آن در یابید نه از روی نقل لفظ آن، زیرا نقل کنندگان علم بسیارند و اندیشه کنندگان در آن، اندک.
امام سجاد(ع) با چه جامعه ای پس از کربلا روبرو بود که قیام نکرد؟
«چرا امام حسین(ع) قیام و مبارزه ای را متفاوت از بقیه امامان رقم زد؟» شرایط متفاوت زمانی هر کدام از ائمه موجب می شد تا شیوه های رفتاری آنها نسبت به یکدیگر فرق داشته باشد. امام علی(ع) و امام حسن(ع)، با توجه به مسائلی که با آن مواجه بودند سکوت و صلح را برگزیدند. (بررسی شرایط ایشان و مقایسه با زمان امام حسین(ع) را می توانید اینجا بخوانید.) اما شرایط امام سجاد(ع) بعد از واقعه عاشورا و شایعاتی که درباره خاندان پیامبر(ص) رواج یافته بود، سخت و دشوار بود. آن چنان که شیوه رفتاری ایشان از 3 امام پیش از خود متفاوت تر شد.
وضعیت شیعیان پس از واقعه کربلا و حیات بخشی امام سجاد به شیعه
در واپسین روز واقعه کربلا، شیعیان در بدترین شرایط، از لحاظ کمی و کیفی و نیز موقعیت سیاسی و اعتقادی، قرارا گرفتند. کوفه، که مرکز گرایش های شیعی بود، تبدیل به مرکزی جهت سرکوبی شیعه گردید. شیعیان واقعی امام حسین که در مدینه و مکه بوده و یا موفق شده بودند که از کوفه به او ملحق شوند، در کربلا به شهادت رسیدند. گرچه بسیاری هنوز در کوفه بودند، اما تحت شرایط سختی که ابن زیاد در کوفه به وجود آورده بود، جرات ابراز وجود نداشتند. کربلا از نظر روحی شکست بزرگی برای شیعه بود و به ظاهر این گونه مطرح شد که دیگر شیعیان نمی توانند سر برآورند.
در چنین شرایطی که تصور نابودی اساس تشیع وجود داشت. امام سجاد می بایست کار را از صفر شروع کند، مردم را به سمت اهل بیت بکشاند. امام در این راه موفقیت زیادی کسب کرد.
این موفقیت در تاریخ تایید شده است، زیرا امام سجاد توانست شیعه را حیاتی نو بخشد و زمینه را برای فعالیت های امام باقر و امام صادق فراهم کند. تاریخ گواه است که امام سجاد در طول سی و چهار سال فعالیت، شیعه را از یکی از سخت ترین دوران های حیات خویش عبور داد. دورانی که جز سرکوبی شیعه به وسیله زبیریان و امویان نشان روشنی ندارد.
روش های امام سجاد برای زنده کردن جامعه مرده بدون در دست گرفتن رهبری آن
امام از پس از حادثه کربلا دریافته بود که امکان احیای این جامعه مرده با در دست گرفتن رهبری آن وجود ندارد. به علاوه درگیر شدن در یک حرکت سیاسی دیگر، با وجود قدرت دیگر احزاب، خطراتی را در پی داشت که به ریسک کردن آن نمی ارزید.
نقل احادیث درست، تقیه، بحث های علمی و گفتن مفاهیم دینی و معرفتی از طریق دعا و نیایش روش هایی بود که امام سجاد برای احیای دوباره جامعه مسلمانان برگزید که موفق به بقای شیعه و حتی گسترش آن شد. ادامه این تحلیل را اینجا بخوانید.
برگرفته از درس های عاشورایی آیت الله آقا مجتبی تهرانی
روحانیونی که سکوت کرده و حرف معاویه را پذیرفته بودند / اهمیت امر به معروف در قیام امام حسین
امام حسین(ع) سال ها نسبت به این قیام برنامهریزی کرده و منتظر فرصتی بود تا به این وظیفهاش عمل کند. لذا حضرت دو سال قبل از مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید، در مِنا خطبهای را با کیفیتی خاص، ایراد کردند. این خطبه سه بخش داشت و هر سه بخش آن به یک معنا در ارتباط با بخشنامههای معاویه به کارگزارانش در سراسر قلمرو حکومت اسلامی بود.
چه مساله ای اگر رعایت نشود، دین در جامعه از بین می رود؟
بخشی از این خطبة امام حسین(ع) راجع به مسألهای است که اگر این مسأله در هر اجتماع دارای آئین رعایت نشود، آن دین و آئین به طور کلّی از آن جامعه رخت برمیبندد و جامعه به يك جامعه بیدین تبدیل میشود. یعنی براي پایداري هر دینی در هر جامعهای، باید از اين مسأله مراقبت شود.
دقت کنید که در اینجا صحبت اسلام مطرح نیست؛ هر دینی در هر جامعهای باشد، اگر از این مسأله اي که امام حسین میفرماید، مراقبت نشود، دین از آن جامعه میرود و محو میشود. این یک بحث کلّی است كه حضرت بيان ميكند. حالا اگر ما بخواهیم این مساله را در قالب اصطلاحات اسلامی بیان کنیم، از آن به «امر به معروف و نهی از منکر» تعبیر میکنیم.
آن قدر مراقبت از امر به معروف و نهی از منکر اهمیت دارد که حتی در روایات داریم كساني كه در جامعه نهی از منکر نکنند، افرادی بیدین هستند. روایت از پیغمبر اکرم است كه فرمودند: «خداوند مؤمن ضعیفی را که دین ندارد، مبغوض میدارد!» ممکن است سؤال پیش بیاید که آیا ظاهر این حرف، تناقض نیست؟! چون اگر مؤمن است، باید دین داشته باشد و اگر دین ندارد، پس دیگر مؤمن نیست!؟
سؤال کردند: مؤمن ضعیفی که دین ندارد، کیست؟ فرمود: آن مؤمنی که چه بسا خودش مرتکب منکر نمیشود، مال مردم را نمیخورد، به کسی ظلم نمیکند، همه اینها را رعایت میکند، از نظر فردی هم مؤمن است، امّا به احکام اجتماعی اسلام كه از اهمّ واجبات است، عمل نمیکند. لذا اینجا میفرماید: «لا دینَ لَه» او که میبیند افرادي دارند در جامعه مرتکب منکر میشوند و هیچ چیزی نمیگوید، لب از لب باز نمیکند، اصلاً دین ندارد!
چرا تا این حد به امر به معروف در آیات و روایات سفارش شده است؟
حالا بحث اين است كه چه چیزي موجب شده است تا این حد روي امر به معروف و نهی از منکر، به خصوص نهی از منکر، در آیات و روایات سفارش شده است؟! در این حد که اگر نهی از منکر نکنید، اصلاً دین ندارید. جهتش در روایات ما هست كه من به آن اشاره میکنم؛ اگر امر به معروف و نهی از منکر نشود، به تدریج احکام اسلامی مندرس و کهنه میشوند، از بین میروند و به دست فراموشی سپرده میشوند. شما بی تفاوت میشوید و هر کسی هر کاری كه میخواهد، مي كند و اینجا است که میبینید منکر تبديل به معروف و معروف تبديل به منکر میشود.
اصلاً دین یعنی چه؟ آيا شما تا به حال فکر کردهاید که دین چیست؟ میگویند كه دین مجموعهای از اعتقادات و اعمال است. در اصطلاح عرف، دين یکسری اعمال قلبی و قالبی است؛ در اصطلاح علمای اخلاق، اعمال جوانحی و جوارحی، یعنی کارهای دروني و بيروني است. اعتقادات همان بُعد درونی و اعمال ما هم بُعد بیرونی دین است. ما که از درون همدیگر خبر نداریم که بدانیم درون دل و در اعتقاد دیگری چه خبر است؛ لذا نمیتوانیم بگوییم چه کسی حقیقتاً دین دارد یا ندارد. پس آنچه که مشخص كننده اين است که فرد دین دارد یا دین ندارد، چیز دیگری است.
انسان از کجا میفهمد که دیگری دیندار است یا نه؟ مثلاً تو از کجا میفهمی من دین دارم یا ندارم؟ آیا راهش غیر از این احکام عملی است؟ مثلاً اگر دیدی من نماز میخوانم، روزه میگیرم، دروغ نمیگویم، مال مردم را نمیخورم، ظلم نمیکنم و در یک کلام «به واجبات عمل میکنم و محرّمات را ترک میکنم»، میگویی که من آدم متدیّنی هستم. آن چيزی که مشخص كننده این است که انسان دین دارد یا ندارد، احكام عملي اسلام و عمل به احکام ظاهری است. اگر كسي به اين احكام عمل نکرد، میگویند: «دین ندارد». این مطلب خیلی روشن است و اصلاً پیچیدگی ندارد.
شیوه ای که امام حسین برای مقابله با معاویه و یزید برگزید
ببینید امام حسین روي چه مطلبی دست گذاشته است! ببینید حضرت چگونه میخواهد با معاویه و یزید مقابله کند! آنها داشتند به تدریج فساد و منکرات را رواج میدادند، یعنی میخواستند به تدریج دین اسلام را از بین ببرند و امام حسين با آنها مقابله كرد. هدف آنها اسلام بود، خود امام حسین در باب حرکتش، در وصیت نامهاش که در مدینه به محمّد حنفیه برادرش نوشت و از آنجا به سمت مكّه حرکت كرد، فرمود: «من میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و نگذارم كه دين از بین برود.» حضرت با چه چیزی میشود جلوی از بين رفتن دين را گرفت؟ با امر به معروف نهی از منکر.
روایتی از امام باقر(ع) است كه فرمودند: «راه و روش انبیا همین است. چون آنها میخواستند جامعه را دیندار کنند، امر به معروف و نهی از منکر میکردند.» منظور ما هم از دین فقط اسلام نیست، بلکه مطلق دین مورد نظر است. این یعنی اینکه حتی اگر یهودیت هم بخواهد در جامعهای باقی بماند، باید به دستورات حضرت موسی عمل شود. اگر نصرانیت بخواهد باقی بماند، مردم باید به دستورات حضرت عیسی عمل کنند. بحث ما مربوط به اسلام نیست. اگر اين مسأله بود، دین میماند، امّا اگر این واجب الهی از بین رفت، دین هم از دست خواهد رفت. امام حسین هم میگوید من میخواهم دین اسلام را حفظ کنم.
امام حسین از مردم خواست تا روحانیت دین را امر به معروف کنند
امام حسین(ع) در ادامه این خطبه فرمود: «ای مردم از پند و موعظهای که خداوند به اولیا و دوستانش به صورت نکوهش از علمای یهود داده است، عبرت بگیرید، آنجا که میفرماید: چرا علمای دینی و احبار یهودیان از سخنان گناه آمیز و خوردن حرام نهی و جلوگیری نمیکنند و آنها که از بنی اسرائیل کافر شدند، مورد لعن و نفرین خدا قرار گرفتند، آنها یکدیگر را از اعمال زشتی که انجام میدادند، نهی نمیکردند و چه کار بدی را مرتکب میشدند.»
یک بحث این است که نعوذ بالله منِ روحاني میبینم كه در جامعه معصیت، فساد و گناه میشود، امّا سکوت میکنم و هیچ چیز نمیگویم، اینجا خدا شما را نکوهش میکند! میگوید: ای مردم مگر شما لال شده اید؟! چرا به این آقاي روحاني تذکر نمیدهید که به وظیفه خود عمل کند؟! خدا مردم را مؤاخذه میکند که چرا به رهبران دینی خود نگفتید که وظیفه دینی خود را انجام دهند! وقتی من روحانی با دیدن گناه یک عده نهی از منکر نکنم، خودم معصیت کردهام؛ شما هم اگر مرا امر به معروف نکنید که به وظیفهام عمل کنم، گناه کردهاید. چون شما وظيفه داريد كه من را از این گناه باز دارید؛ لذا باید به من بگویید که «نهی از منکر کن»! پس شما هم خلاف شرع میکنید. چون میبینید که من دارم خلاف شرع میکنم ولی چیزی به من نمیگویید. شما باید به من تذکر بدهید كه وظیفه تو نهي از منكر است.
امام حسین این مطلب را مطرح کرده است: ای مردم عبرت بگیرید! ناس یعنی همه شما. از آن پند و موعظهای که خداوند به اولیا و دوستانش به صورت نکوهش از احبار داده است، عبرت بگیرید! احبار كساني بودند که در دین یهود یا نصاری رهبری مذهبی جامعه را داشتند. پند بگیرید از این مؤاخذه که چرا ربانیون و احبار یعنی علماي نصاری و یهود، گناهکاران را از «گفتارهای حرام» نهي نمي كردند؟ پس هم علما وظیفه مقابله با منکر را دارند و هم مردم موظّف هستند که علما را نسبت به انجام این وظیفه امر به معروف کنند. اگر مردم نقشی نداشتند و وظیفهای متوجه آنها نبود، عبرت گرفتن مردم از این آیه هیچ وجهی نداشت.
حالا شما خیال کردهاید که «گفتار اثم» یک گناه شخصي است؟ مثلاً آيا دروغ و تهمت، گناهی شخصی هستند؟ آيا مثل شرب خمر هستند؟ این گناهان دودش به چشم همه جامعه میرود. سخنان امام حسين کمال ارتباط را با اين قضیه دارد که آنهایی که در ردههای بالاي جامعه قرار گرفتهاند، دارند به علی(ع) تهمت میزنند، احاديثي جعل میکنند، سبّ و لعن علی(ع) را رواج دادهاند، بعد هم بخشنامه کردهاند که از عثمان تعریف کنيد. حضرت میگوید: ای مردم از این آیه عبرت بگیرید و از زعمای قوم خود بخواهید که جلوی این گفتارهای حرام را بگیرند!
چرا روحانيان زمان امام حسین در برابر تحریف ها سکوت کرده و حرف معاویه را پذیرفتند؟
چرا مردم چیزی به آنها نگفتند که چرا سکوت کردید؟! امام حسین چراهایش را هم میگوید. علتش یکی از این دو چیز است: یا تطمیع یا تهدید. خدا از اين جهت سكوت آنها را عیب میشمارد که آنها میدیدند ستمکاران پیش رویشان در جامعه ستم مي كنند، منکر را در سطح جامعه میدیدند و از فسادهای علنی اطّلاع داشتند ولی اینها را نهی نمیکردند. به همين جهت خدا اینها را نکوهش کرد. دلیل سکوتشان هم همان بحث تطميع است. اینها به جهت علاقه به مالي که از ستمكاران دریافت میکردند، سکوت میکردند.
معاويه به چه کسانی بخشنامه داد؟ به تمام کسانی که سر کار بودند و به افرادي كه مردم حرف آنها را گوش میدادند. به تعبیری معاویه به چهرههای مذهبی، امام جماعت ها و امام جمعه ها بخشنامه كرد. چرا اينها حرفهای او را گوش میدادند و هر چه او میخواست انجام مي دادند؟
يك؛ برای اینکه این شخصیتهای مذهبی و دارای نفوذ در جامعه به مالي كه از دستگاه معاویه دریافت میکردند، علاقه داشتند؛ همین باعث سکوتشان در برابر گفتارهای حرام آن موقع شد.
دو؛ سکوتشان به خاطر ترسی بود که از آزار و تعقیب آنها به دل راه میدادند، چون معاويه تهدید کرده بود كه هر کس فضايل ابوتراب، يعني علی را بگويد، سرش را زیر آب کنید! لذا اینها هیچ اعتراضی نمیکرند. پس معاویه هم همان دو عامل و اهرمی را که نظام های فاسد شیطانی به عنوان ابزار برای خفقان جامعه از آن استفاده مي كنند، به کار گرفته بود.
امام حسین هر دو عامل را بیان میکند، سپس میفرماید: «این در حالی است که خدای متعال میگوید: از این بیدین ها که سر کار هستند، نترسید! بلکه از من بترسید! باز خداوند میفرماید: مؤمنان بر یکدیگر ولایت دارند و باید یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر کنند.»
نگاه کنید امام حسین چه قدر مسايل را دقیق، ظریف و مستدل بيان مي كند! وسط صحبتهایش آیات قرآن را مطرح میکند. مخاطبين امام جمع زیادی از صحابه و تابعین هستند. حضرت در این قسمت از خطبه به مردم خطاب میکند و میگوید درست است که نهي از منكر در این موارد خاص وظیفه افراد سرشناس است ولی شما هم وظیفه داريد که به ایشان تذکر داده و به آنها اعتراض کنید. نباید اینها به طمع مال معاویه، یا از ترس تهدید او وظیفه شرعیشان را کنار بگذارند و نهی از منکر نکنند و بعد همين موجب شود که اسلام از بین برود.
در قاموس و لغتنامه حسین(ع هدف، دین است. او میگوید: باید همه چیزتان را بگذارید، برای اینکه این هدف بماند. امیرالمؤمنین علی(ع) هم در روایتی فرمود: «مال را فدای جان و جان را فدای دین کن!» نترس! از چه میترسی؟ اگر انسان بخواهد اينها را با مسايلی که در عاشورا پیش آمد تطبیق دهد، مي بيند كه واقعا حسین(ع) غوغا کرده است.
ترکیب بند عاشورایی موسوی گرمارودی / ما مردگان زنده کجا، کربلا کجا!
سید علی موسوی گرمارودی، ترکیب بند مشهوری درباره واقعه عاشورا دارد که مورد تحسین بسیاری واقع شده است. ترکیب بند عاشورایی «آغاز روشنایی آیینه» در زمستان سال 1386 هجری خورشیدی در پانزده بند سروده شده است. استاد بهاءالدین خرمشاهی درباره آن می گوید: «در ترکیب بند استاد گرمارودی، مانند همه شعرهای دیگرش، به هر قالب و قراری که باشد، شیوایی حرف اول را می زند. بی آنکه غفلت از معنا و ژرفای شعر در کار باشد.
شاعر بزرگ و بزرگوار ما عزم و آهنگ رقابت با ترکیب بند محتشم نداشته است، اگر هم قصد نظیره گویی داشته، بسی سربلند از میدان به درآمده و کار سترگش مشمول «فاستبقوا الخیرات» است. ترکیب بند شامخ استاد موسوی گرمارودی مرکب از پانزده بند (غزل) و یک واسطه العقد، نقطه اوج و عطفی در یک هزاره تاریخ مرثیه سرایی مذهبی و شعر عاشورایی در ادب فارسی است.
شیوایی، خوش تصویری، سیلان الفاظ، فیضان معانی و کمال کلام را در این منظومه رقم زده است. غزل های این ترکیب بند، صلابت کهن دارد و طراوت نو.»
در ادامه دو بند از ترکیب بند «آغاز روشنایی آیینه» را می خوانید.
بند اول: از گلوی غمگن فرات
می گریم از غمی که فزون تر ز عالم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک کم است
پندارم آنکه پشت فلک نیز خم شود
زین غم که پشت عاطفه زان تا ابد خم است
یک نیزه از فراز حقیقت فراتر است
آن سر که در تلاوت آیات محکم است
ما مردگان زنده کجا، کربلا کجا!
بی تشنگی چه سود گر آبی فراهم است
جز اشک، زنگ غفلتم از دل که می برد؟
اکنون که رنگ حیرت آیینه در هم است
اما دلی که خیمه به دشت وفا زند
آیینه تمام نمای محرم است
وین شوق روشنم به رهایی که در دل است
آغاز آفتاب و سرانجام شبنم است
آه ای فرات، کاش تو هم می گریستی!
آسوده، بی خروش، روان، بهر کیستی؟!
بند دوم: نقش کبریا
انگار کربلا، رقم خامه خداست
یا پرده ای نگاشته از نقش کبریاست
یک سوی، نقش روشن سبز و سپید را
بر آن نگاره برد که پیدا و روشناست
یعنی به رنگ سبز، صف اولیا کشید
سوی دگر سیاهه مشووم اشقیاست
اما چرا فرات، میان دو سوی نقش
آن گونه می رود که ز لب تشنگان جداست
خورشید را سپید و درخشان کشیده است
انگار چهر قدسی سالار کربلاست
خورشید در میانه درخشان و گرد او
هفتاد و یک سپیده تابان و آشناست
چون شیشه چراغ بود چهر پیشوا
یا شب چراغ محفل صبر جمیل ماست
آن شیشه برشکسته ز سنگ جفا چرا؟
وان شب چراغ در کف دیوان رها چرا؟