معجزات امام حسین(ع)درروزواقعه عاشورا!!
درواقعه عاشورابعدازآخرین خطبه(سخنرانی)امام به جهت هدایت وارشاددشمن.عمربن سعدسردارسپاه یزیددستورداددورتادورخیمه های امام حسین(ع)ویارانش خندق(گودال)کندندودرون گودال راآتش زدند.
دراین هنگام مردی که سواربراسبی بودبه طرف خیمه هاآمدوفریادزد:
ای حسین!وای یاران حسین!شادباشیدبه چشیدن آتشی که دردنیابرافروخته اید!
امام فرمود:این مردکیست؟
گفتند:ابن ابی جویریه مزنی!
امام(ع)دعاکردند:بارالها!عذاب آتش رادردنیابه اوبچشان!
هنوزسخن امام تمام نشده بودکه اسبش اورادرآتش خندق افکندوهلاک شد!!
وبعد،مرددیگری ازلشگرعمربن سعدنزدیک آمدوفریادزد:ای حسین!وای اصحاب حسین!رودفرات رانمی بینیدکه همانندشکم ماربخودمی پیچد؟!بخداسوگندکه قطره ای ازآن رانخواهیدچشیدتاتلخی مرگ رادرکام خوداحساس کنید!
امام فرمود:این کیست؟
گفتندتمیم بن حصین است.
امام(ع)فرمود:این مردوپدرش ازاهل آتشند،خدایا!اورادرنهایت عطش وتشنگی بمیران!
ناظران نوشتندکه تشنگی وعطشی بی سابقه برتمیم عارض شدوازشدت تشنگی ازاسب برزمین افتادوآنقدرپامال اسبان شدتا به هلاکت رسید!
شخصی دیگربه سوی امام ویارانش آمدوگفت:حسین درمیان شماست؟
اصحاب امام پاسخ دادند:ایشان امام حسین است چه می خواهی؟
گفت:ای حسین !تورابه آتش جهنم بشارت می دهم!
امام فرمودند:سخنی دروغ گفتی،من نزدپروردگاربخشنده وشفیع ومطاع می روم،توکیستی؟
گفت:من ابن حوزه هستم.
امام (ع)درحالی که دستهای مبارکش رابسوی آسمان بلندکردگفت:خدایا!اورادرآتش بسوزان.
آن مردبه خشم آمد،وناگاه اسب او رم کردوابن حوزه به زمین سقوط کرددرحالی که پایش به رکاب اسب گیرکرده بود،آنقدربدنش روی خاک کشیده شدکه قسمتی ازبدنش جداشدوقسمت دیگربه رکاب اسب آویزان بود،وسرانجام پس ازبرخوردباقی مانده بدنش به سنگ،درمیان آتش خندق افتادومزه آتش جهنم راچشید.
امام بخاطراستجابت دعایش،سجده ی شکربجای آوردودستانش رابلندکردوعرض کرد:ای خدا!ماازمقربان درگاه تو،اهل بیت پیامبرتووذریه اوهستیم،حق ماراازجباران ستمگربستان،بدرستی که توشنواوازهرکس به مخلوق خودنزدیکتری.
محمدبن اشعث به طعنه گفت:چه قرابتی(فامیلی)بین تووپیامبراست؟!!
امام (ع)گفت:خدایا!محمدبن اشعث می گویددرمیان من وپیامبرت نسبتی نیست،خدایا!امروزطعم ذلت وخواری خودرابه اوبچشان تامن عقوبت اوراببینم.
اندکی بعدمحمدبن اشعث به جهت قضای حاجت(یاهمان دستشویی رفتن)ازاسب پیاده شدوعقربی اوراگزیدوبالباسی آلوده به هلاکت رسید.(نویسنده می گویدروایت دیگری هست که می گویدعقرب اوراگزیدولی نمردفلج وخانه نشین شدتاحکومت مختارزنده بودومختاراوراکشت.)
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0